چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

بررسی علل صلح (آتش بس) امام حسن علیه السلام

 

مهمترین و حساسترین بخش زندگانی امام مجتبی علیه السلام، که مورد بحث و گفتگوی فراوان واقع شده و موجب خرده گیری دوستان کوته بین و دشمنان مغرض یا بی اطلاع گردیده است، ماجرای صلح آن حضرت با معاویه و کناره گیری اجباری ایشان از صحنه خلافت و حکومت اسلامی است.

گروهی، با مطالعه زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام وحوادث آن روز ، این سؤالها را مطرح می سازند که چراامام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر مؤمنان علیه السلام شیعیان و پیروان علی علیه السلام با فرزندش حسن مجتبی علیه السلام بیعت نکرده بودند؟

آیا بهتر نبود که آنچه را بعدا امام حسین علیه السلام انجام داد، امام حسن علیه السلام پیشتر انجام می داد و در برابر معاویه قیام می کرد، و آنگاه یا پیروز می شد و یا با شهادت خودحکومت معاویه را متزلزل می ساخت؟

پیش از آنکه به پاسخ این سؤالها بپردازیم، لازم است مقدمتا سه نکته را یادآوری کنیم:

 

1- امام حسن علیه السلام، به شهادت تاریخ ، فردی بسیارشجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بیم در وجود اوراه نداشت. او در راه پیشرفت اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید و همواره آماده مجاهدت درراه خدا بود .

 

امام مجتبی علیه السلام در جنگ جمل، در رکاب پدر خودامیر مؤمنان علیه السلام در خط مقدم جبهه می جنگید و از یاران دلاور و شجاع علی علیه السلام سبقت می گرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختی می کرد.

پیش از شروع جنگ نیز، به دستور پدر ، همراه عمارو یاسر و تنی چند از یاران امیر مؤمنان علیه السلام وارد کوفه شدو مردم کوفه را جهت شرکت در این جهاد دعوت کرد.

او وقتی وارد کوفه شد که هنوز «ابوموسی اشعری »، یکی از مهره های حکومت عثمان، بر سرکار بود و با حکومت عادلانه امیر مؤمنان علیه السلام مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتیبانی از مبارزه آن حضرت باپیمان شکنان جلوگیری می کرد، با این حال حسن بن علی علیه السلام توانست به رغم کار شکنیهای ابو موسی وهمدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر کوفه به میدان جنگ گسیل دارد.

 

در جنگ صفین، در بسیج عمومی نیروها وگسیل داشتن ارتش امیرمؤمنان علیه السلام برای جنگ با سپاه معاویه، نقش مهمی به عهده داشت و با سخنان پرشورو مهیج خویش، مردم کوفه را به جهاد در رکاب امیرمؤمنان علیه السلام و سرکوبی خائنان و دشمنان اسلام دعوت می نمود.

آمادگی او برای جانبازی در راه حق به قدری بود که امیر مؤمنان علیه السلام در جنگ صفین از یاران خود خواست که او و برادرش حسین بن علی علیه السلام را از ادامه جنگ بادشمن باز دارند تا نسل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با کشته شدن این دوشخصیت از بین نرود.

امام حسن مجتبی علیه السلام هرگز در بیان حق و دفاع ازحریم اسلام نرمش نشان نمی داد. او علنا از اعمال ضداسلامی معاویه انتقاد می کرد و سوابق زشت و ننگین معاویه و دودمان بنی امیه را بی پروا فاش می ساخت.

مناظرات و احتجاجهای مهیج و کوبنده حضرت مجتبی علیه السلام با معاویه و مزدوران و طرفداران او نظیر:عمرو عاص، عتبة بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیرة بن شعبه، و مروان حکم، شاهد این معنا است.

حضرت مجتبی علیه السلام حتی پس از انعقاد پیمان صلح که قدرت معاویه افزایش یافت و موقعیتش بیش از پیش تثبیت شد، بعد از ورود معاویه به کوفه، برفراز منبرنشست و انگیزه های صلح خود و امتیازات خاندان علی را بیان نمود و آنگاه در حضور هردو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاویه با شدت و صراحت از روش اوانتقاد کرد.

پس از شهادت امیر مؤمنان و صلح امام حسن علیهما السلام خوارج تمام قوای خود را بر ضد معاویه بسیج کردند.در کوفه به معاویه خبر رسیدکه «حوثره اسدی »، یکی ازسران خوارج، بر ضد او قیام کرده و سپاهی دور خودگردآورده است.

معاویه، برای تثبیت موقعیت خود و برای آنکه وانمود کند که امام مجتبی علیه السلام مطیع و پیرو اوست، به آن حضرت که راه مدینه را در پیش گرفته بود، پیام فرستاد که شورش حوثره را سرکوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!

امام علیه السلام به پیام او پاسخ داد که: من برای حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با توخودداری کردم) و این معنا موجب نمی شود که ازجانب تو با دیگران بجنگم; اگر قرار به جنگ باشد،پیش از هر کس باید با تو بجنگم; چه، مبارزه با تو از جنگ باخوارج لازمتر است!

در این جملات روح سلحشوری و حماسه موج می زند، بویژه این تعبیر که با کمال عظمت ، معاویه راتحقیر نموده می فرماید: دست از سر تو برداشتم (فانی ترکتک لصلاح الامة)

 

شاید هیچ سندی در ترسیم دورنمای جامعه متشتت و پراکنده آن روز عراق و نشان دادن سستی عراقیان در کار جنگ، گویاتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبی علیه السلام در «مدائن »، یعنی آخرین نقطه ای که سپاه امام تا آنجا پیشروی کرد،سخنرانی جامع و مهیجی ایراد نمود و طی آن چنین فرمود:

هیچ شک و تردیدی ما را از مقابله با اهل شام بازنمی دارد. اما درگذشته به نیروی استقامت و تفاهم داخلی شما، با اهل شام می جنگیدیم; ولی امروز بر اثرکینه ها اتحاد وتفاهم از میان شما رخت بربسته،استقامت خود را از دست داده و زبان به شکوه گشوده اید.

وقتی که به جنگ صفین روانه می شدید دین خود رابر منافع دنیا مقدم می داشتید; ولی امروز منافع خود رابر دین خود مقدم می دارید. ما همان گونه هستیم که درگذشته بودیم; ولی شما نسبت به ما آن گونه که بودیدوفادار نیستید.

عده ای از شما، کسان و بستگان خود را در جنگ صفین، وعده ای دیگر کسان خود را در نهروان از دست داده اند. گروه اول، بر کشتگان خود اشک می ریزند، وگروه دوم، خونبهای کشتگان خود را می خواهند، و بقیه نیز از پیروی ما سرپیچی می کنند!

معاویه پیشنهادی به ما کرده است که دور از انصاف،و برخلاف هدف بلند و عزت ما است. اینک اگر آماده کشته شدن در راه خدا هستید، بگویید تا با او به مبارزه برخیزیم و با شمشیر پاسخ او را بدهیم واگر طالب زندگی و عافیت هستید، اعلام کنید تا پیشنهاد او رابپذیریم و رضایت شما را تامین کنیم.

سخن امام که به ایجا رسید، مردم از هر طرف فریادزدند: «البقیه ،البقیه »:

ما زندگی می خواهیم ، ما می خواهیم زنده بمانیم!

آیا با اتکا به چنین سپاه فاقد روحیه رزمندگی،چگونه ممکن بود امام علیه السلام با دشمن نیرومندی مثل معاویه وارد جنگ شود؟ آیا با چنین سپاهی، که ازعناصر متضادی تشکیل شده بود و با کوچکترین غفلت احتمال می رفت خود خطرزا باشد، هرگز امید پیروزی می رفت؟

 

مردم پیمان شکن

همانطور که قبلا گفته شد، مردم عراق و کوفه یکدل و یکجهت نبودند; بلکه مردمی متلون و بیوفا و غیرقابل اعتماد بودند که هر روز زیرپرچمی گرد می آمدند وهمواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح، نان را به نرخ روز می خوردند. بر اساس همین روحیه بود که همزمان با بحران آرایش سپاه و بسیج نیروهای طرفین، عده ای از رؤسای قبائل و افراد وابسته به خاندانهای بزرگ کوفه، به امام خیانت کرده و به معاویه نامه ها نوشتند و تایید و حمایت خود را ازحکومت وی ابراز نمودند و مخفیانه او را برای حرکت به سوی عراق تشویق کردند و تضمین نمودند که به محض نزدیک شدن وی، امام حسن علیه السلام را تسلیم اونمایند یا ترور کنند.

معاویه نیز عین نامه ها را برای امام مجتبی علیه السلام فرستاد و پیغام داد که چگونه با اتکا به چنین افرادی حاضر به جنگ با وی شده است؟

فرمانده خائن

امام حسن علیه السلام پس از آنکه کوفه را به قصد جنگ بامعاویه ترک گفت «عبید الله بن عباس »را با دوازده هزار نفر،به عنوان طلایه لشگر ، گسیل داشت و «قیس بن سعد» و«سعید بن قیس » را که هر دو از یاران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشین وی تعیین نمود تا اگربرای یکی از این سه نفر حادثه ای پیش آمد، بترتیب،دیگری جایگزین وی گردد.

حضرت مجتبی علیه السلام خط سیر پیشروی سپاه را تعیین فرمود و دستور داد در هرکجا که به سپاه معاویه رسیدندجلوی پیشروی آنها را بگیرند و جریان را به امام علیه السلام گزارش دهند تا بی درنگ با سپاه اصلی به آنها ملحق شود.

«عبیدالله »فوج تحت فرماندهی خود را حرکت دادودرمحلی بنام «مسکن »با سپاه معاویه روبرو شد و در آنجااردو زد.

طولی نکشید به امام علیه السلام گزارش رسید که عبیدالله بادریافت یک میلیون درهم از معاویه ،شبانه همراه هشت هزار نفر به وی پیوسته است.

پیدا است خیانت این فرمانده،در آن شرائط بحرانی،در تضعیف روحیه سپاه وتزلزل موقعیت نظامی امام علیه السلام تا چه حد مؤثر بود; ولی هرچه بود «قیس بن سعد» که مردی شجاع و با ایمان و نسبت به خاندان امیر مؤمنان بسیار با وفا بود، طبق دستور امام حسن علیه السلام فرماندهی سپاه را به عهده گرفت و طی سخنان مهیجی کوشیدروحیه سربازان را تقویت کند. معاویه خواست او را نیزبا پول بفریبد، ولی قیس فریب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ایستادگی کرد.

توطئه های خائنانه

معاویه تنها به خریدن «عبیدالله »اکتفا نکرد;بلکه به منظور ایجاد شکاف و اختلاف و شایعه سازی در میان ارتش امام مجتبی علیه السلام، به وسیله جاسوسان و مزدوران خود، در میان لشگر امام مجتبی علیه السلام شایع می کرد که قیس بن سعد (فرمانده مقدم سپاه) با معاویه سازش کرده، و در میان سپاه قیس نیز شایع می ساخت که حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرده است!

کار به جایی رسید که معاویه چند نفر از افراد خوش ظاهر را که مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام علیه السلام فرستاد. این عده در اردوگاه «مدائن » با حضرت مجتبی علیه السلام ملاقات کردند، و پس از خروج از چادر امام،در میان مردم جار زدند: «خداوند به وسیله فرزندپیامبرصلی الله علیه وآله وسلم فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت.حسن بن علی علیه السلام با معاویه صلح کرد، و خون مردم را حفظ نمود»!

مردم که به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صددتحقیق بر نیامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضدامام شورش کردند و به خیمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خیمه بود، به یغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.

چنانکه قبلا گفتیم، با توجه به اینکه ارتش امام مجتبی علیه السلام از گروههای مختلفی تشکیل یافته بود که درمیان آنها عده ای از خوارج و عده ای از عناصر سود جوو دنیا پرست بودند، جای تعجب نبود که درصد قتل امام بر آیند و چادر و لوازم سفر آن حضرت را غارت کنند و در همان حال عده ای فریاد بزنند: این مرد ، ما رابه معاویه فروخت و مسلمانان را ذلیل ساخت!! براستی که سبط اکبر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تا چه حد مظلوم بوده است؟!

خیانت خوارج

امام مجتبی علیه السلام از «مدائن » روانه «ساباط » شد. در بین راه یکی از خوارج که قبلا کمین کرده بود، ضربت سختی بر آن حضرت وارد کرد. امام بر اثر جراحت،دچار خونریزی و ضعف شدید شد و به وسیله عده ای از دوستان و پیروان خاص خود، به مدائن منتقل گردید.در مدائن وضع جسمی حضرت بر اثر جراحت به وخامت گرایید. معاویه با استفاده از این فرصت براوضاع تسلط یافت . پیشوای دوم که نیروی نظامی لازم را از دست داده و تنها مانده بود، ناگزیرپیشنهاد صلح راپذیرفت.

بنابراین اگر امام مجتبی علیه السلام تن به صلح داد چاره ای جز این نداشت; چنانکه طبری و عده ای دیگر ازمورخان می نویسند: حسن بن علی علیه السلام موقعی حاضربه صلح شد که یارانش از گرد او پراکنده شده و وی راتنها گذاردند.

گفتار امام پیرامون انگیزه های صلح

امام مجتبی علیه السلام در پاسخ شخصی که به صلح آن حضرت اعتراض کرد، انگشت روی این حقایق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنین بیان نمود:

من به این علت حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار کردم که یارانی برای جنگ با وی نداشتم . اگریارانی داشتم شبانه روز با او می جنگیدم تا کار یکسره شود. من کوفیان را خوب می شناسم و بارها آنها راامتحان کرده ام. آنها مردمان فاسدی هستند که اصلاح نخواهند شد، نه وفادارند، نه به تعهدات و پیمانهای خود پایبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهربه ما اظهار اطاعت و علاقه می کنند، ولی عملا بادشمنان ما همراهند.

پیشوای دوم که از سستی و عدم همکاری یاران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزی خطبه ای ایرادفرمود و طی آن چنین گفت:

در شگفتم از مردمی که نه دین دارند و نه شرم و حیا.وای بر شما! معاویه به هیچ یک از وعده هایی که دربرابر کشتن من به شما داده، وفا نخواهد کرد. اگر من بامعاویه بیعت کنم، وظایف شخصی خود را بهتر از امروزمی توانم انجام بدهم، ولی اگر کار به دست معاویه بیفتد، نخواهد گذاشت آیین جدم پیامبر را در جامعه اجرا کنم.

به خدا سوگند (اگر به علت سستی و بیوفایی شما)ناگزیر شوم زمامداری مسلمانان رابه معاویه واگذار کنم،یقین بدانید زیر پرچم حکومت بنی امیه هرگز روی خوشی و شادمانی نخواهید دید و گرفتار انواع اذیتها وآزارها خواهید شد.

هم اکنون گویی به چشم خود می بینم که فردافرزندان شما بر خانه فرزندان آنها ایستاده و درخواست آب و نان خواهند کرد; آب و نانی که از آن فرزندان شمابوده و خداوند آن را برای آنها قرار داده است، ولی بنی امیه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خودمحروم خواهند ساخت.

آنگاه امام افزود:

اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذارنمی کردم، زیرا خلافت بر بنی امیه حرام است... .

امام مجتبی که ماهیت پلید حکومت معاویه رابخوبی می شناخت، روزی در مجلسی که معاویه حاضربود، سخنانی ایراد کرد و ضمن آن فرمود: « سوگند به خدا، تا زمانی که زمام امور مسلمانان دردست بنی امیه است، مسلمانان روی رفاه و آسایش نخواهند دید».

پیمان صلح، و اهداف امام علیه السلام

پیشوای دوم، هنگامی که بر اثر شرائط نامساعدی که قبلا تشریح شد، جنگ با معاویه را بر خلاف مصالح عالی جامعه اسلامی و حفظ موجودیت اسلام تشخیص داد و ناگزیر، صلح و آتش بس را قبول کرد،فوق العاده کوشش نمود تا هدفهای عالی و مقدس خودرا به قدر امکان از رهگذر صلح و به نحو مسالمت آمیزتامین کند و از طرف دیگر ، چون معاویه به خاطربرقراری صلح و قبضه نمودن قدرت ، حاضر به دادن همه گونه امتیاز بود- به طوری که ورقه سفید امضاشده ای برای امام فرستاد ونوشت هرچه در آن ورقه بنویسد مورد قبول وی می باشد. - امام از آمادگی اوحداکثر بهره برداری را نموده و موضوعات مهم وحساس را که در درجه اول اهمیت قرارداشت و ازآرمانهای بزرگ آن حضرت به شمار می رفت، در پیمان صلح گنجانید و از معاویه تعهد گرفت که به مفاد قراردادعمل کند.

گرچه متن پیمان صلح در کتب تاریخی ، به طورکامل و بترتیب، ذکر نشده است; بلکه هر کدام ازمورخان به چند ماده از آن اشاره نموده اند، ولی باجمع آوری مواد پراکنده آن از کتب مختلف می توان صورت تقریبا کاملی از آن را ترسیم نمود. با یک نظرکوتاه به موضوعاتی که امام در قرار داد قید نموده وبرای تحقیق آنها پافشاری می کرد، می توان به تدبیرفوق العاده ای که حضرت در مقام مبارزه سیاسی برای گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پی برد.

اینک پیش از آنکه هر یک از مواد صلحنامه راجداگانه مورد بررسی قراردهیم، متن پیمان صلح را که در پنج ماده می توان خلاصه کرد، ذیلا از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:

متن پیمان

ماده اول : حسن بن علی علیه السلام حکومت و زمامداری رابه معاویه واگذار می کند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامر صلی الله علیه وآله وسلم رفتار کند.

ماده دوم : بعد از معاویه،خلافت از آن حسن بن علی علیه السلام خواهد بود و اگر برای او حادثه ای پیش آیدحسین بن علی علیه السلام زمام امور مسلمانان را در دست می گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خودانتخاب کند.

ماده سوم : بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان علیه السلام ولعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف گرددو از علی علیه السلام جز به نیکی نباید یاد شود.

ماده چهارم : مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی علیه السلام مصرف شود.

نیز معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال،بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.

همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل وصفین که در رکاب امیر مؤمنان علیه السلام کشته شدند، تقسیم کند. (3)

ماده پنجم : معاویه تعهد می کند که تمام مردم، اعم ازسکنه شام و عراق و حجاز ، از هر نژادی که باشند، ازتعقیب و آزار وی در امان باشند واز گذشته آنهاصرفنظرکند و احدی از آنهارا به سبب فعالیتهای گذشته شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرارندهد، و مخصوصا اهل عراق را به خاطر کینه های گذشته آزار نکند.

علاوه بر این معاویه تمام یاران علی علیه السلام را، در هرکجا که هستند، امان می دهد که هیچ یک از آنها رانیازارد و جان و مال و ناموس شیعیان و پیروان علی علیه السلام در امان باشند، و به هیچ وجه تحت تعقیب قرار نگیرند،و کوچکترین ناراحتی برای آنها ایجاد نشود، حق هرکسی به وی برسد، و اموالی که از بیت المال در دست شیعیان علی علیه السلام است از آنهاپس گرفته نشود.

نیز نباید هیچ گونه خطری از ناحیه معاویه متوجه حسن بن علی علیه السلام و برادرش حسین بن علی علیه السلام و هیچ کدام از افراد خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم شود و نباید در هیچ نقطه ای موجبات خوف و ترس آنهارا فراهم سازد.

در پایان پیمان ، معاویه اکیدا تعهد کرد تمام مواد آن را محترم شمرده دقیقابه مورد اجرا بگذارد. او خدا را براین مسئله گواه گرفت و تمام بزرگان و رجال شام نیزگواهی دادند.

بدین ترتیب پیشگویی پیامبراسلام صلی الله علیه وآله وسلم ، در هنگامی که حسن بن علی علیه السلام هنوز کودکی بیش نبود، تحقق یافت: پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم روزی بر فراز منبر، با مشاهده اوفرمود:

«این فرزند من سرور مسلمانان است و خداوند به وسیله او در میان دو گروه از مسلمانان صلح برقرارخواهد ساخت ».

هدفهای امام علیه السلام از صلح با معاویه

بزرگان و زمامداران جهان، هنگامی که اوضاع وشرائط را بر خلاف هدفها ونظریات خود می یابند،همواره سعی می کنند در موارد دو راهی، جانبی رابگیرند که زیان کمتری در بر داشته باشد، و این یک اصل اساسی در محاسبات سیاسی اجتماعی است.

امام مجتبی علیه السلام نیز بر اساس همین رویه معقول می کوشید هدفهای عالی خود را تا آنجا که مقدوراست، به طور نسبی تامین نماید. از اینرو هنگامی که ناگزیر شد با معاویه کنار آید، طبق ماده اول با این شرطحکومت را به وی واگذار کرد که در اداره امور جامعه اسلامی تنها بر اساس قوانین قرآن و روش پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رفتار نماید.

بدیهی است نظر امام تنها رسیدن به قدرت وتشکیل حکومت اسلامی نبود، بلکه هدف اصلی،صیانت و نگهداری قوانین اسلام در اجتماع و رهبری جامعه بر اساس این قوانین بود و اگر این روش به وسیله معاویه اجرا می شد، باز تا حدودی هدف اصلی تامین شده بود.

بعلاوه، طبق ماده دوم ، پس از مرگ معاویه،حسن بن علی علیه السلام می توانست آزادانه رهبری جامعه اسلامی را به عهده بگیرد، و با توجه به اینکه معاویه در حدودسی سال از آن حضرت بزرگتر بودو در آن ایام دوران پیری را می گذرانید و طبق شرائط عادی امید زیادی می رفت که عمر وی چندان طول نکشد، روشن می گردد که این شرط، روی محاسبات عادی تا چه حدبه نفع اسلام و مسلمانان بود.

بقیه مواد پیمان نیز هر کدام حائز اهمیت بسیار بود;زیرا در شرائطی که امیر مؤمنان علیه السلام در مراسم نمازجمعه و در حال نماز با کمال بی پروایی مورد سب قرارمی گرفت و این کار به صورت یک بدعت ریشه داری درآمده بود و شیعیان و دوستداران آن حضرت و افرادخاندان پیامبر همه جا مورد تعقیب و در معرض تهدیدو شکنجه بودند، ارزش گرفتن چنین تعهدی از معاویه غیر قابل انکار بود.  

منبع : منتهی الامال شیخ طوسی 



 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی