چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

عید ولایت

حمد و ستایش مخصوص خداوند است که مالک حقیقى و سزاوار آنست، و درود بر پیغمبر او و پیشوایان از اولاد او، و سرپرستان امت. هذا کتابنا ینطق علیکم بالحق داستان بزرگ و مهم "واقعه غدیرخم" داستان دعوت خدائى است. داستان ولایت کبرى است. داستان آراستن و کامل ساختن دین. و تمام نمودن نعمت. و خشنودى پروردگار است. بر طبق آیاتى که کتاب صریح خداوند بدان نازل گشته و اخبار متواتره رسیده از پیغمبر صلى الله علیه و آله تصریح بدان نموده و رشته مدارک و اسناد آن مانند حلقه هاى بهم پیوسته یک زنجیر، از دوران صحابه "یاران پیغمبر صلى الله علیه و آله" و تابعین تا این زمان امتداد یافته.

آیه تبلیغ

از جمله آیات کریمه: قول خداى تعالى است در سوره مائده:

یا ا یها الرسول بلغ ما ا نزل ا لیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت

رسا لته و اللّه یعصمک من الناس )مائده :67)


((اى پیامبر، آنچه را از پروردگارت بر تو فرود آمده است به مردم برسان

 

واگر نرسانى رسالت خداى را بجا نیاورده اى ؛وخداوند تو را از گزند

 

مردم حفظ مى کند((




این آیه شریفه روز هجدهم ذى الحجه سال حجه الوداع "دهم از هجرت" نازل شد، پس از آنکه پیغمبر گرامى صلى الله علیه و آله و بزرگوار بغدیرخم رسید جبرئیل در ساعت پنجم از روز مذکور بر آنجناب فرود آمد و گفت: یا محمد صلى الله علیه و آله همانا خداى متعال بتو درود میفرستد و میفرماید: " اى فرستاده خدا، ابلاغ کن آنچه را "که درباره على علیه السلام" از جانب پروردگارت بتو نازل شد، و اگر این امر را اجراء ننمائى، رسالت خود را انجام نداده اى... " تا آخر آیه، در این موقع پیشروان آن کاروان عظیم که تعداد آنها یکصد هزار یا بیشتر بود نزدیک جحفه رسیده بودند پیغمبر صلى الله علیه و آله امر فرمود آنها را که از آن نقطه پیشروى کرده اند برگردانند و آنها را که عقب بودند در جاى خود متوقف سازند تا على علیه السلام را در میان آنگروه آشکار سازد و آنچه را که خداوند متعال درباره او نازل فرموده بانها ابلاغ فرماید، و "جبرئیل" آن جناب را آگاه ساخت، که خداوند او را "از کید بدخواهان" نگاهدارى فرموده.

اکمال دین بولایت

و از جمله آیات که در روز غدیر در شان امیرالمومنین علیه السلام نازل شد این آیه است:

" الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا " "سوره مائده: 3

 

 

پـیـامـبـر اکـرم (ص ) در دوران رسـالت خود به طور مکرر وصى وجانشین خود را تعیین کرده ، موضوع امامت را از قلمرو انتخاب ومراجعه به آراى عمومى بیرون برده است .
او نـه تـنـهـا در اواخر عمر جانشین خود را تعیین کرد، بلکه در آغاز رسالت ، که هنوز جز صد نفر کسى به او نگرویده بود، وصى وجانشین خود را به مردم معرفى کرد.
روزى که از طرف خداوند مامور شد که خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهى بترساندوآنان را پـیش از دعوت عمومى ، به پذیرش آیین توحید بخواند در مجمعى که چهل وپنج تن از سران بنى هاشم را در برداشت چنین گفت :نخستین کسى از شما که مرا یارى کند برادر ووصى وجانشین من در میان شما خواهد بود.
هنگامى که حضرت على ـ علیه السلام ـ از آن میان برخاست واو را به رسالت تصدیق نمود، پیامبر )ص ) رو به حاضران کرد وگفت :((این جوان برادر ووصى وجانشین من است ((
ایـن حـدیث در میان مفسران ومحدثان به نام ((حدیث یوم الدار)) و((حدیث بدء الدعوة ))اشتهار کامل دارد.
پـیـامـبـر (ص ) نـه تـنـهـا در آغاز رسالت بلکه به مناسبتهاى مختلف ، در سفر وحضر، به ولایت وجـانـشـیـنـى حضرت على ـ علیه السلام ـ تصریح کرده است ، ولى هیچ یک آنها از نظر عظمت وصراحت وقاطعیت وعمومیت به پایه (حدیث غدیر) نمى رسد.

گام هاى رسول اکرم (ص)

 

رسول اکرم براى این رهبرى و این ولایت با آن ضرورت و با این هدف گام هاى بلندى برداشت و تا امروز راه ما روشن نمود.

 

الف . نص

او از روزهاى اول دعوت تا واپسین لحظه هاى حیات ، همیشه على را نشان مى داد و سفارش مى کرد که که بر او جلو نیفتید که گمراه مى شوید و از او کنار نکشید که از دست مى روید.

احادیث غدیر و ثقلین و منزلت و و و در کتاب ها جمعند.

ب - زمینه سازى
رسول اکرم (ص)که سرسختى دنیاطلب ها و سلطنت خواهان را مى دید براى اینکه مدینه براى على خالى بماند و زمینه براى او فراهم شود، تمامى آنها را تحت سرپرستى جوانى هجده ساله و روانه سرزمین هاى دور کرد و بر هر کس که تخلف کند نفرین فرستاد، اما آنها که هدف را فهمیده بودند، به بهانه این که چگونه محمد را رها کنیم و چگونه او را در بستر مرگ بگذاریم و خبرش را از کاروان ها بگیریم ، از مدینه نرفتند و ماندند و نفرین رسول را بر خود خریدند و جامعه اسلامى را به بن بست کشاندند و کردند آنچه کردند.

ج - نوشته و کتاب
در نتیجه ، رسول اکرم (ص)به خاطر این که کار را یک سره کند و ابهامى باقى نگذارد، در آخرین لحظه که همه جمع شده بودند، قلم و کتفى را طلب کرد تا آنها گمراه نشوند، اما آنها به قرآن قناعت کردند و با رسول مخالفت نمودند.
و رسول که پافشارى آنها و مخالفتشان را دید، دیگر جهتى براى نوشتن نداشت . کسانى که روبروى رسول اکرم (ص)گفته او را نمى پذیرند، پس از مرگ با این نوشته ها چه خواهند کرد؟

د - نشانه ها و علامت ها

رسول اکرم (ص)که تنهایى خویش و تنهایى على و تنهایى و بى پناهى مردم بیگانه از خواب و این رهبر زنده ، حتى با مرگ ، هیچگاه اینها را، این توده تنها را در کنار آوازه گرها و در دست گرگ ها رها نمى کند، اینها هر چند از نوشتن و کتابت او جلوگیرى کنند، از نشانه ها و علامت هایش نمى توانند جلوگیر باشند.
و این است که رسول آگاه و بیدار، على را در تمام دوره ها یارى مى دهد و توده بى پناه را با علامت ها به خویش ، به على و به حق ، مى خواند و از دیگران مى ماند .
این علامت ها، انسان هاى گویا، فاطمه ، ابوذر، عمار و همراهى قرآن روشنگر است .
فاطمه ، در دوره ابوبکر و عمر، ابوذر، در زمان عثمان ، عمار، در برابر معاویه ، و همراهى قرآن تا امروز.



رسول اکرم (ص)بارها گفته بود فاطمه از من است و کسانى که او را به خشم بیاورند مرا و خداوند را به خشم آورده اند.
و فاطمه بر آنها خشمناک بود و حتى گویى او گواه این خشم است .
و رسول گفته بود، آسمان بر راستگوتر از ابوذر سایه نینداخته است .
و این زبان قاطع و صادق رویاروى عثمان بود.
و رسول گفته بود که عمار را، گروه ستمگر مى کشند.
و عمار در کنار على بود و شمشیرش بر گلوى معاویه .
و رسول گفته بود که جانشینان من دوازده نفرند و گفته بود: من دوئ چیز را در میان شما مى گذارم که مانع گروهى و چراغ را شما هستند. این دو، از هم جدا نخواهند شد تا این که در حوض بر من وارد شوند.

و امروز جز شیعه با این گفته همراه نیست ؛ که دیگران امروزها در کنار این همه تجزیه و همراه این همه حاکم ، خلیفه و حاکم و اولى الامرى ندارند.
آنها قرآن و خلیفه را از هم جدا کردند، در حالى که رسول به همراهى آنها شهادت داده بود. همانطور که با زبان گویایش از یوم الانذار... و یا دست بلندش در غدیر... و با تقاضاى قلم ، در واپسین لحظه هاى زندگى و با فاطمه و ابوذر و عمار در دامن تاریخ ، این رهبرى ، این ولایت ، این سرپرستى را، گواهى داده بود و راه على را به نور بسته بود.

درود بر آنها که الله سرپرست و رسول چراغ و على جلودارشان است .
درود بر آنها که چنین راهى را، با سر رفته اند.

 

داستان تهنیت

امام طبرى- محمد بن جریر- در کتاب "الولایه" حدیثى را باسناد خود آورده از زید بن ارقم که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى گروه مردم بگوئید: پیمان بستیم با تو از صمیم قلب و عهد نمودیم با زبان و دست بیعت دادیم بر این امر، عهد و پیمان و بیعتى که اولاد و اهل بیت و کسان خود را بدان وادار نمائیم و بجاى این سیره مقدس روش دیگرى را نپذیریم و تو گواه بر ما هستى و خداوند از حیث گواهى کافى است، بگوئید آنچه را بشما تلقین و تعلیم نمودم و سلام کنید بر على با تصریح بفرماندهى اهل ایمان و بگوئید: الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما کنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله همانا خداوند هر صدا و آهنگى را میشناسد و میشنود و بخیانت هر خائن واقف است، پس هر کس پیمان شکنى کند بزیان خود کرده و کسیکه به پیمان خدائى وفادار بماند خداى پاداش بزرگ باو خواهد داد، بگوئید چیزى را که موجب رضایت خداوند است و اگر ناسپاسى کنید خداوند از شما بى نیاز خواهد بود.

زید بن ارقم گفت: در این هنگام مردم رو بطرف رسولخدا صلى الله علیه و آله شتافتند در حالیکه همه میگفتند: " سمعنا و اطعنا على امر الله و رسوله بقلوبنا " یعنى: شنیدیم و بر امر خدا و رسولش از صمیم قلب فرمانبرداریم، و اول کسانى که دست خود را بعنوان اطاعت و بیعت بپیغمبر صلى الله علیه و آله و على علیه السلام رسانیدند، ابى بکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر بودند با باقى مهاجرین و انصار، و سایر مردم تا هنگامیکه نماز ظهر و عصر در یک وقت خوانده شد و این جریان امتداد یافت تا نماز مغرب و عشاء نیز در یک وقت خوانده شد و تا سه روز امر دست دادن و بیعت پیوسته ادامه داشت. (الغدیر جلد2)

غدیریه امیرالمومنین على

همانا على "ع" بعد از رسول اکرم "ص" فصیحترین و آشناترین مردم است به خصوصیات و موازین کلام عرب، و هم اوست که از کلام پیامبر گرامى من کنت "مولاه فهذا على مولاه" چنین فهمیده که مولا یعنى امامیکه طاعتش چون پیامبر بر همه واجب است.

آن حضرت در ضمن اشعارى چنین سرود:

محمد پیامبر خدا، برادر مهربان منست

و حمزه، سرور شهیدان عموى من.

و جعفر، آنکه روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسر مادر من است.

دختر پیامبر باعث سکون دل و همسر من است، خون و گوشت او با خون گوشت من بستگى دارد.

ودو نوه پیامبر، پسران من و فاطمه اند، "به من بگوئید" کدامین شما ها چنین بهره اى دارید؟

از روى درک و علم، قبل از همه شما، اسلام اختیار نمودم

و پیامبر خدا، در روز غذیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب نمود

پس واى بر آنکه در روز باز پسین به ملاقات خدا رسد، در حالیکه به من ظلم نموده باشد.

این اشعار را امیر مومنان در جواب نامه معاویه نگاشتند:

نامه معاویه چنین بود:

من داراى فضائلى هستم، پدرم در جاهلیت بزرگ و آقا بود، در اسلام به پادشاهى رسیدم. خویشاوند پیامبر، و دائى مومنین، و نویسنده وحى الهى هستم.

امیر المومنین بعد ازخواندن نامه فرمود:

آیا پسر هند جگر خوار به این فضائل بر من برترى مى جوید؟ بعدبه جوانى که نزدیکشان بود فرمودند بنویس: محمد النبى اخى و صنوى، تا آخر اشعار که ترجمه اش گذشت.

و چون معاویه اشعار حضرت را خواند، امر کرد که از دسترس مردم شام دور نگه دارند، مبادا به سوى حضرت متمایل گردند.

 

قسمتی از چکامه های مسیحیان در ستایش علی

خطیب خوارزمى و ابن شهر آشوب و اربلى اشعار زیر را بیکى از مسیحیان نسبت داده اند:
" امیر المومنین على را عزمى راسخ است و جز او دیگرى را در خلافت طمع کردن روا نیست "
" او داراى نسبى برتر، و اسلامى اقدم، و فضائلى است که مسلمانان اجماع کرده اند: "
" به اینکه على از تمام مردم بعد از پیغمبر برتر، با ورع تر و شجاعتر است ".


"من هر گاه به ملتى غیر از ملت خود گرایم بى تردید مسلمان شیعى خواهد بود ".


استاد عماد الدین طبرى اشعار ذیل را به ابى یعقوب مسیحى نسبت داده است:


آفرین بر درختى که در بهشت برین روئیده هیچ درختى با آن برابر نمیکند.


مصطفى ریشه، فاطمه شاخه، آنگاه على آقاى انسانها لقاح آن درخت اند.


و آن دو هاشمى، دو سبط پیغمبر، میوه آن و شیعیان پیچیده به اطراف آنند.


این مرد مسیحى در اشعار خود اشاره به حدیثى کرده که حافظان احادیث از

 

پیغمبر اکرم " ص " نقل کرده اند که فرمود: انا الشجره و فاطمه فرعها و على

 

لقاحها و حسن و حسین ثمرتها و شیعتنا ورقها و اصل الشجره فى جنه عدن و

سائر ذلک فى سائر الجنه " من مانند درختى هستم که فاطمه شاخه آن، على

 

پیوند آن، حسن و حسین میوه آن، شیعیان ما برگهاى آنند، ریشه درخت در بهشت

" عدن " و بقیه اش در دیگر جاهاى بهشت است ".( کتاب الغدیر جلد 5)

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خداى را بر معرفتش سپاس مى گزاریم و همو را مى ستائیم که راه سپاسگزارى را بما آموخت.

درهاى علم و دانش را به روى ما گشود تا به ربوبیت او آشناگشتیم و در توحید و یگانه پرستى راه اخلاص گرفته، از کجروى، دو روئى، ستیزه جوئى و تردید بر کنار ماندیم.

سرور پیامبرانش محمد مصطفى را بر ما گسیل داشت که نعمت وجودش عظیم ترین منت است، و بعد از او، با دو جانشین گرانقدرش قرآن و عترت، بما عزت و کرامت بخشید و در این میان بهره ما را از این خوان نعمت و کرامت چندان فزون و موفور ساخت که توانستیم با گامهاى بلند و استوار، در راه مصالح امت و اصلاح اجتماع قدم نهیم و با موفقیت کامل به خدمتگزارى دین دانش وبزرگداشت دانشمندان صاحب فضل، قیام نمائیم.

آرى ذات مقدس او را ستایش مى کنیم که گامهاى ما را بر جاده حق وحقیقت استوار داشت و در حالیکه جز حق نگفتیم و بجز راه حق نپوئیدیم اوراق زندگى ما را با سعادت و نیکبختى برنگاشت و آثار قلم ما را بر صفحات زرین تاریخ به یادگار نهاد. البته ذات مقدسش توفیق بخش هر نعمت و همو سرپرست و یاور ماست.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

خلافت و جانشینى پیامبر اکرم، از مسائلى است که از دیر باز، مورد بحث و گفتگو میان مسلمین بوده، اظهار نظرهاى گونه گون، درباره آن ابراز مى شده است:

" شیعه" به پیروى از کتاب و سنت و عقل، آن را منصبى الهى دانسته معتقد است: خلیفه رسول خدا باید به فرمان خدا و ابلاغ پیامبر، به امت اسلام، معرفى گردد.

این طائفه معتقدند که: این کار، در زمان حیات رسول خدا انجام گرفته پیامبر اکرم، به اشکال مختلف و از آن جمله در داستان " غدیر خم " که محور مباحث این کتاب است، جانشین خود را که جز على بن ابى طالب و ائمه اهل بیت، کس دیگرى نیستند، معرفى فرموده است.

در برابر این گروه " اهل سنت " که اکثریت مسلمین را تشکیل مى دهند، اظهار مى دارند که: امامت و جانشینى پیامبر، مانند دیگر مناصب اجتماعى، جنبه الهى ندارد و لازم نیست که رسول خدا در زمان حیاتش جانشینش را معرفى کند، این وظیفه " اهل حل و عقد " یا عدول مومنین " و یا اکثریت جامعه اسلامى است که مى باید خلیفه رسول خدا را انتخاب و تعیین نمایند

این دو طرز تفکر، بعد وفات رسول خدا به اوج تجلى خود رسید: جمعى از صحابه بزرگوار و پاکنهاد چون: سلمان، ابو ذر، مقداد، بلال، عمار و... به تبعیت از قرآن و گفتار پیامبر اکرم، جز على را شایسته این مقام، نمى دانستند و لذا در برابر کسانى که این منصب را به روز اشغال نموده بودند به احتجاج برخاسته و تا حد فداکارى و شهادت از مقام ولایت دفاع نمودند.

در مقابل، گروهى جاه طلب و فراموشکار، در نیل به این مقام، سر و دست شکستند و غوغا بپاکردند و پیش از دفن رسول خدا در سقیفه بنى ساعده " جمع شده در یک مبارزه شدید انتخاباتى رسوا میان مهاجرین و انصار، فرد مورد نظرشان "= ابو بکر" را انتخاب کردند و بعدها براى آنکه از رقیب انصاریشان "سعد بن عباده" به طور کلى خاطر جمع باشند، با یک ترور سیاسى مرموز، او را از پا در آورده آنگاه شایع کردند که این کار از ناحیه " جنیان " صورت گرفته

أرى این طرز تفکر ایجاب کرد که: کشمکشهاى عظیمى در جهان اسلام پدید آید و خونهاى پاکى روى زمین ریخته شود، جنایات ناگفتنى ببار آید که آثار شوم آن هنوز از بین نرفته کم و بیش باقى است.

کتاب "الغدیر" متضمن اثبات حقانیت نظر شیعه در مورد خلافت، بر اساس کتاب و سنت و عقل است که مولف عالیقدر آن " استاد علامه امینى " محصول یک عمر مطالعه و تحقیق را با بررسى هزاران جلد کتاب، به سبک بسیار جالب و بى نظیر، به رشته تحریر در آورده چنان این مساله را روشن کرده که دیگر جاى گفتگو و نق زدن براى کسى باقى نمى ماند.

با این حال، گاهى از برخى افراد سطحى و بدبین شنیده مى شود که در مقام اعتراض از این نوع کارها چنین مى گویند: چه حق با على باشد و چه با ابو بکر و عمر گذشته، گذشته است، احیاء این نوع مسائل، جز آنکه دشمنى ها را میان برادران اسلامى زیاد کند و حوادث سوء گذشته را تجدید نماید، بالنتیجه دشمنان مشترک، از وضع موجود بهره بردارى کرده همه چیر ما را غارت کنند، چه نتیجه دیگرى خواهد داشت؟

پس چه بهتر که براى حفظ کیان و عزت اسلام و وحدت و یکپارچگى مسلمین، از تعقیب این نوع مسائل صرف نظر شود تا چنانکه قرآن مجید فرموده: و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم قدرت و آسایش ما از بین نرفته همانند گذشته محفوظه بماند؟

نقش مثبت کتاب الغدیر

در پاسخ این اعتراض باید اعتراف کرد که درست است حفظ وحدت اسلامى چنانکه قرآن مجید مى گوید و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا امرى ضرورى است و هر بلائى که بر اسلام و مسلمین آمده و مى آید روى افتراق و عدم وحدت کلمه است واصلا روى همین جهت بوده که على علیه السلام براى اخذ حق خویش قیام مسلحانه نفرمود و بر غصب خلافتش صبر نمود.

و نیز روشن است حساسیت و " آلرژى " خاصى که در این روزها نسبت به مساله " ولایت " نفیا و اثباتا پیدا شده تا جائى که بزرگترین سرگرمى محافل مذهبى ما را تشکیل مى دهد، بى شک معلوم تحریکات مستقیم و یا غیر مستقیم همان دستهاى نامرئى اهریمنانه اى است در طول تاریخ، مانع همبستگى مسلمین بوده با ایجاد اختلاف و نزاع در میان آنان، عزتشان را متزلزل و افتخاراتشان را لگد کوب و منابع و سرمایه هایشان را به غارت مى بردند: اما با این حال، نباید حقائق زیر را نیز در این باره نادیده گرفت:

1- هیچ گاه نباید اصل " ولایت " را که زیر بناى بسیارى از حقائق اسلامى است و ضامن اجراى اسلام راستین و نشان دهنده طرز تفکر اصیل اسلامى در موضوع حکومت است با این بهانه ها ناگفته گذارد.

چه بسیارند کسانى که با دیدن اعمال نابکارانه برخى از خلفاء بطور کلى نسبت به اسلام بد بین شده اند و براى رفع این بدبینى چاره جز این نیست که طرز تفکر اصیل اسلامى در مورد حکومت و همچنین خلفاء راستین نشان داده شود تا معلوم شود که: اسلام بذات خود ندارد عیبى - هر عیب که هست از مسلمانى ما است.

2- وقتیکه نویسندگان مزدور و معتصب اهل سنت، ما را بت پرست و مشرک و مذهب شیعه را، ساخته ایرانیان و سیاستهاى ضد اموى و صفوى معرفى کنند و افرادى از قبیل: ابن تیمیه، قصیمى، موسى جار الله، احمد امین، نشاشیبى جبهان و.. در کتابهایشان "منهاج السنه، و الصراع بین الاسلام و الوثنیه، الوشیعه، فجر الاسلام، الاسلام الصحیح و..."ناجوانمردانه ترین تهمتها را به شیعه و امامانشان بزنند و مطالب دروغ و دور از حقیقت را به آنها نسبت دهند "چنانکه قسمتى از نوشتار این گروه در این کتاب مورد نقد و بررسى قرار گرفته است" آیا سکوت در برابر آنها خود جنایت بر حقیقت نیست؟

آیا مقتضاى حفظ " وحدت اسلامى " این است که همه گونه تهمتهاى ناروا را برخى از نویسندگان مزدور و متعصب آنان به شیعه که تنها جرمشان این است که پیر و اهل بیت رسول خدا که " ادرى بما فى البیت " هستند بزنند، ولى آنان دم فرو بندند و حقیقت را آشکار نکنند؟

یا آنکه چنانکه مولف بزرگوار در مقدمه همین جلد از الغدیر تحت عنوان " آزادى عقیده در عین وحدت اسلامى؟ مرقوم فرموده منافاتى بین وحدت اسلامى و دفاع منطقى از اصالت مذهبى نیست؟

بنابر این ما در عین آنکه مى باید همبستگى اسلامى را چون جان شیرین دوست بداریم، و در حفظ آن على وارکوشا باشیم، حق داریم تهمتهاى ناروائى که به ما زده مى شود رد کنیم و واقعیت مذهب شیعه را به طور منطقى طبق دستور قرآن کریم: ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن معرفى نمائیم.

3- هر گاه نویسندگان دانشمند، حقائق را بى پیرایه و به اتکاء منابع اصیل و مورد قبول عامه در اختیار مردم نگذارند، چه بسا افکار عمومى روى اصل تعصب و نا آگاهى از حقیقت، منحرف تر شده دست به اعمال تعصب آمیز دیگرى بزنید. در این گونه موارد، بر نویسندگان محقق و متعهد فرض است که براى رفع سوء تفاهمات و تقریب میان مذاهب، قلم در دست گرفته حقائق را چنانکه هست آشکار نمایند.

روى همین جهات است که در عصر ما نیز، شخصیت هاى عظیم شیعه مانند "سید شرف الدین العاملى" "کاشف الغطاء" "علامه امینى" "علامه طباطبائى" و... قلم در دست گرفته با نوشتن کتاب هائى از قبیل: النص و الاجتهاد، المراجعات، اصل الشیعه و اصولها، شیعه در اسلام، الغدیر، و.. که نمایشگر سیماى واقعى مذهب شیعه است دین خود را نسبت به اسلام و مسلمین ادا نمودند.

البته زحمات دانشمندان بزرگ و آگاه اهل سنت و بنیانگذاران " دار التقریب اسلامى " و فتواى تاریخى شیخ محمود شلتوت، در مورد مذهب جعفرى و نظائر این ها را در این نباید نادیده گرفت.

از این رو علامه امینى که " الغدیر " را مى نویسد به همه این نکات توجه دارد و لذا در مقدمه جلد اول و سوم و پنجم و هشتم این کتاب، متذکر مى شود که: منظور از نگارش الغدیر، رفع سوء تفاهم و نزدیک کردن امت اسلام به یکدیگر، و حفظ همبستگى و وحدت اسلامى است

و چون این کتاب نفیس، به زبان عربى نوشته شده فارسى زبانان از آن بى بهره بودند از این رو موسسه کتابخانه بزرگ اسلامى که به همت والاى آقاى حاج شیخ عباس على اسلامى تاسیس شده تصمیم به انتشار ترجمه آن گرفت و جلد پنجم آن را "که جلد نهم و دهم فارسى مى شود" به عهده اینجانب گذاردند و از اینکه در یک شرائط غیر عادى چنین توفیقى نصیبم گردید، خداى را شکر گزارم.

 

(کتاب الغدیر - جلد 9)


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی