چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

‍‍🔅 صقر بن ابی دُلَف میگوید: از امام جواد شنیدم:


🔸 امام پس از من فرزندم علی (هادی) است... و امام پس از او فرزندش حسن (عسکری) است... سپس حضرت سکوت کردند. گفتم یابن رسول الله، امام بعد از حسن کیست؟ حضرت به شدت #گریه کردند و فرمودند: پس از حسن، فرزندش که به حق قیام میکند و مردم انتظارش را میکِشند.


🔺گفتم چرا قائم نامیده شده؟ فرمود: زیرا پس از اینکه یادش از میان رفت (مردم فراموشش کردند) و بیشتر معتقدان به امامتش از او برگشتند، قیام می کند. گفتم چرا منتظَر نامیده شده؟


🔸فرمودند: زیرا او غیبتی دارد که روزهایش بسیار و زمانش طولانی میگردد. در آن دوران، مخلِصان در انتظار قیامش باشند، و اهل شک و تردید انکارش نمایند، و مُنکِران ذکر و یادش را مسخره کنند، و کسانیکه وقت برای ظهورش تعیین میکنند دروغ میگویند، و عجله کنندگان هلاک شوند؛ و اهل تسلیم نجات یابند

📚 کمال الدین؛ باب۳۶ حدیث۳


🔅 میلاد با سعادت حضرت جوادالائمه امام محمدتقی علیه السلام مبارک باد 


✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف

@masaf

بَابُ الْخُرْقِ 

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِیهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى‏لَیْلَى عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ قُسِمَ لَهُ الْخُرْقُ حُجِبَ عَنْهُ الْإِیمَانُ 

اصول کافى جلد 4 صفحه:10 روایة:1


ترجمه :

حضرت باقر علیه السلام فرمود: آنکس که ناسازگارى بهره‏اش گردد ایمان از او در پس پرده رود.

شرح:

مجلسى علیه الرحمة گوید: سر اینکه شخص ناسازگار از ایمان دور میشود اینست که اولاً: مؤمنین را آزار دهد و این مخالف ایمان است، زیرا مؤمن کسى است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده و در امان باشد، و ثانیاً بواسطه ناسازگارى از طلب دانش که بوسیله او بپایه کمال ایمان رسد محروم ماند، زیرا اسباب طلب آن برایش فراهم نگردد.

و پوشیده نماند که ناسازگارى تا آنجا نکوهیده و مذموم است که نرمش و ملایمت ممکن باشد و کار بمسامحه در دین نکشد و گرنه ناپسند و مذموم نخواهد بود چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: مدارا کن تا آنجا که نرمش سزد، و بتندى رفتار کن آنجا که ملایمت سود ندهد

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَا قَسَمَ اللَّهُ لِلْعِبَادِ شَیْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجَاهِلِ وَ إِقَامَةُ الْعَاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجَاهِلِ وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّى یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ وَ مَا یُضْمِرُ النَّبِیُّ ص فِی نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهَادِ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَا أَدَّى الْعَبْدُ فَرَائِضَ اللَّهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ وَ لَا بَلَغَ جَمِیعُ الْعَابِدِینَ فِی فَضْلِ عِبَادَتِهِمْ مَا بَلَغَ الْعَاقِلُ وَ الْعُقَلَاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ الَّذِینَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ مَا یَتَذَکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ‏

اصول کافى جلد 1 صفحه: 14 روایة: 11

ترجمه :

11 پیغمبر فرمود: خدا به بندگانش چیزى بهتر از عقل نبخشیده است، زیرا خوابیدن عاقل از شب بیدارى جاهل بهتر است و در منزل بودن عاقل از مسافرت جاهل (به سوى حج و جهاد) بهتر است و خدا پیغمبر و رسول را جز براى تکمیل عقل مبعوث نسازد (تا عقلش را کامل نکند مبعوث نسازد) و عقل او برتر از عقول تمام امتش باشد و آنچه پیغمبر در خاطر دارد، از اجتهاد مجتهدین بالاتر است و تا بنده‏اى واجبات را به عقل خود در نیابد آنها را انجام نداده است همه عابدان در فضیلت عبادتشان بپاى عاقل نرسند. عقلا همان صاحبان خردند که درباره ایشان فرموده: تنها صاحبان خرد اندرز مى‏گیرند.


حُبِّ الدُّنْیَا وَ الْحِرْصِ عَلَیْهَا

1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ أَبِی مَنْصُورٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ هِشَامٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ حُبُّ الدُّنْیَا

اصول کافى جلد 4 صفحه:2 روایة:1

ترجمه :

حضرت صادق (ع) فرمود: ریشه و سر هر خطا کارى دوستى دنیا است.

توضیح:

باید دانست که دنیا و دوستى آن بخودى خود مذموم نیست، آنچه مذموم است آن دنیائى است که انسانرا از کسب کمالات و تحصیل آخرت باز دارد، و او را بمهالک اندازد، و گرنه وسیله بسیارى از سعادت همین دنیا و دوستى آن است، دنیا است که محل نزول فرشتگان رحمت، و خانه پیمبران، و جاى تجارت اولیاء خدا بوده، چنانچه امیرالمؤمنین (ع) فرماید، و روى همین اصل، پیمبران و ائمه اطهار از خداى تعالى طول عمر و ماندن در دنیا را مى‏خواستند، چنانچه در کلام سید الساجدین علیه‏السلام است، که از خدا براى صرف در اطاعتش طول عمر مى‏خواهد، و البته این چنین دنیائى عین آخرت است، چنانچه در روایت صحیح از ابن ابى‏یعفور حدیث شده است که گوید: عرض کردم بحضرت صادق علیه السلام که ما دنیا را دوست داریم؟ فرمود: میخواهى براى چه کار؟ عرض کردم: مى‏خواهم بوسیله بوسیله آن ترویج کنم و حج بجاى آورم و برنانخورهاى خود انفاق کنم، و به برادران دینى خود برسانم، و صدقه دهم؟ فرمود: این از دنیا نیست، (بلکه) این آخرت است. پس رویهمرفته آنچه از اخبار و آیات استفاده مى‏شود آن است که دوستى دنیائى که باعث فراموشى آخرت و تن پرورى و واگذاردن دستورات الهى و حرص بر لذات و شهوات و گناهان و امثال اینها باشد مذموم است، و بعبارت روشنتر دنیا را براى دنیا بخواهند نه براى آخرت، ولى اگر دنیا را بر ولى اگر دنیا را براى درک سعادات و کسب کمالات و آخرت بخواهد مذموم نیست بلکه ممدوح است (این بود ملحض کلام مجلسى علیه‏الرحمة در باب ذم دنیا).


طِینَةِ الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ 

1- عَلِىُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ جَعَلَ خَلْقَ أَبْدَانِ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ وَ خَلَقَ الْکُفَّارَ مِنْ طِینَةِ سِجِّینٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ فَخَلَطَ بَیْنَ الطِّینَتَیْنِ فَمِنْ هَذَا یَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْکَافِرَ وَ یَلِدُ الْکَافِرُ الْمُؤْمِنَ وَ مِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْمُؤْمِنُ السَّیِّئَةَ وَ مِنْ هَاهُنَا یُصِیبُ الْکَافِرُ الْحَسَنَةَ فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِینَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ وَ قُلُوبُ الْکَافِرِینَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ 

اصول کافى جلد3 صفحه: 2 روایة: 1 

ترجمه :

1- على بن الحسین علیهما السلام فرمود: خداى عزوجل دلها و پیکرهاى پیغمبران را از طینت (گل و سرشت) علیین آفرید، (اندازه‏گیرى کرد) و دلهاى مؤمنین را هم از آن طینت آفرید و پیکرهاى مؤمنین را از پائین‏تر از آن قرار داد (آفرید) و کافران را از طینت سجین آفرید، هم دلها و هم پیکرهایشان را، آنگاه این دو طینت را (هنگام خلقت آدم) ممزوج ساخت، بهمین جهت از مؤمن کافر متولد شود و کافر مؤمن زاید (زیرا فرزندان آدم استعداد این دو مرتبه را پیدا کردند) و نیز بهمین سبب بمؤمن گناه و بدى رسد و بکافر ثواب و نیکى (زیرا طینت هر یک از آنها بطینت دیگرى ممزوج است)، پس دلهاى مؤمنان بدانچه از آن آفریده شده گرایند و دلهاى کافران بدانچه از آن آفریده شده تمایل کنند.

شرح : علیین عالیترین و شریف‏ترین مراتب قرب بپرودگار است بدانچه از کلمات مفسرین در تفسیر آیه شریفه کلا ان کتاب الابرار لفى‏علیین استفاده میشود. و سجین در مقابل علیین، پست‏ترین مراتب و دورترین درجات از خداوند متعال است. و اما راجع ببحث کلى اخبار طینت و شبهه جبر، در آخر این باب توضیحى بیان میکنیم. آنچه بطور اختصار در اینجا میتوان گفت‏اینستکه: چون خدایتعالى پیش از آفرینش مخلوق میدانست که کدام یک آنها براه ایمان و کدامیک براه کفر میروند،ارواحى را که میدانست مؤمن میشود بآنها کیفیت علیین بخشید و دسته دیگر را کیفیت سجین داد و با بدانشان ملحق ساخت، تارعایت مناسبت و سخنیت را نموده باشد، و این عمل خدایتعالى هیچگونه دخالت و تأثیرى در انتخاب ایمان و کفرآنها ندارد، و همچنین آمیختگى و امتزاجى که میان دو طینت مقرر داشت. هیچگونه ارتباط و سببیتى در انتخاب‏گناه و ثواب ندارد، ولى ظهور کلمه من هذا و من هیهنا مخالف این تفسیر است. مرحوم مجلسى گوید: این دو کلمه‏بر علیت مجازیه حمل میشود. مترجم گوید: اگر چه براى حل اخبار طینت توجیهى بهتر از این بنظر نمیرسد، ولى این حمل نیز دور از تکلف و تعسف نیست و با ظهور لفظ منافات و مخالفت دارد. والله یعلم حقایق تلک الاسرار. 

بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ علیهم السلام فِی أَمْرِ الدِّینِ

1- مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی زَاهِرٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ النَّحْوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّ بَ نَبِیَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ قَالَ ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ نَبِیَّ اللَّهِ فَوَّضَ إِلَى عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَهُ فَسَلَّمْتُمْ وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللَّهِ لَنُحِبُّکُمْ أَنْ تَقُولُوا إِذَا قُلْنَا وَ أَنْ تَصْمُتُوا إِذَا صَمَتْنَا وَ نَحْنُ فِیمَا بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللَّهُ لِأَحَدٍ خَیْراً فِی خِلَافِ أَمْرِنَا

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یَقُولُ ثُمَّ ذَکَرَ نَحْوَهُ‏

اصول کافى جلد 2 صفحه 2 روایة 1

ترجمه:
ابواسحاق نحوى گوید: بر امام صادق علیه السّلام وارد شدم و شنیدم مى‏فرمود: خداى عزوجل پیغمبرش را به محبت خود تربیت کرد و سپس فرمود (((تو داراى خلق عظیمى هستى 4 سوره 68))) و آنگاه باو واگذار کرد و فرمود (((هر چه را پیغمبر براى شما آورد بگیرید؛ و از هر چه منعتان کند باز ایستید - 7 سوره 59 ))) و باز فرمود (((هر کس از رسولخدا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده است - 80 سوره 4 - ))) سپس امام فرمود: پیغمبر خدا کار را بعلى واگذار کرد و او را امین شمرد، شما (شیعیان) تسلیم شدید و آن مردم (اهل سنت) انکار کردند، بخدا ما شما را دوست داریم که هرگاه بگوئیم بگوئید، و هرگاه سکوت کنیم، سکوت کنید، و ما واسطه میان شما و خداى عزوجل هستیم، خدا براى هیچکس در مخالفت امر ما خیرى قرار نداده است.
شرح:

- عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى آدَمَ ع فَقَالَ یَا آدَمُ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیِّرَکَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْهَا وَ دَعِ اثْنَتَیْنِ فَقَالَ لَهُ آدَمُ یَا جَبْرَئِیلُ وَ مَا الثَّلَاثُ فَقَالَ الْعَقْلُ وَ الْحَیَاءُ وَ الدِّینُ فَقَالَ آدَمُ إِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ لِلْحَیَاءِ وَ الدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یَا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکُونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیْثُ کَانَ قَالَ فَشَأْنَکُمَا وَ عَرَجَ 

اصول کافى جلد 1 صفحه: 11 روایة: 2

 اصبغ بن نباته از على علیه السلام روایت مى‏کند که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت: اى آدم من مأمور شده‏ام که ترا در انتخاب یکى از سه چیز مخیر سازم پس یکى را بر گزین و دو تا را واگذار. آدم گفت چیست آن سه چیز؟ گفت: عقل و حیاء و دین آدم گفت عقل را برگزیدم، جبرئیل بحیاء و دین گفت شما باز گردید و او را واگذارید، آن دو گفتند اى جبرئیل ما مأموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت. 

شرح :

از مجموع این روایت چنین استفاده مى‏شود که عقل باحیاء و دین لازم و ملزومند و از یکدیگر جدا نشوند پس خداوند بهر کس عقل عنایت کند حیاء و دین هم عنایت کرده است و کسى را که باحیاء و متدین یافتم باید او را عاقل هم بدانیم. 


أَخْبَرَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِی عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِینٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکَ وَ لَا أَکْمَلْتُکَ إِلَّا فِیمَنْ أُحِبُّ أَمَا إِنِّی إِیَّاکَ آمُرُ وَ إِیَّاکَ أَنْهَى وَ إِیَّاکَ أُعَاقِبُ وَ إِیَّاکَ أُثِیبُ‏

اصول کافى جلد 1 صفحه: 10 روایة: 1


ترجمه : 1 امام باقر(ع) فرماید: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده باو گفت پیش آى پیش آمد، گفت باز گرد، بازگشت، فرمود بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو به پیشم محبوب‏تر باشد نیافریدم و ترا تنها بکسانیکه دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى کیفر و پاداشم متوجه تو است. 

شرح :

مراد بعقل چنانچه از جمیع روایات این باب استفاده مى‏شود همان قوه تشخیص و ادراک و وادار کننده انسان به نیکى و صلاح و باز دارنده او از شر و فساد مى‏باشد چنانچه در روایت سوم عقل وسیله پرستش خدا و بدست آوردن بهشت معرفى شده و در حدیث چهارم 75 خاصیت و اثر آن بنام لشکر عقل توضیح داده شده است پس عاقل کامل کسى است که آن اثر در او باشد، و مراد به پیش آمدن و بازگشتن عقل این است که این موجود در برابر او امر و نواهى خالقش کاملاً منقاد و مطیع است و جمله آخر حدیث در روایات دیگر توضیح داده مى‏شود که کیفر پاداش مردم در روز جزا به مقدار عقل ایشانست.


آیه شماره 91  از سوره مبارکه مومنون
خدای یگانه

 
مَا اتخَّذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَاهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کلُ‏ُّ إِلَاهِ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلىَ‏ بَعْضٍ سُبْحَنَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ
خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده; و معبود دیگری با او نیست; که اگر چنین می‏شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می‏کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می‏جستند (و جهان هستی به تباهی کشیده می‏شد); منزه است خدا از آنچه آنان توصیف می‏کنند!
1-هر مخلوقى در سیطره‏ ى خالق است. «لذهب کلّ اله بما خلق»
2- تعدّد مدیریّت، مانع موفّقیّت است. «لذهب کلّ اله بما خلق»
3- نظام هماهنگ و سامان یافته، نشانه یکتایى خداوند است. «اذاً لذهب کلّ اله»
4- هر گاه تصورات غلط و انحرافى دیگران را بازگو کردیم، براى پاکسازى روح خود و دیگران خداوند را تسبیح کنیم. «سبحان اللّه عمّا یصفون»
5- خدا را از همه‏ ى انحراف‏ها و خرافه ‏ها دور و منزّه بدانیم. «عمّا یَصفون»

 

حجاب حضرت زهرا ع  

آیا حضرت زهرا
ع
از روبنده استفاده می کردند؟
در صدر اسلام یکی از پوشش های مرسوم، پوششی به نام «قِناع» بوده که صورت را می پوشانده است و با توجّه به آنچه در برخی از روایات اسلامی و گزارشات تاریخی آمده است، حضرت فاطمه
ع
نیز در مقابل نامحرمان از این پوشش استفاده می کرده اند. در کتب لغت از قناع «ما یُستَرُ به الوجهُ»(۱) یعنی آنچه که صورت با آن پوشیده می شود، تعبیر شده است. به فرموده امام باقرع، جابر بن عبداللّه انصارى گفت: رسول خداص، به قصد دیدار با فاطمه بیرون شد در حالى که من همراه آن حضرت بودم؛ چون به در خانه بانو رسیدیم، پیامبر، دست خود را بر درب نهاده فشار داد، سپس فرمود: السلام علیکم! فاطمه پاسخ داد: و علیک السلام اى رسول خدا! پیامبرص فرمود: داخل شوم؟ حضرت فاطمهع فرمود: داخل شو اى پیامبر خدا! رسول خداص گفت: با شخص همراهم وارد شوم؟ حضرت زهراع فرمود: «لیس علىّ قناع» پوششى ندارم ... .(۲)



از تعبیر حضرت زهرا
س
روشن می شود که ایشان معمولا از پوشش «قناع» در مقابل نامحرمان استفاده می کرده است.در برخی گزارشات تاریخی هم به استفاده آن حضرت از برقع اشاره شده است.«بُرقُع» و «بُرقَع»؛ یعنی آن چیزی که زن با آن صورت خود را می پوشاند.(۳)
در بخشی از روایت حادثه فدک آمده است که فاطمه
ع
برای بیرون رفتن از منزل برقع (روپوش صورت) پوشیدند: «فَتَجَلْبَبَتْ بِجِلْبَابِهَا وَ تَبَرْقَعَتْ بِبُرْقِعِهَا»؛(۴) فاطمهع جلباب (نوعی چادر) به سر نمود و روبند انداخت.‏
پی نوشتها:
(1). معجم الوسیط، واژه قناع.
(2). الکافی ج ،۵ ص ۵۲۸، کتاب النکاح
(3). المصباح المنیر، ج ۲، ص ۴۵.
(4). شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ‏۱، ص ۱۶۳، قم، کتاب فروشی داوری، چاپ اول، ۱۳۸۵ش