چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

۱ مطلب با موضوع «طفلان مسلم» ثبت شده است

در کیفیت اسیرى و شهادت طفلان مسلم
چون ذکر شهادت مسلم شد مناسب دیدم که شهادت طفلان او را نیز ذکر کنم اگر چه واقعه شهادت آنها بعد از یک سال از قتل مسلم گذشته واقع شده ؛ شیخ صدوق به سند خود روایت کرده از یکى از شیوخ اهل کوفه که گفت : چون امام حسین علیه السّلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسیر کرده شد از لشکرگاه آن حضرت دو طفل کوچک از جناب مسلم بن عقیل و آوردند ایشان را نزد ابن زیاد، آن ملعون طلبید زندانبان خود را و امر کرد او را که این دو طفل را در زندان کن و بر ایشان تنگ بگیر و غذاى لذیذ و آب سرد به ایشان مده آن مرد نیز چنین کرده و آن کودکان در تنگناى زندان به سر مى بردند و روزها روزه مى داشتند، و چون شب مى شد دو قرص نان جوین با کوزه آبى براى ایشان پیرمرد زندانى مى آورد و به آن افطار مى کردند تا مدّت یک سال حبس ایشان به طول انجامید، پس از این مدّت طویل یکى از آن دو برادر دیگرى را گفت که اى برادر مدّت حبس ما به طول انجامید و نزدیک شد که عمر ما فانى و بدنهاى ما پوسیده و بالى شود پس هرگاه این پیرمرد زندانى بیاید حال ما را براى او نقل کن و نسبت ما را به پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم به او بگو تا آنکه شاید بر ما توسعه دهد، پس هنگامى که شب داخل شد آن پیرمرد به حسب عادت هر شب آب و نان کودکان را آورد، برادر کوچک او را فرمود که اى شیخ ! محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم را مى شناسى ؟ گفت : بلى چگونه نشناسم و حال آنکه آن جناب پیغمبر من است ! گفت : جعفر بن ابى طالب را مى شناسى ؟ گفت : بلى ، جعفر همان کسى است که حق تعالى دو بال به او عطا خواهد کرد که در بهشت با ملائکه طیران کند. آن طفل فرمود که على بن ابى طالب را مى شناسى ؟ گفت : چگونه نشناسم او پسر عمّ و برادر پیغمبر من است .آنگاه فرمود: اى شیخ ! ما از عترت پیغمبر تو مى باشیم ، ما دو طفل مسلم بن عقیلیم اینک در دست تو گرفتاریم این قدر سختى بر ما روا مدار و پاس حرمت نبوى را در حقّ ما نگه دار. شیخ چون این سخنان را بشنید بر روى پاى ایشان افتاد و مى بوسید و مى گفت : جان من فداى جان شما اى عترت محمّد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلم این در زندان است گشاده بر روى شما به هر جا که خواهید تشریف ببرید.