چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

کربلادر کربلا می ماند اگر زینب نبود

دختر علی در کاخ ابن زیاد و احتجاج با او

هنگامی که سر امام حسین (ع) را همراه با کودکان، خواهران و زنان او نزد ابن زیاد بردند، زینب کبری (س) بدترین پیراهن را به تن داشت، در حالی که کنیزانش به دور وی حلقه زده بودند به صورت ناشناس ‍ وارد مجلس ابن زیاد شد و نشست. عبیداللّه گفت: این زن نشسته کیست؟ جوابی نشنید تا این که سه بار تکرار کرد عاقبت یکی از کنیزانش گفت: این زینب دختر فاطمه است.  در همین لحظه ابن زیاد خطاب به زینب گفت:....


سپاس خدای را که شما را رسوا کرد و دروغهای شما را آشکار نمود. حضرت زینب (س) در پاسخ فرمود: حمد و سپاس خدای را که ما را به محمّد (ص) گرامی داشت و به کمال پاکی رسانید، برخلاف گفته شما، فاسق رسوا می شود، آدم بدکار دروغ می گوید و او غیر از ماست. آنگاه ابن زیاد به زینب گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ زینب کبری (س) فرمود: چیزی جز خوبی و زیبایی ندیدم! اینان گروهی بودند که خداوند شهادت را برای شان تقدیر کرده بود، پس آنها به جایگاه ابدی خویش شتافته و جای گرفته اند، به زودی خداوند بین تو و ایشان داوری خواهد کرد تا تو را محاکمه کند، بنگر تا در آن محاکمه پیروزی از آن که خواهد بود؟! ای پسر مرجانه.

در اینجا ابن زیاد به هیجان و خشم آمد تصمیم به قتل زینب (س) گرفت. عمروبن حریث به ابن زیاد گفت: ای امیر او زن است و زن را به سخنانش ملامت نکنند. ابن زیاد به زینب گفت: خداوند قلب مرا به خاطر کشتن حسین تو که سرکشی کرد و نیز از سرکشان خانواده است شفا داد!!! در برخی از منابع وارد شده که زینب کبری در این لحظه به گریه افتاد.[2]  سپس فرمود به جان خودم سوگند تو پیرو بزرگم را کشتی، شاخه ام را قطع کردی و ریشه مرا زدی، اگر شفای تو در این است عجب شفا یافتی. ابن زیاد ملعون گفت: این زن شاعر و سجع گوی است، به جان خودم که پدرت هم شاعر و سجع گوی بود. زینب (س) فرمود: ای پسر زیاد! زن را با شعر و سجع چه کار؟.

جلوگیری از کشته شدن امام سجاد به دست ابن زیاد

در مجلس ابن زیاد پس از مشاجرات لفظی عبیداللّه و امام سجّاد، آن ملعون تصمیم می گیرد که امام زین العابدین را بکشد، وقتی زینب کبری (س) متوجه می شود امام سجّاد (ع) را در آغوش می کشد. فریاد بر می آورد ای ابن زیاد از ما دست بردار، مگر از خونهای ما سیر نشده ای؟ مگر کسی از ما بجای نهاده ای؟ او را در برگرفت و فرمود: تو را به خدا اگر ایمان داری، اگر خواستی او را بکشی مرا نیز با وی بکش. در این لحظه زین العابدین (ع) فریاد زد: ای ابن زیاد اگر میان تو و این زنان خویشاوندی هست یک مرد پرهیزکار را با آنها بفرست که مسلمان وار همراه آنها باشد. در این هنگام ابن زیاد لختی در آنها نگریست سپس به اطرافیانش رو کرد و گفت: شگفتا از خویشاوندی، سوگند به خدا که خوش دارد اگر این پسر را بکشم او را نیز با وی بکشم، پسر را واگذارید تا با زنان همراه باشد.[1] .

زندانی شدن حضرت زینب در کوفه

ابن زیاد دستور داد، امام زین العابدین و اهل بیت (ع) را در خانه ای که در کنار مسجداعظم کوفه قرار داشت زندانی کنند. حضرت زینب (س) فرمود: هیچ زن عرب حق ندارد به دیدار ما بیاید، مگر کنیزان، زیرا آنها نیز مانند ما رنج اسیری کشیده اند.[1]  و بنا به قول برخی از مورخین ابن زیاد دستور داد که بر آنها سخت بگیرند

منبع : منتهی الامال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی