ولادت امام محمّد باقر علیه السلام - امام پنجم مبارکباد
نهال گلشن دین ، نور دیده زهرا سپهر دانش و بینش محیط علم و ادب شه سریر ولایت محمّد بن على (ع ) که آمدش ز خدا (باقرالعلوم ) لقب .
(دکتر رسا)
نام مبارک امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ،
بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب
دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کرده اند که هر یک
باز گوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنیه امام (ابوجعفر) بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است .
بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع ) و از
سوى پدر به امام حسین (ع ) مى رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین
العابدین ، على بن الحسین (ع ) است .
ولادت آن حضرت در سوم صفر .....
تولد حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57
هجرى در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار
جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک مى شد.
دوران امامت امام محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرى کهسال درگذشت امام زین
العابدین (ع ) است آغاز شده و تاسال 114 ه یعنى مدت 19 سال و چند ماه
ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمّد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر
صادق (ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدنعباسیان و پیدا شدن
مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمهخلال و ابومسلم
خراسانى و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلاتکلامى در این
دوره پیش مى آید، و عده اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابستهبه
دستگاه خلافت پیدا مى شوند. قاضى ها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و
صاحبقدرتان پدید مى آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق
مصالح مراکزقدرت خلافت شرح و تفسیر مى نمایند، و تعلیمات قرآنى - بویژه
مساءله امامت و ولایترا، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار
بسیارى از حق طلبان را به حقانیتآل على (ع ) متوجه کرده بود، و پرده از
چهره زشت ستمکاران اموى و دین به دنیا فروشانبر گرفته بود، به انحراف مى
کشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرارمى دادند. برخى نیز احادیثى
به نفع دستگاه حاکمجعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود
ستمکاران غاصب خلافت دگرگونمى نمودند. اینها عواملى بود بسیار خطرناک که
باید حافظان و نگهبانان دین در برابرآنها بایستند. بدین جهت امام محمّد
باقر (ع ) و پس از وى امام جعفر صادق (ع ) از موقعیتمساعد روزگار سیاسى ،
براى نشر تعلیماتاصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و
علوم اسلامى را پایه ریزىنمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان
وارثان و نگهبانان حقیقىتعلیمات پیامبر (ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند،
و مى بایست به تربیتشاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست
یازند، و فقهآل محمّد (ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند. بهمین جهت محضر
امام باقر (ع ) مرکز علماءو دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران
بنام بود. در مکتب تربیتى امام باقر (ع )علم و فضیلت به مردم آموخته مى شد.
ابوجعفر امام محمّد باقر (ع ) متولى صدقاتحضرت رسول (ص ) و امیرالمؤ منین
(ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنىهاشم و مساکین و نیازمندان
تقسیم مى کرد، و اداره آنها را از جهت مالى بعهده داشت . امامباقر (ع )
داراى خصال ستوده و مؤ دب به آداب اسلامى بود. سیرت و صورتش ستودهبود.
پیوسته لباس تمیز و نو مى پوشید. درکمال وقار و شکوه حرکت مى فرمود. از آن
حضرت مى پرسیدند: جدت لباس کهنه و کمارزش مى پوشید، تو چرا لباس فاخر بر
تن مى کنى ؟ پاسخ مى داد: مقتضاى تقواىجدم و فرماندارى آن روز، که محرومان و
فقرا و تهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگرآن لباس بپوشم در این انقلاب
افکار، نمى توانم تعظیم شعائر دین کنم .
امام پنجم
(ع ) بسیار گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب
مصافحه مى کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق مى فرمود. در ضمن سخنانش مى
فرمود: مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین مى برد و گناهان دو طرف -
همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ریزد. امام باقر (ع ) در صدقات و بخشش و
آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤ منین و عیادت از
بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى ، کمال مواظبت را داشت . مى خواست
سنت هاى جدش رسول اللّه (ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى
را به مردم تعلیم نماید.
در روزهاى گرم براى رسیدگى
به مزارع و نخلستانها بیرون مى رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل مى زد و
زمین را براى کشت آماده مى ساخت . آنچه از محصول کشاورزى - که با عرق جبین و
کدّ یمین - بدست مى آورد در راه خدا انفاق مى فرمود.
بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول اللّه (ص ) مى رفت ، پس از
گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع مى شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره
مند مى گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و
کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با
زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار
حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمّد باقر (ع ) پس از واقعه جانگداز
کربلا و ستمهاى بى سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع
) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم بویژه در مساءله امامت و رهبرى ، که
تنها شایسته امام معصوم است ، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را - در
جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى
رسید که فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهى با چهار
هزار شاگرد پایه گذارى نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و
اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و
یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکر و امام باقر (ع ) با
تشکیل حلقه هاى درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى
را براى مردم روشن فرمود.
رسول اکرم اسلام (ص ) در
پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت
گرامى اش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن
معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده ،
تعیین فرموده است .
چنان که در این حدیث آمده است :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده
بود به محضر حضرت سجاد (ع ) شرفیاب شد. صداى کودکى را شنید، پرسید کیستى ؟
گفت من محمّد بن على بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا. سپس دست او را
گرفت و بوسید و عرض کرد:
روزى خدمت جدت رسول خدا (ص )
بودم . فرمود: شاید زنده بمانى و محمّد بن على بن الحسین که یکى از اولاد
من است ملاقات کنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد.
علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت
عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص )
پرداخت .
این جابر بن عبداللّه انصارى همان کسى است
که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع ) به همراهى عطیه که
مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى
به کربلا آمد و غسل کرد، و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر
مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. بارى ،
امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود. نام نامى آن
حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است ،
که بویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان
شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتى که نقل شده است ، در هیچ مکتب
و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده
اند.(73)
در زمان امیرالمؤ منین على (ع )
گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود،
گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش
علوى جامى ننوشیده بودند، و در کنار دریاى بیکران وجود على (ع ) تشنه لب
بودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى را نمى دانستند. بى جهت نبود که
مولاى متقیان بارها مى فرمود: (( سلونى قبل ان تفقدونى )) پیش از آنکه مرا
از دست بدهید از من بپرسید. و بارها مى گفت : من به راههاى آسمان از راههاى
زمین آشناترم . ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گور وجود على را بداند؟ امّا
بتدریج ، بویژه در زمان امام محمّد باقر (ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و
معارف اسلامى را درک مى کردند، و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب
گوارا محروم مانده و یا قدر آنرا ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر
(ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام (ع ) شدند، و به قول یکى از
مورخان : (مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکرکشى متوجه فتح دروازه
هاى علم و فرهنگ شدند). امام باقر (ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام
مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم
نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمى را و هم مبارزه عقیدتى و
معنوى با سازمان حکومت اموى را، از این طریق مناسب تر مى دید، و چون حقوق
اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت هاى ثمربخش علمى
در این زمینه پرداخت . امّا بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او
- در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه
قرار مى گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش (علیه دستگاه )
غافل نبود، و از راه دیگرى نیز آن را دامن مى زد: و آن راه ، تجلیل و
تاءیید برادر شورشى اش زید بن على بن الحسین بود.
روایاتى در دست است که وضع امام محمّد باقر (ع ) که خود - در روزگارش -
مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل
اسلامى و جهان بینى خاص قرآن ، و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى (مانند
امام شافعى ) و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابى برادرش (زید) را نیز
تاءیید مى کرده است چنانکه نقل شده امام محمّد باقر (ع ) مى فرمود: خداوندا
پشت مرا به زید محکم کن .
و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (ع ) وارد شد، چون امام (ع ) زید بن على را دید، این آیه را تلاوت کرد:
(( (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه ) )) (74) یعنى : (اى مؤ منان ، بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خداى را).
آنگاه فرمود: (( انت و اللّه یا زید من اهل ذلک . )) اى زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه اى .
مى دانیم که زید برادر امام محمّد باقر (ع ) که تحت تاءثیر تعلیمات ائمه
(ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد. سرانجام علیه هشام بن عبدالملک اموى ،
در سال (120 یا 122) زمان امامت جعفر صادق (ع ) خروج کرد و دستگاه جبار،
ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و
سپس سوزانیدند. و چنانکه تاریخ مى نویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجه اى
نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره بوجود آمد، از جهت ظاهرى به
نتایجى نرسید، ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحریک و بیدارى
و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور بشمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش
و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .
امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست
نیازیدند، که زمینه را مساعد نمى دیدند، ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح
نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار، که
نوعى دیگر از مبارزه است ، دست زدند. چه در این دوره ، حکومت اموى رو به
زوال بود و فتنه عباسیان دستگیر شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ،
پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایه ریزى و تدوین اصول
مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد.
امّا
چنانکه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش مى آمد و
احساس مى کردند امام (ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه بر مى گیرد و خط
صحیح را در شناخت (امام معصوم (ع )) و امامت که دنباله خط (رسالت ) و
بالاخره (حکومت اللّه ) است تعلیم مى دهد، تکان مى خوردند و دست به ایذاء و
آزار و شکنجه امام (ع ) مى زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید...
براى شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است مى پردازیم :
(در یک از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموى ، به حج مى آید، جعفر
بن محمّد، امام صادق ، در خدمت پدر خود، امام محمّد باقر، نیز به حج مى
رفتند. روزى در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومى سخنرانى مى کند و در آن
سخنرانى تاءکید بر سر مساءله پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و
خلیفه هاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعى و
رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و... نه دیگران . این سخنان
که در بحبوحه قدرت هشام گفته مى شود، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینى
بزرگ مى یابد و به گوش هشام مى رسد. هشام در مکه جراءت نمى کند و به مصلحت
خود نمى بیند که متعرض آنان شود. امّا چون به دمشق مى رسد، ماءمور به مدینه
مى فرستد و از فرمانبردار مدینه مى خواهد که امام باقر (ع ) و فرزندش را
به دمشق روانه کند، و چنین مى شود.
حضرت صادق (ع ) مى
فرماید: چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامى
که به مجلس او در آمدیم ، هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان
خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته
بود. نیز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهایى که در آن نشانه براى
تیراندازى مى گذارند) در برابر او نصب کرده بودند، و بزرگان اطرافیان او
مشغول مسابقه تیراندازى بودند. هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در
پیش مى رفت و من از عقب او مى رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفت :
(شما هم همراه اینان تیر بیندازید) پدرم گفت : (من پیر شده ام . اکنون این
کار از من ساخته نیست اگر مرا معاف دارى بهتر است ). هشام قسم یاد کرد: (به
حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت ، تو را معاف نمى
دارم ). آن گاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را
به او (یعنى امام باقر (ع ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان
را از آن مرد بگرفت و یک تیز نیز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر
میان نشانه زد. سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد... تا آنکه نه تیر
پیاپى افکند. هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : (نیک تیر انداختى
اى ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى ، چرا مى گفتى من بر این
کار قادر نیستم ؟... بگو: این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است ).
پدرم فرمود: (مى دانى که در میان ما اهل مدینه ، این فن شایع است . من در
جوانى چندى تمرین این کار کرده ام ).(75)
سپس امام صادق (ع ) اشاره مى فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و
عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با
امام باقر (ع ) سخن مى گوید. امام باقر (ع ) درباره رهبرى رهبران بر حق و
چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه
باشد، سخن مى گوید. اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب
آن مقام - بیش از پیش ناراحت مى کند. بعضى نوشته اند که : امام باقر را در
دمشق به زندان افکند. و چون به او خبر مى دهند که زندانیان دمشق مرید و
معتقد به امام (ع ) شده اند، امام را رها مى کند و به شتاب روانه مدینه مى
نماید. و پیکى سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، مى فرستد تا در آبادیها و
شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق - ع ) تبلیغ کنند
تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تاءثیر گفتار و رفتارشان
واقع نشوند. با این وصف امام (ع ) در این سفر، از تماس با مردم - حتى
مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمى ورزد.
جالب توجه
و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمّد باقر (ع ) وصیت مى کند به فرزندش
امام جعفر صادق (ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند، تا پس از مرگش ، تا
ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجى ها براى سنگ انداختن به شیطان
(رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند. توجه به موضوع و
تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب (( الغدیر )) - زنده یاد
علامه امینى - این وصیت براى آنست که اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مکان مقدس
با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه رشاد در پیش گیرد، و از دیگران
ببرد و به این پیشوایان بپیوندد، و این شهادت حرص بر هدایت مردم است و نجات
دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .(76)
شهادت امام باقر (ع )
حضرت امام محمّد باقر (ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت امام زین العابدین (ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن
وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى ، تعلیم شاگردان ، رهبرى
اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنت هاى جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن
دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر
واقعى و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص ) در زمین است ،
پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام
در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم
شد و چشم از جهان فرو بست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر
بزرگوارش - به خاک سپردند.
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر بن محمّد الصادق
(ع ) و عبداللّه که مادرشان امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابى بکر بود.
ابراهیم و عبیداللّه که از امّ حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر
بزرگوارشان وفات کردند. على و زینب و امّ سلمه که از ام ولد بودند.
از سخنان امام محمّد باقر (ع )
1 - اسلام بر پنج پایه استوار است : نماز، زکات ، حج ، روزه ، ولایت از
ولایت مى پرسند، امام مى فرماید: با ولایت امور مسلمانان نظم و نظام پیدا
مى کند.
2 - هیچ چیز در نزد خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نیست .
3 - هیچ چیز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نیست .
4 - بزرگترین عیب آن است که انسان چشم خود را به عیبهاى مردم بدوزد و از
عیب خود چشم پوشى کند. مردم را به کارهایى امر کند که خود از انجام دادن
آنها ناتوان است . همنشین و دوست خود را که یاور و مددکارى ندارد، آزار دهد
و به کمک او نشتابد.
5 - هنگامى که نزد دانشمندى
نشستى ، به شنیدن ، حریص تر از گفتن باش ، و نیکو شنیدن را بیاموز، همانطور
که نیکو گفتن را مى آموزى ، و سخن هیچکس را قطع مکن .
6 - اگر بندگان وقتى نمى دانند، توقف کنند (و اظهار نظر ننمایند) و آنچه را که درک نکرده اند انکار نکنند، کافر نمى شوند.
7 - دانشمندى که مردم از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
8 - هر کس که خدا او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى دیگران او را سودى نخواهد بخشید.
تولد
حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه اتفاق
افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء
کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک مى شد.
دوران امامت امام محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرى کهسال درگذشت امام زین
العابدین (ع ) است آغاز شده و تاسال 114 ه یعنى مدت 19 سال و چند ماه
ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمّد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر
صادق (ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدنعباسیان و پیدا شدن
مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمهخلال و ابومسلم
خراسانى و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلاتکلامى در این
دوره پیش مى آید، و عده اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابستهبه
دستگاه خلافت پیدا مى شوند. قاضى ها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و
صاحبقدرتان پدید مى آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق
مصالح مراکزقدرت خلافت شرح و تفسیر مى نمایند، و تعلیمات قرآنى - بویژه
مساءله امامت و ولایترا، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار
بسیارى از حق طلبان را به حقانیتآل على (ع ) متوجه کرده بود، و پرده از
چهره زشت ستمکاران اموى و دین به دنیا فروشانبر گرفته بود، به انحراف مى
کشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرارمى دادند. برخى نیز احادیثى
به نفع دستگاه حاکمجعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود
ستمکاران غاصب خلافت دگرگونمى نمودند. اینها عواملى بود بسیار خطرناک که
باید حافظان و نگهبانان دین در برابرآنها بایستند. بدین جهت امام محمّد
باقر (ع ) و پس از وى امام جعفر صادق (ع ) از موقعیتمساعد روزگار سیاسى ،
براى نشر تعلیماتاصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و
علوم اسلامى را پایه ریزىنمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان
وارثان و نگهبانان حقیقىتعلیمات پیامبر (ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند،
و مى بایست به تربیتشاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست
یازند، و فقهآل محمّد (ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند. بهمین جهت محضر
امام باقر (ع ) مرکز علماءو دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران
بنام بود. در مکتب تربیتى امام باقر (ع )علم و فضیلت به مردم آموخته مى شد.
ابوجعفر امام محمّد باقر (ع ) متولى صدقاتحضرت رسول (ص ) و امیرالمؤ منین
(ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنىهاشم و مساکین و نیازمندان
تقسیم مى کرد، و اداره آنها را از جهت مالى بعهده داشت . امامباقر (ع )
داراى خصال ستوده و مؤ دب به آداب اسلامى بود. سیرت و صورتش ستودهبود.
پیوسته لباس تمیز و نو مى پوشید. درکمال وقار و شکوه حرکت مى فرمود. از آن
حضرت مى پرسیدند: جدت لباس کهنه و کمارزش مى پوشید، تو چرا لباس فاخر بر
تن مى کنى ؟ پاسخ مى داد: مقتضاى تقواىجدم و فرماندارى آن روز، که محرومان و
فقرا و تهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگرآن لباس بپوشم در این انقلاب
افکار، نمى توانم تعظیم شعائر دین کنم .
امام پنجم
(ع ) بسیار گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب
مصافحه مى کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق مى فرمود. در ضمن سخنانش مى
فرمود: مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین مى برد و گناهان دو طرف -
همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ریزد. امام باقر (ع ) در صدقات و بخشش و
آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤ منین و عیادت از
بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى ، کمال مواظبت را داشت . مى خواست
سنت هاى جدش رسول اللّه (ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى
را به مردم تعلیم نماید.
در روزهاى گرم براى رسیدگى
به مزارع و نخلستانها بیرون مى رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل مى زد و
زمین را براى کشت آماده مى ساخت . آنچه از محصول کشاورزى - که با عرق جبین و
کدّ یمین - بدست مى آورد در راه خدا انفاق مى فرمود.
بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول اللّه (ص ) مى رفت ، پس از
گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع مى شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره
مند مى گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و
کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با
زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار
حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمّد باقر (ع ) پس از واقعه جانگداز
کربلا و ستمهاى بى سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع
) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم بویژه در مساءله امامت و رهبرى ، که
تنها شایسته امام معصوم است ، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را - در
جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى
رسید که فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهى با چهار
هزار شاگرد پایه گذارى نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و
اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و
یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکر و امام باقر (ع ) با
تشکیل حلقه هاى درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى
را براى مردم روشن فرمود.
رسول اکرم اسلام (ص ) در
پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت
گرامى اش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن
معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده ،
تعیین فرموده است .
چنان که در این حدیث آمده است :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده
بود به محضر حضرت سجاد (ع ) شرفیاب شد. صداى کودکى را شنید، پرسید کیستى ؟
گفت من محمّد بن على بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا. سپس دست او را
گرفت و بوسید و عرض کرد:
روزى خدمت جدت رسول خدا (ص )
بودم . فرمود: شاید زنده بمانى و محمّد بن على بن الحسین که یکى از اولاد
من است ملاقات کنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد.
علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت
عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص )
پرداخت .
این جابر بن عبداللّه انصارى همان کسى است
که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع ) به همراهى عطیه که
مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى
به کربلا آمد و غسل کرد، و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر
مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. بارى ،
امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود. نام نامى آن
حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است ،
که بویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان
شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتى که نقل شده است ، در هیچ مکتب
و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده
اند.(73)
در زمان امیرالمؤ منین على (ع )
گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود،
گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش
علوى جامى ننوشیده بودند، و در کنار دریاى بیکران وجود على (ع ) تشنه لب
بودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى را نمى دانستند. بى جهت نبود که
مولاى متقیان بارها مى فرمود: (( سلونى قبل ان تفقدونى )) پیش از آنکه مرا
از دست بدهید از من بپرسید. و بارها مى گفت : من به راههاى آسمان از راههاى
زمین آشناترم . ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گور وجود على را بداند؟ امّا
بتدریج ، بویژه در زمان امام محمّد باقر (ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و
معارف اسلامى را درک مى کردند، و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب
گوارا محروم مانده و یا قدر آنرا ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر
(ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام (ع ) شدند، و به قول یکى از
مورخان : (مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکرکشى متوجه فتح دروازه
هاى علم و فرهنگ شدند). امام باقر (ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام
مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم
نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمى را و هم مبارزه عقیدتى و
معنوى با سازمان حکومت اموى را، از این طریق مناسب تر مى دید، و چون حقوق
اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت هاى ثمربخش علمى
در این زمینه پرداخت . امّا بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او
- در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه
قرار مى گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش (علیه دستگاه )
غافل نبود، و از راه دیگرى نیز آن را دامن مى زد: و آن راه ، تجلیل و
تاءیید برادر شورشى اش زید بن على بن الحسین بود.
روایاتى در دست است که وضع امام محمّد باقر (ع ) که خود - در روزگارش -
مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل
اسلامى و جهان بینى خاص قرآن ، و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى (مانند
امام شافعى ) و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابى برادرش (زید) را نیز
تاءیید مى کرده است چنانکه نقل شده امام محمّد باقر (ع ) مى فرمود: خداوندا
پشت مرا به زید محکم کن .
و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (ع ) وارد شد، چون امام (ع ) زید بن على را دید، این آیه را تلاوت کرد:
(( (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه ) )) (74) یعنى : (اى مؤ منان ، بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خداى را).
آنگاه فرمود: (( انت و اللّه یا زید من اهل ذلک . )) اى زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه اى .
مى دانیم که زید برادر امام محمّد باقر (ع ) که تحت تاءثیر تعلیمات ائمه
(ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد. سرانجام علیه هشام بن عبدالملک اموى ،
در سال (120 یا 122) زمان امامت جعفر صادق (ع ) خروج کرد و دستگاه جبار،
ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و
سپس سوزانیدند. و چنانکه تاریخ مى نویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجه اى
نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره بوجود آمد، از جهت ظاهرى به
نتایجى نرسید، ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحریک و بیدارى
و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور بشمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش
و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .
امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست
نیازیدند، که زمینه را مساعد نمى دیدند، ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح
نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار، که
نوعى دیگر از مبارزه است ، دست زدند. چه در این دوره ، حکومت اموى رو به
زوال بود و فتنه عباسیان دستگیر شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ،
پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایه ریزى و تدوین اصول
مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد.
امّا
چنانکه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش مى آمد و
احساس مى کردند امام (ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه بر مى گیرد و خط
صحیح را در شناخت (امام معصوم (ع )) و امامت که دنباله خط (رسالت ) و
بالاخره (حکومت اللّه ) است تعلیم مى دهد، تکان مى خوردند و دست به ایذاء و
آزار و شکنجه امام (ع ) مى زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید...
براى شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است مى پردازیم :
(در یک از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموى ، به حج مى آید، جعفر
بن محمّد، امام صادق ، در خدمت پدر خود، امام محمّد باقر، نیز به حج مى
رفتند. روزى در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومى سخنرانى مى کند و در آن
سخنرانى تاءکید بر سر مساءله پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و
خلیفه هاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعى و
رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و... نه دیگران . این سخنان
که در بحبوحه قدرت هشام گفته مى شود، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینى
بزرگ مى یابد و به گوش هشام مى رسد. هشام در مکه جراءت نمى کند و به مصلحت
خود نمى بیند که متعرض آنان شود. امّا چون به دمشق مى رسد، ماءمور به مدینه
مى فرستد و از فرمانبردار مدینه مى خواهد که امام باقر (ع ) و فرزندش را
به دمشق روانه کند، و چنین مى شود.
حضرت صادق (ع ) مى
فرماید: چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامى
که به مجلس او در آمدیم ، هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان
خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته
بود. نیز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهایى که در آن نشانه براى
تیراندازى مى گذارند) در برابر او نصب کرده بودند، و بزرگان اطرافیان او
مشغول مسابقه تیراندازى بودند. هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در
پیش مى رفت و من از عقب او مى رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفت :
(شما هم همراه اینان تیر بیندازید) پدرم گفت : (من پیر شده ام . اکنون این
کار از من ساخته نیست اگر مرا معاف دارى بهتر است ). هشام قسم یاد کرد: (به
حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت ، تو را معاف نمى
دارم ). آن گاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را
به او (یعنى امام باقر (ع ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان
را از آن مرد بگرفت و یک تیز نیز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر
میان نشانه زد. سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد... تا آنکه نه تیر
پیاپى افکند. هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : (نیک تیر انداختى
اى ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى ، چرا مى گفتى من بر این
کار قادر نیستم ؟... بگو: این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است ).
پدرم فرمود: (مى دانى که در میان ما اهل مدینه ، این فن شایع است . من در
جوانى چندى تمرین این کار کرده ام ).(75)
سپس امام صادق (ع ) اشاره مى فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و
عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با
امام باقر (ع ) سخن مى گوید. امام باقر (ع ) درباره رهبرى رهبران بر حق و
چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه
باشد، سخن مى گوید. اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب
آن مقام - بیش از پیش ناراحت مى کند. بعضى نوشته اند که : امام باقر را در
دمشق به زندان افکند. و چون به او خبر مى دهند که زندانیان دمشق مرید و
معتقد به امام (ع ) شده اند، امام را رها مى کند و به شتاب روانه مدینه مى
نماید. و پیکى سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، مى فرستد تا در آبادیها و
شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق - ع ) تبلیغ کنند
تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تاءثیر گفتار و رفتارشان
واقع نشوند. با این وصف امام (ع ) در این سفر، از تماس با مردم - حتى
مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمى ورزد.
جالب توجه
و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمّد باقر (ع ) وصیت مى کند به فرزندش
امام جعفر صادق (ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند، تا پس از مرگش ، تا
ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجى ها براى سنگ انداختن به شیطان
(رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند. توجه به موضوع و
تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب (( الغدیر )) - زنده یاد
علامه امینى - این وصیت براى آنست که اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مکان مقدس
با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه رشاد در پیش گیرد، و از دیگران
ببرد و به این پیشوایان بپیوندد، و این شهادت حرص بر هدایت مردم است و نجات
دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .(76)
شهادت امام باقر (ع )
حضرت امام محمّد باقر (ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت امام زین العابدین (ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن
وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى ، تعلیم شاگردان ، رهبرى
اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنت هاى جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن
دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر
واقعى و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص ) در زمین است ،
پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام
در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم
شد و چشم از جهان فرو بست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر
بزرگوارش - به خاک سپردند.
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر بن محمّد الصادق
(ع ) و عبداللّه که مادرشان امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابى بکر بود.
ابراهیم و عبیداللّه که از امّ حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر
بزرگوارشان وفات کردند. على و زینب و امّ سلمه که از ام ولد بودند.
از سخنان امام محمّد باقر (ع )
1 - اسلام بر پنج پایه استوار است : نماز، زکات ، حج ، روزه ، ولایت از
ولایت مى پرسند، امام مى فرماید: با ولایت امور مسلمانان نظم و نظام پیدا
مى کند.
2 - هیچ چیز در نزد خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نیست .
3 - هیچ چیز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نیست .
4 - بزرگترین عیب آن است که انسان چشم خود را به عیبهاى مردم بدوزد و از
عیب خود چشم پوشى کند. مردم را به کارهایى امر کند که خود از انجام دادن
آنها ناتوان است . همنشین و دوست خود را که یاور و مددکارى ندارد، آزار دهد
و به کمک او نشتابد.
5 - هنگامى که نزد دانشمندى
نشستى ، به شنیدن ، حریص تر از گفتن باش ، و نیکو شنیدن را بیاموز، همانطور
که نیکو گفتن را مى آموزى ، و سخن هیچکس را قطع مکن .
6 - اگر بندگان وقتى نمى دانند، توقف کنند (و اظهار نظر ننمایند) و آنچه را که درک نکرده اند انکار نکنند، کافر نمى شوند.
7 - دانشمندى که مردم از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
8 - هر کس که خدا او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى دیگران او را سودى نخواهد بخشید.
منبع :
تولد
حضرت باقر (ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه اتفاق
افتاد. در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء
کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک مى شد.
دوران امامت امام محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرى کهسال درگذشت امام زین
العابدین (ع ) است آغاز شده و تاسال 114 ه یعنى مدت 19 سال و چند ماه
ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمّد باقر (ع) و فرزندش امام جعفر
صادق (ع ) مسائلى مانند انقراض امویان و بر سر کار آمدنعباسیان و پیدا شدن
مشاجرات سیاسى و ظهور سرداران و مدعیانى مانند ابوسلمهخلال و ابومسلم
خراسانى و دیگران مطرح است ، ترجمه کتابهاى فلسفى و مجادلاتکلامى در این
دوره پیش مى آید، و عده اى از مشایخ صوفیه و زاهدان و قلندران وابستهبه
دستگاه خلافت پیدا مى شوند. قاضى ها و متکلمانى به دلخواه مقامات رسمى و
صاحبقدرتان پدید مى آیند و فقه و قضاء و عقاید و کلام و اخلاق را - بر طبق
مصالح مراکزقدرت خلافت شرح و تفسیر مى نمایند، و تعلیمات قرآنى - بویژه
مساءله امامت و ولایترا، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا، افکار
بسیارى از حق طلبان را به حقانیتآل على (ع ) متوجه کرده بود، و پرده از
چهره زشت ستمکاران اموى و دین به دنیا فروشانبر گرفته بود، به انحراف مى
کشاندند و احادیث نبوى را در بوته فراموشى قرارمى دادند. برخى نیز احادیثى
به نفع دستگاه حاکمجعل کرده و یا مشغول جعل بودند و یا آنها را به سود
ستمکاران غاصب خلافت دگرگونمى نمودند. اینها عواملى بود بسیار خطرناک که
باید حافظان و نگهبانان دین در برابرآنها بایستند. بدین جهت امام محمّد
باقر (ع ) و پس از وى امام جعفر صادق (ع ) از موقعیتمساعد روزگار سیاسى ،
براى نشر تعلیماتاصیل اسلامى و معارف حقه بهره جستند، و دانشگاه تشیع و
علوم اسلامى را پایه ریزىنمودند. زیرا این امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان
وارثان و نگهبانان حقیقىتعلیمات پیامبر (ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند،
و مى بایست به تربیتشاگردانى عالم و عامل و یارانى شایسته و فداکار دست
یازند، و فقهآل محمّد (ص ) را جمع و تدوین و تدریس کنند. بهمین جهت محضر
امام باقر (ع ) مرکز علماءو دانشمندان و راویان حدیث و خطیبان و شاعران
بنام بود. در مکتب تربیتى امام باقر (ع )علم و فضیلت به مردم آموخته مى شد.
ابوجعفر امام محمّد باقر (ع ) متولى صدقاتحضرت رسول (ص ) و امیرالمؤ منین
(ع ) و پدر و جد خود بود و این صدقات را بر بنىهاشم و مساکین و نیازمندان
تقسیم مى کرد، و اداره آنها را از جهت مالى بعهده داشت . امامباقر (ع )
داراى خصال ستوده و مؤ دب به آداب اسلامى بود. سیرت و صورتش ستودهبود.
پیوسته لباس تمیز و نو مى پوشید. درکمال وقار و شکوه حرکت مى فرمود. از آن
حضرت مى پرسیدند: جدت لباس کهنه و کمارزش مى پوشید، تو چرا لباس فاخر بر
تن مى کنى ؟ پاسخ مى داد: مقتضاى تقواىجدم و فرماندارى آن روز، که محرومان و
فقرا و تهیدستان زیاد بودند، چنان بود. من اگرآن لباس بپوشم در این انقلاب
افکار، نمى توانم تعظیم شعائر دین کنم .
امام پنجم
(ع ) بسیار گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب
مصافحه مى کرد و دیگران را نیز بدین کار تشویق مى فرمود. در ضمن سخنانش مى
فرمود: مصافحه کردن کدورتهاى درونى را از بین مى برد و گناهان دو طرف -
همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ریزد. امام باقر (ع ) در صدقات و بخشش و
آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه مؤ منین و عیادت از
بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى ، کمال مواظبت را داشت . مى خواست
سنت هاى جدش رسول اللّه (ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى
را به مردم تعلیم نماید.
در روزهاى گرم براى رسیدگى
به مزارع و نخلستانها بیرون مى رفت ، و با کارگران و کشاورزان بیل مى زد و
زمین را براى کشت آماده مى ساخت . آنچه از محصول کشاورزى - که با عرق جبین و
کدّ یمین - بدست مى آورد در راه خدا انفاق مى فرمود.
بامداد که براى اداى نماز به مسجد جدش رسول اللّه (ص ) مى رفت ، پس از
گزاردن فریضه ، مردم گرداگردش جمع مى شدند و از انوار دانش و فضیلت او بهره
مند مى گشتند.
مدت بیست سال معاویه در شام و
کارگزارانش در مرزهاى دیگر اسلامى در واژگون جلوه دادن حقایق اسلامى - با
زور و زر و تزویر و اجیر کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسیار کردند. ناچار
حضرت سجاد (ع ) و فرزند ارجمندش امام محمّد باقر (ع ) پس از واقعه جانگداز
کربلا و ستمهاى بى سابقه آل ابوسفیان ، که مردم به حقانیت اهل بیت عصمت (ع
) توجه کردند، در اصلاح عقاید مردم بویژه در مساءله امامت و رهبرى ، که
تنها شایسته امام معصوم است ، سعى بلیغ کردند و معارف حقه اسلامى را - در
جهات مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى
رسید که فرزند گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهى با چهار
هزار شاگرد پایه گذارى نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و
اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد. امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و
یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منکر و امام باقر (ع ) با
تشکیل حلقه هاى درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دینى
را براى مردم روشن فرمود.
رسول اکرم اسلام (ص ) در
پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت
گرامى اش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن
معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده ،
تعیین فرموده است .
چنان که در این حدیث آمده است :
روزى جابر بن عبداللّه انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده
بود به محضر حضرت سجاد (ع ) شرفیاب شد. صداى کودکى را شنید، پرسید کیستى ؟
گفت من محمّد بن على بن الحسینم ، جابر گفت : نزدیک بیا. سپس دست او را
گرفت و بوسید و عرض کرد:
روزى خدمت جدت رسول خدا (ص )
بودم . فرمود: شاید زنده بمانى و محمّد بن على بن الحسین که یکى از اولاد
من است ملاقات کنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد.
علم و دین را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت
عمر به نشر علم و معارف دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص )
پرداخت .
این جابر بن عبداللّه انصارى همان کسى است
که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع ) به همراهى عطیه که
مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى
به کربلا آمد و غسل کرد، و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر
مطهر حضرت سیدالشهداء آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. بارى ،
امام باقر علیه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهى بود. نام نامى آن
حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات قصار و اندرزهایى همراه است ،
که بویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان
شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتى که نقل شده است ، در هیچ مکتب
و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده
اند.(73)
در زمان امیرالمؤ منین على (ع )
گوئیا، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که باید - بر مردم روشن نبود،
گویا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حیات مادى بیرون ننهاده و از زلال دانش
علوى جامى ننوشیده بودند، و در کنار دریاى بیکران وجود على (ع ) تشنه لب
بودند و جز عده اى معدود قدر چونان گوهرى را نمى دانستند. بى جهت نبود که
مولاى متقیان بارها مى فرمود: (( سلونى قبل ان تفقدونى )) پیش از آنکه مرا
از دست بدهید از من بپرسید. و بارها مى گفت : من به راههاى آسمان از راههاى
زمین آشناترم . ولى کو آن گوهرشناسى که قدر گور وجود على را بداند؟ امّا
بتدریج ، بویژه در زمان امام محمّد باقر (ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بیت و
معارف اسلامى را درک مى کردند، و مانند تشنه لبى که سالها از لذات آب
گوارا محروم مانده و یا قدر آنرا ندانسته باشد، زلال گواراى دانش امام باقر
(ع ) را دریافتند و تسلیم مقام علمى امام (ع ) شدند، و به قول یکى از
مورخان : (مسلمانان در این هنگام از میدان جنگ و لشکرکشى متوجه فتح دروازه
هاى علم و فرهنگ شدند). امام باقر (ع ) نیز چون زمینه قیام بالسیف (قیام
مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرینان - فراهم
نبود، از این رو، نشر معارف اسلام و فعالیت علمى را و هم مبارزه عقیدتى و
معنوى با سازمان حکومت اموى را، از این طریق مناسب تر مى دید، و چون حقوق
اسلام هنوز یک دوره کامل و مفصل تدریس نشده بود، به فعالیت هاى ثمربخش علمى
در این زمینه پرداخت . امّا بدین خاطر که نفس شخصیت امام و سیر تعلیمات او
- در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حکومت بود، مورد اذیت و ایذاء دستگاه
قرار مى گرفت . در عین حال امام هیچگاه از اهمیت تکلیفى شورش (علیه دستگاه )
غافل نبود، و از راه دیگرى نیز آن را دامن مى زد: و آن راه ، تجلیل و
تاءیید برادر شورشى اش زید بن على بن الحسین بود.
روایاتى در دست است که وضع امام محمّد باقر (ع ) که خود - در روزگارش -
مرزبان بزرگ فکرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصیل
اسلامى و جهان بینى خاص قرآن ، و تنظیم مبانى فقهى و تربیت شاگردانى (مانند
امام شافعى ) و تدوین مکتب داشته ، موضع انقلابى برادرش (زید) را نیز
تاءیید مى کرده است چنانکه نقل شده امام محمّد باقر (ع ) مى فرمود: خداوندا
پشت مرا به زید محکم کن .
و نیز نقل شده است که روزى زید بر امام باقر (ع ) وارد شد، چون امام (ع ) زید بن على را دید، این آیه را تلاوت کرد:
(( (یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه ) )) (74) یعنى : (اى مؤ منان ، بر پاى دارندگان عدالت باشید و گواهان ، خداى را).
آنگاه فرمود: (( انت و اللّه یا زید من اهل ذلک . )) اى زید، به خدا سوگند تو نمونه عمل به این آیه اى .
مى دانیم که زید برادر امام محمّد باقر (ع ) که تحت تاءثیر تعلیمات ائمه
(ع ) براى اقامه عدل و دین قیام کرد. سرانجام علیه هشام بن عبدالملک اموى ،
در سال (120 یا 122) زمان امامت جعفر صادق (ع ) خروج کرد و دستگاه جبار،
ناجوانمردانه او را به قتل رساند. بدن مقدس زید را سالها بر دار کردند و
سپس سوزانیدند. و چنانکه تاریخ مى نویسد: گرچه نهضت زید نیز به نتیجه اى
نینجامید و قیامهاى دیگرى نیز که در این دوره بوجود آمد، از جهت ظاهرى به
نتایجى نرسید، ولى این قیامها و اقدامها در تاریخ تشیع موجب تحریک و بیدارى
و بروز فرهنگ شهادت علیه دستگاه جور بشمار آمده و خون پاک شیعه را در جوشش
و غلیان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاریخ شیعه ادامه داده است .
امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) گرچه به ظاهر به این قیامها دست
نیازیدند، که زمینه را مساعد نمى دیدند، ولى در هر فرصت و موقعیت به تصحیح
نظر جامعه درباره حکومت و تعلیم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار، که
نوعى دیگر از مبارزه است ، دست زدند. چه در این دوره ، حکومت اموى رو به
زوال بود و فتنه عباسیان دستگیر شاگردان و آزادگان و ترسیم خط درست حکومت ،
پیش آمده بود و در حقیقت مبارزه سیاسى به شکل پایه ریزى و تدوین اصول
مکتب - که امرى بسیار ضرورى بود - پیش آمد.
امّا
چنانکه اشاره شد، دستگاه خلافت آنجا که پاى مصالح حکومتى پیش مى آمد و
احساس مى کردند امام (ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه بر مى گیرد و خط
صحیح را در شناخت (امام معصوم (ع )) و امامت که دنباله خط (رسالت ) و
بالاخره (حکومت اللّه ) است تعلیم مى دهد، تکان مى خوردند و دست به ایذاء و
آزار و شکنجه امام (ع ) مى زدند و گاه به زجر و حبس و تبعید...
براى شناخت این امر، به بیان این واقعه که در تاریخ یاد شده است مى پردازیم :
(در یک از سالها که هشام بن عبدالملک ، خلیفه اموى ، به حج مى آید، جعفر
بن محمّد، امام صادق ، در خدمت پدر خود، امام محمّد باقر، نیز به حج مى
رفتند. روزى در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومى سخنرانى مى کند و در آن
سخنرانى تاءکید بر سر مساءله پیشوایى و امامت و اینکه پیشوایان بر حق و
خلیفه هاى خدا در زمین ایشانند نه دیگران ، و اینکه سعادت اجتماعى و
رستگارى در پیروى از ایشان است و بیعت با ایشان و... نه دیگران . این سخنان
که در بحبوحه قدرت هشام گفته مى شود، آن هم در مکه در موسم حج ، طنینى
بزرگ مى یابد و به گوش هشام مى رسد. هشام در مکه جراءت نمى کند و به مصلحت
خود نمى بیند که متعرض آنان شود. امّا چون به دمشق مى رسد، ماءمور به مدینه
مى فرستد و از فرمانبردار مدینه مى خواهد که امام باقر (ع ) و فرزندش را
به دمشق روانه کند، و چنین مى شود.
حضرت صادق (ع ) مى
فرماید: چون وارد دمشق شدیم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبید. هنگامى
که به مجلس او در آمدیم ، هشام بر تخت پادشاهى خویش نشسته و لشکر و سپاهیان
خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته
بود. نیز دستور داده بود تا آماج خانه اى (جاهایى که در آن نشانه براى
تیراندازى مى گذارند) در برابر او نصب کرده بودند، و بزرگان اطرافیان او
مشغول مسابقه تیراندازى بودند. هنگامى که وارد حیاط قصر او شدیم ، پدرم در
پیش مى رفت و من از عقب او مى رفتم ، چون نزدیک رسیدیم ، به پدرم گفت :
(شما هم همراه اینان تیر بیندازید) پدرم گفت : (من پیر شده ام . اکنون این
کار از من ساخته نیست اگر مرا معاف دارى بهتر است ). هشام قسم یاد کرد: (به
حق خداوندى که ما را به دین خود و پیغمبر خود گرامى داشت ، تو را معاف نمى
دارم ). آن گاه به یکى از بزرگان بنى امیه امر کرد که تیر و کمان خود را
به او (یعنى امام باقر (ع ) بده تا او نیز در مسابقه شرکت کند. پدرم کمان
را از آن مرد بگرفت و یک تیز نیز بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشید و بر
میان نشانه زد. سپس تیر دیگر بگرفت و بر فاق تیر اول زد... تا آنکه نه تیر
پیاپى افکند. هشام از دیدن این چگونگى خشمگین گشت و گفت : (نیک تیر انداختى
اى ابوجعفر، تو ماهرترین عرب و عجمى در تیراندازى ، چرا مى گفتى من بر این
کار قادر نیستم ؟... بگو: این تیراندازى را چه کسى به تو یاد داده است ).
پدرم فرمود: (مى دانى که در میان ما اهل مدینه ، این فن شایع است . من در
جوانى چندى تمرین این کار کرده ام ).(75)
سپس امام صادق (ع ) اشاره مى فرماید که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و
عازم قتل پدرم شد. در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با
امام باقر (ع ) سخن مى گوید. امام باقر (ع ) درباره رهبرى رهبران بر حق و
چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اینکه رهبر یک اجتماع اسلامى باید چگونه
باشد، سخن مى گوید. اینها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب
آن مقام - بیش از پیش ناراحت مى کند. بعضى نوشته اند که : امام باقر را در
دمشق به زندان افکند. و چون به او خبر مى دهند که زندانیان دمشق مرید و
معتقد به امام (ع ) شده اند، امام را رها مى کند و به شتاب روانه مدینه مى
نماید. و پیکى سریع ، پیش از حرکت امام از دمشق ، مى فرستد تا در آبادیها و
شهرهاى سر راه همه جا علیه آنان (امام باقر و امام صادق - ع ) تبلیغ کنند
تا بدین گونه ، مردم با آنان تماس نگیرند و تحت تاءثیر گفتار و رفتارشان
واقع نشوند. با این وصف امام (ع ) در این سفر، از تماس با مردم - حتى
مسیحیان - و روشن کردن آنان غفلت نمى ورزد.
جالب توجه
و قابل دقت و یادگیرى است که امام محمّد باقر (ع ) وصیت مى کند به فرزندش
امام جعفر صادق (ع ) که مقدارى از مال او را وقف کند، تا پس از مرگش ، تا
ده سال در ایام حج و در منى محل اجتماع حاجى ها براى سنگ انداختن به شیطان
(رمى جمرات ) و قربانى کردن براى او محفل عزا اقامه کنند. توجه به موضوع و
تعیین مکان ، اهمیت بسیار دارد. به گفته صاحب (( الغدیر )) - زنده یاد
علامه امینى - این وصیت براى آنست که اجتماع بزرگ اسلامى ، در آن مکان مقدس
با پیشواى حق و رهبر دین آشنا شود و راه رشاد در پیش گیرد، و از دیگران
ببرد و به این پیشوایان بپیوندد، و این شهادت حرص بر هدایت مردم است و نجات
دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .(76)
شهادت امام باقر (ع )
حضرت امام محمّد باقر (ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش
حضرت امام زین العابدین (ع ) زندگى کرد و در تمام این مدت به انجام دادن
وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى ، تعلیم شاگردان ، رهبرى
اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنت هاى جد بزرگوارش در میان خلق ، متوجه کردن
دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر
واقعى و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص ) در زمین است ،
پرداخت و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود.
سرانجام
در هفتم ذیحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدینه به وسیله هشام مسموم
شد و چشم از جهان فرو بست . پیکر مقدسش را در قبرستان بقیع - کنار پدر
بزرگوارش - به خاک سپردند.
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر بن محمّد الصادق
(ع ) و عبداللّه که مادرشان امّ فروه دختر قاسم بن محمّد بن ابى بکر بود.
ابراهیم و عبیداللّه که از امّ حکیم بودند و هر دو در زمان حیات پدر
بزرگوارشان وفات کردند. على و زینب و امّ سلمه که از ام ولد بودند.
از سخنان امام محمّد باقر (ع )
1 - اسلام بر پنج پایه استوار است : نماز، زکات ، حج ، روزه ، ولایت از
ولایت مى پرسند، امام مى فرماید: با ولایت امور مسلمانان نظم و نظام پیدا
مى کند.
2 - هیچ چیز در نزد خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نیست .
3 - هیچ چیز در دفع بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نیست .
4 - بزرگترین عیب آن است که انسان چشم خود را به عیبهاى مردم بدوزد و از
عیب خود چشم پوشى کند. مردم را به کارهایى امر کند که خود از انجام دادن
آنها ناتوان است . همنشین و دوست خود را که یاور و مددکارى ندارد، آزار دهد
و به کمک او نشتابد.
5 - هنگامى که نزد دانشمندى
نشستى ، به شنیدن ، حریص تر از گفتن باش ، و نیکو شنیدن را بیاموز، همانطور
که نیکو گفتن را مى آموزى ، و سخن هیچکس را قطع مکن .
6 - اگر بندگان وقتى نمى دانند، توقف کنند (و اظهار نظر ننمایند) و آنچه را که درک نکرده اند انکار نکنند، کافر نمى شوند.
7 - دانشمندى که مردم از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .
8 - هر کس که خدا او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى دیگران او را سودى نخواهد بخشید.
برداشت از کتاب چهارده اختر تابناک نوشته احمدی بیرجندی