چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه


آن روزها ، منزل امام (ره) تنها کانون امید بخـش در قـم بـود .

از عصـر روز دوم فروردیـن خاطره اى دارم ، تصمیـم گرفتـم که به منزل امام بروم ، حادثه مدرسه فیضیه تازه تمام شده بود .

طلبه ها تا آنجا که تـوانسته بودند فرار کرده بـودنـد و عده اى هـم با کماندوها در داخل مدرسه بودند ، ما که در خیابان بودیـم ، فکر کـردیم که به منزل امام بـرویـم ، به آنجا که رسیـدیـم ، دیدم چند تـن از دوستان و طلبه ها و فضلا دور و بر خانه ایستاده اند و در ایـن فکرند که اگر کماندوها به منزل آقا حمله کننـد ، چه تـدبیرى براى دفاع از ایشان به کار ببندند ، طبیعتا طلبه ها وسیله اى هـم براى دفاع نداشتند ، جز مشت و احیانا یکى ـ دو تا چوب .

مـن هم به جمع آنها پیوستـم و درباره نقشه هاى مختلف باهم صحبت مى کردیـم ، در همین حیـن متـوجه شدم که در منزل آقا باز است .

اعتراض کردم : که چرا در را باز گذاشته اید ؟ اقلا در را که مـى تـوانید ببندید ، گفتند : خود آقا گفته اند که کسى نباید در را ببندد ، و تهدید کرده اند که اگر در را ببنـدیـد از خانه بیرون مـى روم ، حـدود غروب بـود وارد خانه که شدم آقا را دیدم که در حیـاط ایستـاده انـد و با آرامش خـاصى نماز مى خواندد .

آرامش ایشان تا حدودى به مـن هـم آرامش بخشید ، البته نه به آن انـدازه که بتـوانم حاضر شـوم و نماز بخـوانـم ، از دیدن منظره درگیـرى مـدرسه شـدیـدا هیجـان زده بودم .

امام (ره) نمازشان را تمام کـردنـد و به داخل اتاق رفتنـد ، ما هـم به دنبال ایشان داخل اتاق شدیم ، حدود پنجاه یا شصت نفر از طلبه ها و چند نفـرى غیر طلبه داخل اتاق نشسته بـودنـد ، ایشان حـدود بیست دقیقه صحبت کـردنـد ، سخنان ایشـان چنان آرامشـى به حاضران ، از جمله خود مـن ، داد که احساس کردیم از هیچ چیز نمى تـرسیـم و آماده ایـم تـا صبح در منزل امام (ره) بمـانیـم و از ایشان دفاع کنیـم ، البته ایشان ، آخر شب همه را مرخص کردنـد و گفتنـد لازم نیست کسـى بمـانـد و از منزل دفـاع کند.

گر چه در روزنامه ها چیزهایى نوشته بـودند ، عمق و دامنه فاجعه بـراى هیچ کـس روشـن نبـود ، آن روز نقشه امام که ماجرا را با همه ابعاد و عمق و عظمتـش براى مردم بازگـو کنند .

اطمینان داشتنـد که اگـر مـردم از دامنه فاجعه آفـرینـى دستگاه مطلع شـوند و بـدانند جهتگیرى رژیـم تا چه حد صراحتا ضد اسلام و ضـد مـردم است ، حـرکت خـواهنـد کرد .

از ایـن رو همه سعى خـود را صرف آگاه ساختـن مردم کردنـد ، اگر کسـى اعلامیه هاى آن روزها را ، در فاصله بیـن بیست و پنج شـوال تـا محـرم ، مطـالعه کنـد به این نکته پى خـواهـد برد .

حدود بیست روز به محرم مانده بود که امام تصمیـم گرفتند از دهه عاشـورا ، دهه اى که به طـور طبیعى مـردم در آن شـور و هیجان و آمادگـى زیادى دارنـد ، تا حـد ممکـن بهره بـردارى کننـد ، مـى خواستند در ایـن دهه ، ماجراى مدرسه فیضیه را به اطلاع همه مردم بـرسانند ، به همیـن منظور افرادى را به شهرستانها فرستادنـد و به علماى تهران و شهرستانهاى بزرگ مثل تبـریز ، شیراز و اصفهان پیام دادند ، خـود مـن ، آن طـور که به خاطر دارم ، مإمور شدم به مشهد بروم و موضـوع را خدمت مرحـوم آیت الله میلانى بگویـم .

آیت الله میلانـى آن مـوقع شخص اول مشهد بـود.

 

 .

دو موضوع مطرح بود .

یکى موضـوع دخالت آمریکا و اسرأیل در امـور ایران و دوم اینکه از روز هفتـم محـرم بـایـد تمام روضه خـوانیها وقف بیان حـادثه مـدرسه فیضیه بشـود و منبـریها تمام حقایق مـربـوط به آن را به مردم بگـوینـد ، از روز نهم هـم هیئت هاى سینه زنـى و دسته هاى عزاداراى بایستى ایـن وظیفه را به عهده مى گرفتند چـون آن موقع ، مـردم در روزهاى نهم در عاشـورا ، بـراى شنیـدن مطالب در پاى منبـرهـا آمـادگـى نداشتنـد و در هیجان بـودند .

مبارزه حضرت امام (ره) و گسترش آن ، به تبعیـد امام منجر شـد و رژیـم در سال 43 حضـرت امام ، رضـوان الله تعالـى علیه ، را به خارج تبعید کرد ، رژیـم ایران و دولت آمریکا احساس مى کردند که مبارزه روحانیان و مـردم به رهبـرى امام خمینـى (ره) مبـارزه ، براى رژیـم و آمریکا ، مشخص بـود ، چـون ماجراى پانزده خرداد و قبل از آن ماجـراى مـدرسه فیضیه ـ در دوم فـرودرین ـ و چنـدیـن ماجـراى خـونیـن و حماسه آفـریـن دیگـر را از مـردم و به خصـوص روحانیان مشاهده کرده بودند ، با وجود ایـن ، تصور مى کردند که شعارهاى روحانیان و انگیزه هاى ایـن مبارزه عمـومى صرفا به چند حکمى منحصر مـى شـود که مغایر با مـوازین شـرعى است ، به همیـن دلیل تصـور نمـى کردند که همه ابعاد یک مبارزه سیاسـى را در بر بگیرد .

در ماجراى تصویب کاپیتـولاسیون و مصـونیت مستشاران نظامى آمریکا ، امام با آن سخنرانى تاریخى و پر محتوا ، موضـوع کاپیتـولاسیون را طـورى تشـریح کـردنـد که همه مـردم به روشنـى معنـى مصـونیت مستشاران نظامـى آمریکا و تإثیر ایـن اقدام رژیـم در وابستگـى ایران را دریافتنـد ، پـس از آن ، دستگاههاى وابسته به رژیـم و نیز دستگاههاى آمـریکایـى فهمیـدنـد که مبارزه مـردم ایـران به رهبـرى امام خمینى (ع) مبارزه اى ریشه دار با ابعاد جهانـى است و از آن به بعد خطـر ایـن مبـارزه بـرایشان بیشتـر آشکار شـد .

البته در دنیا ، مبارزه سیاسـى امـر بـى سابقه اى نبـوده است .

ولـى اکثـر آنها چنان بـوده است که دستگـاههاى استعمارى چنـدان واهمه اى از آنها نداشته اند ، حتـى در برخى مـوارد ، احساس مى کـرده انـد که چنان مبـارزه اى به سـودشان است و آن را پنهانـى تشـویق نیز کرده اند ، اما مبارزه اى که با انگیزه هاى دینـى و ایمان عمیق مذهبـى به رهبـرى مرجع تقلیـد و عالمـى بزرگ در سطح تـوده هاى مردم و با ابعاد سیاسـى جهانـى باشد ، شـدیـدا بـراى منافع دستگاههاى استعمارى خطـرناک و مضـر است ، ایـن همان چیزى است که در انقلاب ما پیـش آمد و دیدیم که چگـونه به سقـوط رژیـم شاه ، که بـراى استکبـار جهانـى بسیار محتـرم بـود منجـر شـد .

خـوشبختانه از ایـن سخنرانى نـوارهاى واضحـى از امام (ره) باقى است ، برخلاف سخنرانى عاشـورا که در نـوارهاى باقى مانده ، صداى امام (ره)طنین واضحـى ندارد ، ایـن سخنرانى ، ضمـن اینکه بسیار مفصل است ، بـراى همه قـابل استفاده است .

دستگاه رژیـم که خطر را احساس کرده بـود ، مجـددا همان کارى را کـرد که در سال 42 انجام داده بـود ، شبـانه به منزل امام (ره) ریختند ، ایشان را دستگیـر کردنـد و یکـراست به فـرودگاه تهران بردند ، آن طـور که امام (ره) در خاطراتشان برایمان گفته اند ، ایشان را با یک هـواپیماى نظامـى 130 ـ سـى از تهران به تـرکیه تبعید کردنـد ، حادثه تبعید براى امام سرآغاز مرحله جـدیـدى از مبارزه است ، به ایـن معنـى که تا آن روز مردم امام را در کنار خـودشان مـى دیـدنـد و به ایـن ترتیب رهبرى امام به شکلـى کاملا مستقیـم و نزدیک انجام مى گرفت . با ربودن امام از قـم و تبعید کردن ایشان به خارج از کشـور ، از طرفى براى مبارزان ، مخصـوصا مبارزان حـوزه علمیه ، حالت یتیمى و بى سر پرستى پیدا شد ، اما از طرف دیگر ، براى امام فرصتهاى خوبى به وجود آمد تا بتـوانند به مسا ئل مبارزات آینـده و بـرنامه ریزى بـراى آن فکـر کننـد .

بنابـر ایـن به یقیـن طـى چهارده سالـى که از سیزده آبان 43 تا دوازده بهمـن 57 طـول کشیـد ، هـم ملت پختگـى لازم را براى حرکت عظیم بیست و دو بهمـن به دست آورد و هـم امام (ره) فرصت یافتند تا چنیـن حـرکت عظیمـى را برنامه ریزى و رهبـرى کننـد .به ایـن ترتیب ، یک بار دیگر ، تـدابیر شیاطیـن و دشمنان خدا که به قصد ضـربه زدن به اسلام و مسلمیـن طرح ریزى شـده بـود ، در نهایت به سوداسلام ومسلمین تمام شد وانقلاب رادرمسیر خـود پیشتربرد .

روزى که امام (ره) به ترکیه تبعید شـدند ، مـن در مشهد بـودم .

در همان روز که سحـرگاهـش امام را ربـوده بـودنـد ، علماى مشهد اجتماع بزرگى تشکیل دادند و درباره ایـن حادثه تبادل نظر کردند ، تصمیمى که د رآن مجلس گرفته شد ایـن بود که اولا تمام نمازهاى جماعت یکـى ـ دو روز تعطیل شـود و ثانیا فرداى آن روز همه علما ، صبح زود ، در مسجد گوهر شاد متحصـن شوند و خواسته شان بازگشت حضـرت آیت الله العظمـى امـام خمینـى (ره) بـاشـد .

آن روز همه ما با ایـن تصمیم متفرق شـدیـم ، مـن آن وقتها منزل پدرم بـودم ، در منزل مهمانـى داشتیـم که سحرگاه براى زیارت به حرم مشرف شده بـود و در راه بازگشت ، وقتى که دید مـن بیرون مى روم ، گفت که نروید ، چـون راهها را بسته اند ، از قرار معلـوم ، نیروهاى پلیـس از همان اذان صبح راهها را بسته بـودند و براى مقابله آماده شـده بـودنـد ، لذا هیچ کـس را راه نمـى دادنـد و مسلما ورود به مسجد امکان نداشت ، با این همه مـن از منزل خارج شدم و رفتـم تا کسب اطلاع کنـم ، از فاصله اى بسیار دور تا مسجد گـوهرشاد مردم ایساده بـودند و مإموران از ورود افراد به مسجد جلوگیرى مى کردند ، به این ترتیب قضیه تحصـن هم منتفى شد، ا ین بـود تا چند روز بعد ، به دعوت آیت الله میلانى ، اجتماع بزرگـى از علماى مشهد در منزل ایشان تشکیل شـد ، همه حاضـر شـدیـم اما نمى دانستیم براى چه آمده ایم .

احتمال مـى دادیـم که آیت الله میلانى بخـواهد بگـوید که مبارزه امکـان پذیـر نیست و نمـى تـوان کـارى کرد .

بـا ایـن ذهنیت ، قبل از حضـور در آن مجلـس به مـرحـوم آقا شیخ مجتبى قزوینى ، از علماى بزرگ و مبارز و بسیار محجـوب ، مراجعه کردیـم ، قرار بر این شد که اگر آقاى میلانـى در آن مجلـس چنیـن اظهاراتـى کـرد ، ایشان بـا نظر ایشان مخالفت کنـد و ما هـم به ایشان کمک کنیـم ، یعنـى مـن و چنـد نفر دیگر از برادرانمان که جوان و در بیـن اهل علـم به شور و حال معروف بودیـم ، اما وقتى که به منزل آقاى میلانى رفتیم ، بر خلاف تصور دیدیـم که ایشان نه تنها از ناممکـن بـودن مبارزه صحبت نکـرد ، بلکه نامه اى را که بـراى امـام خمینـى نـوشته بـود خـوانـد .

نامه متـن قـوى ومحکمـى داشت و ایشـان مـى خـواست آن را در جمع بخواند ، یعنى مطلب درست بر عکـس آن شد که ما تصور مى کردیـم .

لذا با اینکه مـوقع ورود به مجلس نگـران بـودیـم ، از مجلـس که خارج مى شدیم ، بسیار خوشحال بودیـم ، جلسه بسیار خـوبى بـود


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی