چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

 درخاطرات بسیاری از روحانیون مبارز پیش از انقلاب از سنگی در مدرسه فیضیه باعنوان «سنگ انقلاب» نام برده می‌شود که مرور این خاطرات خالی از لطف نیست

سنگ

اینتخته‌سنگ از زمان مبارزات شهید نواب صفوی مورد توجه قرار گرفته است. چرا که وی برای نخستین بار برای رساندن صدای خود به حاضران در مدرسه و اغلب پس از اقامه نماز جماعت بر روی آن می‌رفت و به سخنرانی می‌پرداخت.

آیتالله مهدوی کنی در این باره می‌گوید: «فداییان اسلام قم در جلسات خود تصمیم گرفتند تا شش نفر از طلبه‌های فداییان اسلام پس از غسل شهادت هر روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند و طلاب را نسبت به فجایع رضا شاه آگاه کنند تاهیچ طلبه‌ای در تشییع جنازه شرکت نکند. هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی از سخنگویان فداییان اسلام روی سنگ فیضیه – که بعدا به سنگ انقلاب معروف شدسخنرانی می‌کرد» (۱)


پساز رحلت آیت الله بروجردی این سنگ تبدیل به محل سخنرانی بسیاری از مبارزانشد. «با مرگ آیت الله بروجردی و قرار گرفتن امام خمینی در رأس امور، این مدرسه به کانونی برای تصمیم‌گیری‌های مهم و پایگاهی برای افشاگری و روشنگریمردم در برابر رژیم شاهنشاهی تبدیل شد. بنابراین می‌توان گفت مطرح شدن مدرسهٔ فیضیه در صحنهٔ سیاسی کشور به سال‌های پس از ۱۳۴۰ بازمی‌گردد که اصلی‌ترین پایگاه سخنرانی امام و سپس شاگردان ایشان برای تهیه، تکثیر و توزیع اعلامیه، نامه‌ها و سخنرانی‌های امام می‌شود. همچنین در این مدرسه سنگی قرار داشت که سخنرانان انقلابی روی آن می‌ایستادند و سخنرانی می‌کردنداز این رو این سنگ به «حجر انقلاب» معروف شد. (۲)


محمدجعفری گیلانی نیز در خاطرات خود از سنگ انقلاب می‌گوید: «در پی دستگیری دونفر از طلاّب به خاطر یک مسئله جزئی – به دستور رئیس شهربانی -،آقایان محمد جواد حجتی کرمانی و علی حجتی کرمانی، سید هادی خسروشاهی و گرامی که تیپ‌های جوان آن روز حوزه بودند، درمدرسه فیضیه جمع می‌شوند. علی حجتی، روی سنگ معروف به حجرالانقلاب می‌ایستد و سخنرانی می‌کند.» (۳) و علیحجتی کرمانی نیز درباره سخنرانی‌های خود می‌گوید: «یکی دو سال قبل از فوت آیت الله بروجردی، در قضیه‌ای به دو نفر از طلاّب قم اهانتی شد، به طوری کهآنها را دستبند زده و به شهربانی بردند. این، در حوزه خیلی اثر گذاشت. ما با عده‌ای از دوستان در مدرسه فیضیه جمع شدیم و روی همان سنگ معروف به «حجرالانقلاب» سخنرانی کردیم و طلاّب را تهییج کردم که باید به منزل آقای بروجردی برویم و تظلم کنیم که چرا شهربانی به طلاّب اهانت کرده است». (۴)


پی‌نوشت:

۱. خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین: غلامرضا خواجه سروی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۷۲.

۲. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۰، صص ۵۸- ۵۵.

۳. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، چاپ اول – ۱۳۸۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۵.

۴. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، چاپ اول- ۱۳۸۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۹.



منبع :  فرهنگ نیوز


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی