بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام برتمامی مسلمانان بخصوص شیعیان ان حضرت تسلیت باد
السلام علیک یا امام کاظم (موسی بن جعفر باب الحوائج) علیه السلام
آجرک الله یا حجه بن الحسن العسکری
یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا
بزم عزا به پا کن امشب برای بابا
ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن
موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان
شهادت غریبانه ی امام کاظم-ع تسلیت باد
ولادت با سعادت آن حضرت در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سنه صد وبیست و هشت در ابواء ـ کـه نـام مـنـزلى اسـت مـابـیـن مکه ومدینه ـ واقع شده ، اسم شریف آن حضرت موسى وکنیت مـشـهـورش ابـوالحـسـن وابـوابراهیم ، والقاب آن جناب : کاظم وصابر وصالح وامین است ولقـب مـشـهـورش هـمـان کـاظـم اسـت یـعنى خاموش وفرو برنده خشم چه آن حضرت از دست دشـمـنـان کـشید آنچه کشید وبر ایشان نفرین نکرد، حتى آنکه در ایام حبس مکرر در کمین در آمـدنـد واز آن حـضـرت یـک کـلمـه سـخـن خـشـم آمـیـز نـشـنـیـدنـد. وابـن اثیر که از متعصبان اهل سنت است گفته : آن حضرت را کاظم لقب دادند به جهت آنکه احسان مى کرد با هرکس که بـا اوبـدى مـى کـرد واین عادت اوبود همیشه ولکن اصحابش به جهت تقیه گـاهـى از آن جناب به ( عبد صالح ) وگاهى به ( فقیه ) و( عالم ) وغـیـر ذلک تـعـبـیـر مـى کـردنـد، ودر مـیـان مـردم به ( باب الحوائج ) معروف است وتـوسـل بـه آن حـضـرت بـراى شـفـاء امـراض وبـیماریها ورفع امراض ظاهرى وباطنى ودردهـاى اعـضـاء خـصوصا درد چشم مجرب است . ونقش خاتم آن حضرت ( حَسْبِىَ اللّهُ ) وبه روایت دیگر ( اَلْمُلْکُ للّهِ وَحْدَهُ ) بوده . وواده آن حضرت عـلیـا مـخـدره حـمـیـده مـصـفـّاة اسـت که از اشراف اعاظم بوده . حضرت صادق علیه السلام فـرمـوده کـه حـمـیـده تـصفیه شده از هر دنس وچرکى مانند شمش طلا، پیوسته ملائکه اورا حـراسـت وپـاسـبـانى مى نمودند تا رسید به من به سبب آن کرامتى که از حق تعالى است براى من و حجت بعد از من .
در مـکـارم اخـلاق ومـخـتـصرى از عبادت وسخاوت ومناقب ومفاخر حضرت امام موسى علیه السلام
کمال الدّین محمّد بن طلحه شافعى در حق اوفرموده : اواست امام کبیرالقدر، عظیم الشاءن ، کـثیرالتهجد، مجد در اجتهاد مشهور به عبادات ، مواظب بر طاعات ، مشهور به کرامات ، شب را بـه روز مـى آورد به سجده وقیام وروز را به آخر مى رسانید به تصدق وصیام وبه سبب بسیارى حملش وگذشتش از جرم تقصیر کنندگان در حقش ( کاظم ) خوانده شد. جـزا مـى داد کـسـى را کـه بـدى کـرده بود با اوبه احسان به اووکسى را که جنایتى بر اووارد آورده بـه عـفـواز اووبـه جـهـت کـثـرت عـبادتش نامیده شده به ( عبد صالح ) ومـعـروف شـده در عـراق بـه ( بـاب الحـوائج الى اللّه ) ؛ زیـرا کـه هـر کـه متوسل به آن جناب شده به حاجت خود رسیده . کِراماتُهُ تَحارُ مِنْهَا الْعُقُولُ وَ تَقْضى بِاَنَّ لَهُ عِنْدَاللّهِ تَعالى قَدَمَ صِدْقٍ لاتَزِلُّ وَ لاتَزُولُ. انتهى .
بـالجـمـله ؛ حـضـرت امـام مـوسـى عـلیـه السـلام عـابـدتـریـن اهـل زمـان خـووافـقـه از هـمـه و سـخـتى تر وگرامى تر بود. وروایت شده که شبها براى نـوافل شب بر مى خاست و پیوسته نماز مى گذاشت تا نماز صبح وچون فرض صبح را ادا مـى کـرد تـعـقـیـب مى خواند تا طلوع آفتاب سپس براى خدا سجده مى کرد وپیوسته در سـجـود و تـحـمـیـد بـود وسـر بـر نـمـى داشـت تـا نـزدیـک زوال واین دعا را بسیار مى گفت :
( اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ الرّاحَةَ عِنْدَ الْمُوْتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِساب ، ومکرر مى کرد این را، ونیز از دعاى آن حضرت بود: عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ. )
وچـنـدان گـریـه مـى کـرد از خـوف خدا که محاسنش از اشک چشمش تر مى شد. واز همه مردم صـله واحسانش نسبت به اهل وارحامش بیشتر بود وپرستارى مى کرد فقراء مدینه را. شبها کـه مـى شـد بـر دوش مـى گـرفـتـه زنـبـیـلى کـه در آن بـود پـول وطـلاو نـقـره وآرد وخـرما ومى برد براى ایشان ، وفقراء نمى دانستند که از چه جهت است این . وآن بزرگوار کریم بود، وهزار بنده آزاد کرد.
در سبب شدن آن حضرت است براى توبه بشر حافى
عـلامه حلى در ( منهاج الکرامة ) نقل کرده که بر دست حضرت موسى بن جعفر علیه السـلام بـشـر حـافـى توبه کرد، وسببش آن شد که روزى آن حضرت گذشت از در خانه اودر بغداد، شنید صداى سازها وآواز غناها ونى ورقص که از آن خانه بیرون مى آید، پس بـیـرون آمـد از آن خـانـه کـنیزکى ودر دستش خاکروبه بود، آن خاکروبه را ریخت بر در خـانـه ، حـضرت به او، فرمود: اى کنیزک ! صاحب این خانه آزاد است یا بنده است ؟ گفت : آزاد اسـت ! فـرمـود: راسـت گـفـتـى اگـر بـنـده بود از مولاى خود مى ترسید! کنیزک چون برگشت آقاى اوبشر بر سر سفره شراب بود پرسید: چه باعث شد تورا که دیر آمدى ؟ کنیزک حکایت را براى بشر نقل کرد، بشر با پاى برهنه بیرون دوید وخدمت آن حضرت رسید وعذر خواست وگریه کرد واظهار شرمندگى نمود واز کار خود توبه کرد بر دست شریف آن حضرت .
مـؤ لف گـوید: که بشر را سه خواهر بوده که بر طریقه اوسلوک مى کردند وصوفیه را اعـتـقـاد تـمـامـى اسـت بـه اوواورا ( حـافـى عـمى گفتند به واسطه آنکه همیشه پابرهنه بود وسبب پابرهگیش ظاهرا آن بوده که پابرهنه خدمت حضرت امام موسى علیه السـلام دویـده وبـه سـعـادت عـظـمـى رسـیـده ، وبـعـضـى نـقـل کرده اند که سرّ پابرهنگى اورا از خودش پرسیدند در جواب گفت : ( وَاللّهُ جَعَلَ لَکُمْ الاَرْضَ بِساطا ) ادب نباشد که بر بساط شاهان با کفس روند.
در نجات دادن آن حضرت است على بن یقطین را از شرّ هارون
در ( حـدیـقـة الشیعه ) در ذکر معجزات حضرت امام موسى علیه السلام است که از جـمـله مـعـجزات دوچیز است که نسبت به على بن یقطین که وزیر هارون الرشید واز شیعیان مخلص بود واقع شده :
یـکـى آنـکه : روزى رشید جامه قیمتى بسیار نفیس به على مذکور عنایت کرده ، بعد از چند روز عـلى آن جـامـه را بـا مـال وافر به خدمت آن حضرت فرستاد، امام علیه السلام همه را قـبـول نموده جامه را پس فرستاد که این جامه را نیکومحافظت کن که به این محتاج خواهى شـد، عـلى را در خـاطر مى گذشت که آیا سبب آن چه باشد و لیکن چون امر شده بود آن را حـفـظ نـمـود وبـعـد از مـدتـى یـکـى از غـلامـان را کـه بـر احوال اومطلع بود به جهت گناهى چوبى چند زده ، غلام خود را به رشید رسانیده گفت که على بن یقطین هر سال خمس مال خود را با تحف وهدایا به جهت موسى کاظم مى فرستد، واز جمله چیزهایى که امسال فرستاده آن جامه قیمتى است که خلیفه به اوعنایت کرده بود. آتش غـضـب رشـیـد شعله کشیده گفت : اگر این حرف واقعى داشته باشد اورا سیاست بلیغ مى کـنـم ، فـى الفـور عـلى را طـلبـیده گفت : آن جامه را که فلان روز به تودادم چه کردى حـاضـر کـن کـه غـرضـى به آن متعلق است . على گفت : آن را خوشبوى کرده در صندوقى گـذاشـتـم از بـس آن را دوست مى دارم نمى پوشم ، رشید گفت : باید که همین لحظه اورا حـاضـر کـنـى ، على غلامى را طلبیده گفت : برووفلان صندوق را که در فلان خانه است بـیـاور، چـون آورد در حـضـور رشـیـد گـشـود ورشـیـد آن را بـه هـمـان طـریـق کـه عـلى نـقـل کـرده بـود با زینت وخوشبویى دید آتش غضبش فرونشست وگفت : آن را به مکان خود بـرگـردان وبـه سـلامـت بـروکه بعد از این سخن هیچ کس را در حق تونخواهم شنید، چون عـلى رفـت غـلام را طـلبـیـده فـرمود که اورا هزار تازیانه بزنید وچون عدد تازیانه به پانصد رسید غلام دنیا را وداع کرده وبر على بن یقطین ظاهر شد که غرض از رد آن جامه چـه بـوده ، بـعـد از آن بـار دیـگـر بـه خـاطـر جـمـع آن را بـا تـحـفه دیگر به خدمت امام فرستاد.
دومـش آنـکه : على بن یقطین به آن حضرت نوشت که روایات در باب وضومختلف است مى خـواهـم بـه خـط مـبـارک خود مرا اعلام فرمایید که چگونه وضومى کرده باشم ؟ امام علیه السـلام بـه اونـوشـت کـه تـورا امر مى کنم به آنکه سه بار روبشویى ، و دستها را از سر انگشتان تا مرفق سه بار بشویى وتمام سر را مسح کن ظاهر دوگوش را مسح نماى وپاها را تا ساق بشوى به روشى که حنفیان مى کنند. چون نوشتنه به على رسید تعجب نـمـوده بـا خـود گـفـت ایـن عـمـل مـذهـب اونـیـسـت ومـرا یـقـیـن اسـت کـه هـیـچ یـک از ایـن اعمال موافق حق نیست ، اما چون امام علیه السلام مرا به این ماءمور ساخته مخالفت نمى کنم تا سرّ این ظاهر شود وبعد از آن همیشه آن چنان وضو مى ساخت تا آنکه مخالفان ودشمنان گـفتند به هارون ، على بن یقطین رافضى است وبه فتواى امام موسى کاظم علیه السلام عمل مى کند واز فرموده اوتخلف روا نمى دارد. ورشید در خلوت با یکى از خواص خود گفت کـه در خـدمـت عـلى تـقصیرى نیست اما دشمنانش بجدند که اورافضى است ومن نمى دانم که امتحان او به چه چیز است که بکنم وخاطرم اطمینان یابد، آن شخص گفت شیعه را با سنى مـخـالفتى که در باب وضواست در هیچ مساءله وفعلى آن قدر مخالفت نیست اگر وضوى اوبـا آنـهـا مـوافـق نـیـسـت حـرف آن جـمـاعـت راسـت اسـت والاّ فـلا. رشـیـد را معقول افتاده روزى اورا طلبید ودر یکى از خانه ها کارى فرمود وبه شغلى گرفتار کرد کـه تـمـام روز وشـب مى بایست اوقات صرف کند حکم نمود که از آنجا بیرون نرود وبه غـیـر از غلامى در خدمت اوکسى را نگذاشت وعلى را عادت بود که نماز را در خلوت مى کرد، چون غلام آب وضورا حاضر ساخت فرمود که در خانه را بسته برود وخود برخاسته به هـمـان روشـى کـه مـاءمـور بـود وضـوسـاخـت وبـه نـمـاز مـشـغـول شـد ورشـیـد خود از سوراخى که از بام خانه در آنجا بود نگاه مى کرد، وبعد از آنـکه دانست على از نماز فارغ شده آمد وبه اوگفت : اى على ! هرکه تورا از رافضیان مى دانـد غـلط مـى گـویـد ومـن بـعـد سـخـن هـیـچ کـس دربـاره تـومـقـبـول نـیـسـت و بـعد از این حکایت به دوروز نوشته اى از امام علیه السلام رسید که طریق وضوى درست موافق مذهب معصومین علیهم السلام در آن مذکور بود واورا امر نمود که بـعـد از ایـن وضـورا مـى باید به این روش مى ساخته باشى که آنچه از آن بر تو مى ترسیدم گذشت ، خاطر جمع دار واز این طریق تخلف مکن .
در بـیان شهادت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام وذکر بعضى از ستمها که بر آن امام مظلوم واقع شده
اشهر در تاریخ شهادت آن حضرت آن است که در بیست وپنجم رجب سنه صد و هشتاد وسه در بـغـداد در حـبـس سـنـدى بـن شـاهـک واقـع شد وبعضى پنجم ماه مذکور گفته اند. وعمر شـریـفـش در آن وقـت پـنـجـاه وپـنـج سـال وبـه روایـت ( کـافـى ) پـنجاه وچهار سـال بـود. وبـیـسـت سـاله بـود کـه امـامـت بـه آن جـنـاب مـنـتـقـل شـد ومـدت امـامـتـش سى وپنج سال بوده که مقدارى از آن در بقیه ایام منصور بوده واوبـه ظـاهـر مـتـعـرض آن حـضـرت نـشـد وبـعـد از اوده سال و کسرى ایام خلافت مهدى بود واوحضرت را به عراق طلبید ومحبوس گردانید وبه سـبـب مـشـاهـده مـعجزات بسیار جراءت بر اذیت به آن حضرت ننمود وآن جناب را به مدینه بـرگـردانـیـد وبـعـد از آن یـک سـال وکـسـرى مدت خلافت هادى بود واونیز آسیبى به آن حضرت نتوانست رسانید.
چگونگى شهادت امام
آخرین زندان ، زندان سندى بن شاهک بود . یک وقت خواندم که او اساسا مسلمان نبوده و یک مرد غیر مسلمان بوده است . از آن کسانى بود که هر چه به او دستور مى دادند ، دستور را به شدت اجرا مى کرد . امام را در یکسیاهچال قرار دادند . بعد هم کوششها کردند براى اینکه تبلیغ بکنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است .
نوشته اند که همین یحیى برمکى براى اینکه پسرش فضل را تبرئه کرده باشد ، به هارون قول داد که آن وظیفه اى را که دیگران انجام نداده اند ، من خودم انجام مى دهم . سندى را دید و گفت این کار ( به شهادترساندن امام ) را تو انجام بده ، و او هم قبول کرد . یحیى زهر خطرناکى را فراهم کرد و در اختیار سندى گذاشت .
آن را به یکشکل خاصى در خرمایى تعبیه کردند و خرما را به امام خوراندند و بعد هم فورا شهود حاضر کردند ، علماى شهر و قضاوت را دعوت کردند ( نوشته اند عدول المؤمنین را دعوت کردند ، یعنى مردمان موجه ، مقدس ، آنها که مورد اعتماد مردم هستند ) حضرت را هم در جلسه حاضر کردند و هارون گفت: ایها الناس ببینید این شیعه ها چه شایعاتى در اطراف موسى بن جعفر رواج میدهند ، مى گویند : موسى بن جعفر در زندان ناراحت است ، موسى بن جعفر چنین و چنان است . ببینید او کاملا سالم است .
تا حرفش تمام شد حضرت فرمود : ( دروغ مى گوید ، همین الان من مسمومم و از عمر من دو سه روزى بیشتر باقى نمانده است(. اینجا تیرشان به سنگ خورد . این بود که بعد از شهادت امام ، جنازه امام را آوردند در کنار جسر بغداد گذاشتند ، و هى مردم را مىآوردند که ببینید ! آقا سالم است ، عضوى از ایشان شکسته نیست ، سرشان هم که بریده نیست، گلویشان هم که سیاه نیست ، پس ما امام را نکشتیم ، به اجل خودش از دنیا رفته است . سه روز بدن امام را در کنار جسر بغداد نگه داشتند براى اینکه به مردم اینجور افهام کنند که امام به اجل خود از دنیا رفته است . البته امام ، علاقمند زیاد داشت ، ولى آن گروهى که مثل اسپند روى آتش بودند ، شیعیان بودند .
یک جریان واقعا دلسوزى مى نویسند که چند نفر از شیعیان امام ، از ایران آمده بودند ، با آن سفرهاى قدیم که با چه سختى ئى مى رفتند . اینها خیلى آرزو داشتند که حالا که موفق شده اند بیایند تا بغداد ، لااقل بتوانند از این زندانى هم یک ملاقاتى بکنند . ملاقات زندانى که نباید یک جرم محسوب شود ، ولى هیچ اجازه ملاقات با زندانى را نمى دادند . اینها با خود گفتند : ما خواهش مى کنیم ، شاید بپذیرند .
آمدند خواهش کردند ، اتفاق پذیرفتند و گفتند : بسیار خوب ، همین امروز ما ترتیبش را مى دهیم ، همین جا منتظر باشید . این بیچاره ها مطمئن که آقا را زیارت مى کنند ، بعد بر مى گردند به شهر خودشان که ما توفیق پیدا کردیم آقا را ملاقات کنیم ، آقا را زیارت کردیم ، از خودشان فلان مسئله را پرسیدیم و اینجور به ما جواب دادند . همین طور که در بیرون زندان منتظر بودند که کى به آنها اجازه ملاقات بدهند ، یکوقت دیدند که چهار نفر حمال بیرون آمدند و یکجناهم روى دوششان است . مأمور گفت : امام شما همین است .
تاریخ اسلام در آثار شهید مطهرى - جلد دوم
علت دستگیرى امام
حال چرا هارون دستور داد امام را بگیرند ؟ براى اینکه به موقعیت اجتماعى امام حسادت مى ورزید و احساس خطر مى کرد ، با اینکه امام هیچ در مقام قیام نبود ، واقعا کوچکترین اقدامى نکرده بود براى اینکه انقلابى بپا کند ( انقلاب ظاهرى ) اما آنها تشخیص مى دادند که اینها انقلاب معنوى و انقلاب عقیدتى بپا کرده اند .
وقتى که تصمیم مى گیرد که ولایتعهد را براى پسرش امین تثبیت کند ، و بعد از او براى پسر دیگرش مأمون ، و بعد از او براى پسر دیگرش مؤتمن ، و بعد علما و برجستگان شهرها را دعوتمى کند که همه امسال بیایند مکه که خلیفه مى خواهد بیاید مکه و آنجا یککنگره عظیم تشکیل بدهد و از همه بیعت بگیرد ، فکر مى کند مانع این کار کیست؟ آنکسى که اگر باشد وچشمها به او بیفتد این فکر براى افراد پیدا مى شود که آن که لیاقت براى خلافتدارد اوست ، کیست ؟ موسى بن جعفر .
وقتى که مىآید مدینه ، دستور مى دهد امام را بگیرند . همین یحیى بر مکى به یک نفر گفت : من گمان مى کنم خلیفه در ظرفامروز و فردا دستور بدهد موسى بن جعفر را توقیف کنند . گفتند چطور ؟ گفت من همراهش بودم که رفتیم به زیارت حضرت رسول در مسجد النبى ( 2 ) .
وقتى که خواست به پیغمبر سلام بدهد ، دیدم اینجور مى گوید : السلام علیک یا ابن العم ( یا : یا رسول الله ) بعد گفت : ( من از شما معذرت مى خواهم که مجبورم فرزند شما موسى بن جعفر را توقیف کنم . ( مثل اینکه به پیغمبر هم مى تواند دروغ بگوید ) دیگر مصالح اینجور ایجاب میکند ، اگر این کار را نکنم در مملکتفتنه بپا مى شود ، براى اینکه فتنه بپا نشود ، و به خاطر مصالح عالى مملکت، مجبورم چنین کارى را بکنم ، یا رسول الله ! من از شما معذرت مى خواهم.) یحیى به رفیقش گفت : خیال مى کنم در ظرف امروز و فردا دستور توقیف امام را بدهد . هارون دستور داد جلادهایش رفتند سراغ امام .
اتفاقا امام در خانه نبود . کجا بود ؟ مسجد پیغمبر . وقتى وارد شدند که امام نماز مى خواند . مهلت ندادند که موسى بن جعفر نمازش را تمام کند ، در همان حال نماز ، آقا را کشان کشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند که حضرتنگاهى کرد به قبر رسول اکرم و عرض کرد : | السلام علیک یا رسول الله ، السلام علیک یا جداه | ببین امت تو با فرزندان تو چه مى کنند ؟ !
چرا هارون این کار را مى کند ؟ چون مى خواهد براى ولایتعهد فرزندانش بیعت بگیرد . موسى بن جعفر که قیامى نکرده است . قیام نکرده است ، اما اصلا وضع او وضع دیگرى است ، وضع او حکایت مى کند که هارون و فرزندانش غاصب خلافتند
امام موسی کاظم علیه السلام اسوه صبر و مقاومت
دوره
امامت امام کاظم علیه السلام از دوره های سخت و توان فرسای تاریخ امامت است . در
این دوره , امام موسی بن جعفر علیه السلام با دو مشکل مواجه بودند. یکی از این
مشکلات , ارتباط مستقیم با حاکمیت نامشروع خلفای عباسی داشت . مشکل برخورد با خلفا
و مقابله با تبلیغات مسموم و اقدامات کینه توزانه آنها همواره به عنوان یک مشکل
اساسی شیعه وجود داشت . ولی مشکلی که امام کاظم علیه السلام اختصاصا در دوره ی
امامت خویش با آن روبرو بود , مشکل درونی شیعیان در این زمان بود. این مشکل درونی
, انشعابی بود که در این دوره در میان شیعیان به وجود آمده بود و از این نظر اتحاد
و یکپارچگی شیعیان در معرض خطر قرار داشت . توضیح آن که پس از شهادت امام جعفر
صادق علیه السلام , برخی از شیعیان درباره ی شناخت امام و این که جانشین امام ششم
چه کسی است , گرفتار تردید و عدم شناخت شدند.
این گروه در اثر پاره ای از عوامل درونی و بیرونی , به امامت اسماعیل که یکی از
فرزندان امام جعفر صادق (ع ) بود و در زمان حیات پدر بزرگوارش فوت کرده بود , قائل
شدند و اسماعیلیه نام گرفتند. گرچه پیدایش این فرقه موجب بزرگ ترین انشعاب در میان
شیعیان بود ولی امر انشعاب به همین مورد محدود نگشت و گروه های دیگری نیز ظاهر
شدند و هر کدام درباره ی امامت اعتقاداتی پیدا کردند , به طوری که نوبختی می نگارد
, در این زمان شیعیان به شش فرقه تقسیم شدند.
اوضاع و احوالی که به دلیل انشعاب , در میان شیعیان به وجود آمده بود , موجب شد
رهبر شیعیان با دشواری خاص مواجه گردد , اما امام کاظم علیه السلام با علم و تدبیر
امامت , جامعه شیعه را سامان داد و این ساماندهی آن گونه کارساز و موثر واقع شد که
نه تنها شیعیان موفق شدند بر مشکلات داخلی غلبه کنند بلکه به رسالت سیاسی و دینی
خویش نیز توجه نمودند و همچون گذشته به استمرار راستین اسلام و مبارزه با خلفا
پرداختند.
این موفقیت های امام موسی بن جعفر علیه السلام , بر خلفای عباسی غیر قابل تحمل بود
و آن ها را به عکس العمل وادار می کرد. دشمنی خلفای عباسی باامام کاظم (ع ) زمانی
بیشتر میشد که آن امام بزرگوار به طور علنی مخالفت خویش را با خلفا آشکار می کرد و
آن ها را متوجه می نمود که حکومت و رهبری جامعه از آن ائمه شیعه است و خلفای عباسی
غاصب هستند.
نوشته اند روزی امام کاظم علیه السلام مهدی عباسی را دید که مشغول رد مظالم است .
امام خطاب به مهدی عباسی فرمود :
چرا آن چه را که از راه ستم از ما گرفته شده است باز نمی گردانی
مهدی پرسید آن چه از شما به ستم گرفته شده است , چه می باشد
پاسخ امام به گونه ای بود که مهدی عباسی را به تامل واداشت و او را متوجه کرد که
امام کاظم علیه السلام سلطه عباسیان را نامشروع می داند و به حاکمیت آن ها بر
ممالک اسلامی اعتقادی ندارد.
اعتقاد خلفای عباسی نسبت به سازش ناپذیری امام کاظم (ع ) و مبارزات بی امان آن
بزرگوار به گونه ای بود که هر نوع نا آرامی و قیامی را منتسب به امام کاظم (ع ) می
کردند و معتقد بودند رهبری قیام هایی که علیه عباسیان می شود , در دست امام موسی
بن جعفر علیه السلام است . به عنوان مثال , زمانی که قیام فخ رخ داد و حسین بن علی
, رهبر پرشور این قیام خونین به شهادت رسید , هادی عباسی , درباره ی نقش امام کاظم
(ع ) در رهبری قیام فخ , اظهار نگرانی کرد و گفت :
به خدا قسم , حسین (رهبر شهید قیام فخ ) به دستور او (امام موسی بن جعفر علیه
السلام ) قیام کرده و تحت تاثیر او قرار گرفته است , زیرا صاحب وصیت در این
خانواده اوست , خدا مرا بکشد , اگر او را زنده بگذارم .
شیوه ی خاصی که امام کاظم (ع ) در مبارزه با خلفای عباسی در پیش گرفته بود ,
سرانجام منجر به این شد که هارون به دستگیری امام و زندانی کردن آن بزرگوار مصمم
شود.
مهم ترین محور تبلیغاتی عباسیان , به ویژه هارون الرشید , این بود که می خواستند
به مسلمانان چنین وانمود کنند که وارث به حق رسول اکرم , عباسیان هستند و در نتیجه
رهبری حکومت اسلامی باید در دست آنان باشد. امام کاظم علیه السلام در برابر این
تبلیغات گمراه کننده عباسیان به شدت ایستاد و در این باره روشنگری کرد. امام کاظم
(ع ) در این زمینه به قدری حساسیت نشان می داد که در حضور هارون نیز بدون هیچ
ملاحظه ای بر نفاق عباسیان می تاخت و عدم شایستگی آن ها را نسبت به ادعایی که
داشتند برمی شمرد. نوشته اند که روزی هارون به زیارت مرقد مطهر رسول اکرم در مدینه
رفت و برای ابراز خویشی نسبت به رسول اکرم , چنین سلام داد : سلام بر تو ای رسول
خدا , ای پسر عمو...
در این هنگام , امام موسی کاظم برای خنثی کردن حرکت هارون , خطاب به مرقد رسول خدا
, چنین فرمود : سلام بر تو ای پدر.
هارون از این حرکت سنجیده و کوبنده ی امام رنگ رخسارش دگرگون شد و در جواب درماند.
همین جواب باعث شد که هارون دستور بازداشت و زندانی کردن امام را صادر نماید.
به هر حال , مبارزات توقف ناپذیر و کوبنده ی امام موسی کاظم (ع ) سبب شد که هارون
برای مقابله با خطراتی که از این ناحیه خلافتش را تهدید می کرد , امام را زندانی
کند و سپس با حیله آن بزرگوار را به شهادت برساند.
کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز
تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز
کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون
زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز
منبع : برداشت از منتهی الامال مرحوم حاج شیخ عباس قمی