چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

تاریخ بعثت

بزرگان شیعه معتقدند رسول اکرم (ص) در 27 ماه رجب چهل سال پس از واقعه عام الفیل به پیامبری مبعوث شد. ولی علمای سنّی بر این نظرند که این رویداد فرخنده، در ماه مبارک رمضان رخ داده است.


غار حراء، میعادگاه پیامبر


در فاصله شش کیلومتری مسجد الحرام در راه مِنی، کوهی جدا از کوه های دیگر با قامت بلند، سربرافراشته است که (جبل النور) نام دارد. در دامنه این کوه یک راه باریک کوهستانی است که پس از یک ساعت راهپیمانی به غار (حراء) منتهی می شود.

این غار میعادگاه وحی، تجلی گاه بعثت و محل نزول اولین آیات قرآن است. غار، بسیار ساده و کوچک است به نحوی که داخل آن تنها یک متر و نیم فضا دارد.

قبل از پیامبر(ص)، اجداد او از جمله عبدالمطلب که همگی موحد و خداپرست بودند، هر سال مدّتی را به حالت انزوا در نقطه خلوتی می گذراندند.

امین قریش، چهل سال از زندگی خود را با همه سختی ها و محرومیت هایی که همراه داشت، در نهایت صداقت، نجابت و درست کرداری و پاکدامنی گذراند. آن حضرت در این مدّت جز خدای یکتا را نپرستید و عبادت و انس با حق را بر همه چیز مقدم می داشت.

محمد(ص) در سال های نزدیک به نبوت از مردم کناره می گرفت و سالی یک ماه را در این غار گوشه عزلت می گزید و عبادت خدا می کرد. تنها کسی که در این تماشاگه راز با او بود، امیر مؤ منان علی (ع) است که می فرماید:

(رسول خدا هر سال مدّتی را در حراء اقامت می کرد. من او را می دیدم و جز من کسی او را نمی دید.)

محمّد(ص) در چشم انداز غار حرا، کوه ها، دره ها، دشت ها و بیابان ها را از نظر می گذرانید و با مشاهده آثار رحمت الهی با عشق و صفای دل به عبادت خالق مشغول می شد.


               پیشوای دهم ما حضرت امام هادی (علیه السلام) می‏فرماید:


«هنگامی که محمد (صلی الله علیه و آله) ترک تجارت شام گفت و آنچه خدا از آن راه به وی بخشیده بودبه مستمندان بخشید، هر روز به کوه حراء می‏رفت و از فراز آن به آثار رحمت پروردگار می‏نگریست، و شگفتی‏های رحمت و بدایع حکمت الهی را مورد مطالعه قرار می‏داد.

به اطراف آسمان‏ها نظر می‏دوخت، و کرانه‏های زمین و دریاها و دره‏ها و دشت‏ها و بیابان‏ها را از نظر می‏گذرانید، و از مشاهده آن همه آثار قدرت و رحمت الهی، درس عبرت می‏آموخت.

ازآنچه می‏دید، به یاد عظمت‏خدای آفریننده می‏افتاد. آن گاه با روشن بینی خاصی به عبادت خداوند اشتغال می‏وزید. چون به سن چهل سالگی رسید خداوند نظر به قلب وی نمود، دل او را بهترین و روشنترین و نرمترین دلها یافت.

در آن لحظه خداوند فرمان داد درهای آسمان‏ها گشوده گردد. محمد (صلی الله علیه و آله) از آنجا به آسمان‏ها می‏نگریست، سپس خدا به فرشتگان امر کرد فرود آیند، و آنها نیز فرود آمدند، و محمد (صلی الله علیه و آله) آنها را می‏دید. خداوند رحمت و توجه مخصوص خود را از اعماق آسمان‏ها به سر محمد (صلی الله علیه و آله) و چهره او معطوف داشت.

در آن لحظه محمد (صلی الله علیه و آله) به جبرئیل که در هاله‏ای از نور قرار داشت نظر دوخت. جبرئیل به سوی او آمد و بازوی او را گرفت و سخت تکان داد و گفت: ای محمد! بخوان. گفت چه بخوانم؟ «ما اقرا»؟

جبرئیل گفت: «نام خدایت را بخوان که جهان و جهانیان را آفرید. خدائی که انسان را از ماده پست آفرید (نطفه). بخوان که خدایت بزرگ است. خدائی که با قلم دانش آموخت و به انسان چیزهائی یاد داد که نمی‏دانست‏».


پیک وحی، رسالت‏خود را به انجام رسانید، و به آسمان‏ها بالا رفت.

 

        خدیجه که از سالها پیش هاله‏ای از نور نبوت درسیما درخشان همسر محبوب خود دیده و از کردار و رفتار و گفتار او هزاران راز نهفته و شادی بخش خوانده بود گفت: به خدا دیر زمانی است که من در انتظار چنین روزی به سر برده‏ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی.(مناقب ابن شهر اشوب ج 1 ص 36)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی