عصر امام صادق (ع (
عصر
امام صادق (ع ) یکى از طوفانى ترین ادوار تاریخ اسلام است ، که از یک سو اغتشاش ها
و انقلابهاى پیاپى گروههاى مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین (ع ) رخ مى داد، که انقلاب (ابوسلمه ) در کوفه و (ابومسلم ) در خراسان و ایران از
مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنى امیه را برانداخت و
مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنى عباس با تردستى و
توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند. دوره انتقال
حکومت هزار ماهه بنى امیه به بنى عباس طوفانى ترین و پر هرج و مرج ترین دورانى بود
که زندگى امام صادق (ع ) را فرا گرفته بود.
و از دیگر سو عصر آن
حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژى ها و عصر تضاد افکار فلسفى و کلامى مختلف
بود، که از برخورد ملتهاى اسلام با مردم کشورهاى فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامى
با دنیاى خارج ، بوجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانى براى فهمیدن و پژوهش
پدید آورده بود.
عصرى که کوچکترین کم
کارى یا عدم بیدارى و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنى امام (ع )، موجب نابودى دین و
پوسیدگى تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون مى شد.
اینجا بود که امام (ع )
دشوارى فراوان در پیش و مسؤ ولیت عظیم بر دوش داشت . پیشواى ششم در گیر و
دار چنین بحرانى مى بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و
بدبینى و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسیر راستین باشد، و از
توجیهات غلط و وارونه دستورات دین بوسیله خلفاى وقت جلوگیرى کند.
علاوه بر این ، با نقشه
اى دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودى برهاند، شیعه اى که در خفقان و
شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را مى گذراند، و آخرین نفرات خویش را قربانى مى
داد، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفى بودند، و یا در کرّ و فرّ و زرق و برق
حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند، و جراءت ابراز شخصیت نداشتند، حکومت جدید هم در
کشتار و بى عدالتى دست کمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقان آور و ناگوار و
خطرناک بود که همگى یاران امام (ع ) را در معرض خطر مرگ قرار مى داد، چنانکه
زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند.
)جابر جعفى (یکى از یاران ویژه امام
است که از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى کوفه مى رفت . در بین راه قاصد
تیز پاى امام به او رسید و گفت : امام (ع ) مى گوید: خودت را به دیوانگى بزن ،
همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف
خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگى منصرف شد.
جابر جعفى که از اصحاب
سر امام باقر (ع ) نیز مى باشد مى گوید: امام باقر (ع ) هفتاد هزار حدیث به من
آموخت که به کسى نگفتم و نخواهم گفت ...
او روزى به حضرت عرض
کرد مطالبى از اسرار به من گفته اى که سینه ام تاب تحمل آنرا ندارد و محرمى ندارم
تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم .
امام فرمود: (به کوه و صحرا برو و
چاهى بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو: (( حدثنى محمّد بن على
بکذا و کذا... )) (یعنى امام باقر (ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا
روایت کرد).
آرى ، شیعه مى رفت که
نابود شود، یعنى اسلام راستین به رنگ خلفا درآید، و به صورت اسلام بنى امیه اى یا
بنى عباسى خود نمایى کند.
در چنین شرایط دشوارى ،
امام دامن همّت به کمر زد و به احیاء و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مکتب علمى
عظیمى بوجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص (همانند هشام ،
محمّد بن مسلم و...) در رشته هاى گوناگون علوم بودند، و اینان در سراسر کشور
پهناور اسلامى آن روز پخش شدند.
هر یک از اینان از طرفى
خود، بازگو کننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینى و علمى و
نگهدارنده تشیع راستین بودند، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامى و
ویرانگر، در میان مسلمانان ، نیز بودند.
تاءسیس چنین مکتب فکرى
و این سان نوسازى و احیاگرى تعلیمات اسلامى ، سبب شد که امام صادق (ع ) به عنوان
رئیس مذهب جعفرى (تشیع ) مشهور گردد.
لیکن طولى نکشید که بنى
عباس پس از تحکیم پایه هاى حکومت و نفوذ خود، همان شیوه ستم و فشار بنى امیه را
پیش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند.
امام صادق (ع ) که
همواره مبارزى نستوه و خستگى ناپذیر و انقلابیى بنیادى ، در میدان فکر و عمل بوده
، کارى که امام حسین (ع ) به صورت قیام خونین انجام داد، وى قیام خود را در لباس
تدریس و تاءسیس مکتب و انسان سازى انجام داد و جهادى راستین کرد
.