چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

۱۱ مطلب با موضوع «امام خمینی» ثبت شده است



هزاران بار مبارکباد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم




- خرمشهر شهر لاله های خونین است.


- خرمشهر را خدا آزاد کرد .


- فتح خرمشهر یک مسئله عادی نیست، بلکه ما فوق طبیعت است.


- هماهنگی ارتش و سپاه و بسیج در صحنه پیکار پشت سپاهیان کفر را شکست.



 

- فتوحات ما در میادین جنگ از جمله آزادی خرمشهر با تقوی امکان پذیر شد.

- روز آزادی خرمشهر را بعنوان یک یاد بود و افتخار ملی و میهنی باید گرامی داشت.


- ملت بزرگ ایران بخاطر صبر و ایمان به پیروزی دست یافت.


- تاریخ و آینده گزارش کار و تلاش های رزمندگان را همیشه درخود حفظ خواهد کرد .


- باید از حماسه های بجا مانده از جنگ برای جاری کردن این روحیه در امتداد تاریخ استفاده شود.





پیام امام خمینی به مناسبت آزادی خرمشهر در سال 1361

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با تشکر از تلگرافاتی که در فتح خرمشهر به این جانب شده است، سپاس بی حد بر خداوند قادر که کشور اسلامی و رزمندگان متعهد و فداکار آن را مورد عنایت و حمایت خویش قرار داد و نصر بزرگ خود را نصیب ما فرمود. اینجانب با یقین به آن که ما «النصر الا من عندالله» از فرزندان اسلام و قوای سلحشور مسلح، که دست قدرت حق از آستین آنان بیرون آمد و کشور بقیه الله الاعظم _ ارواحنا لمقدمه الفداء را از چنگ گرگان آدمخوار که آلت هایی در دست ابرقدرتان خصوصا آمریکای جهانخوارند بیرون آورد و ندای «الله اکبر» را در خرمشهر عزیز طنین انداز کرد و پرچم پرافتخار «لا اله الا الله» را بر فراز آن شهر خرم که با دست پلید خیانتکاران قرن به خون کشیده شده و «خونین شهر» نام گرفت _ [بیافراشت] تشکر می کنم. و آنان فوق تشکر امثال من هستند. آنان به یقین مورد تقدیر ناجی بشریت و برپاکننده ی عدل الهی در سراسر گیتی _ روحی لتراب مقدمه الفداء _ می باشند. آنان به آرم ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی مفتخرند.

مبارک باد و هزاران بار مبارک باد بر شما عزیزان و نور چشمان اسلام این فتح و نصر عظیم که با توفیق الهی و ضایعات کم و غنایم بی پایان و هزاران اسیر گمراه و مقتولین و آسیب دیدگان بدبخت که با فریب و فشار صدام تکریتی، این ابرجنایتکار دهر، به تباهی کشیده شده اند، سرافرازانه برای اسلام و میهن عزیز افتخار ابدی به هدیه آورد. و مبارک باد بر فرماندهان قدرتمند که فرماندهان چنین فداکارانی هستند که ستاره ی درخشنده ی پیروزی های آنان بر تارک تاریخ تا نفخ صور نورافشانی خواهد کرد. و مبارک باد بر ملت عظیم الشأن ایران اینچنین فرزندان سلحشور و جان برکفی که نام آنان و کشورشان را جاویدان کردند. و مبارک باد بر اسلام بزرگ این متابعانی که در دو جبهه ی جنگ با دشمن باطنی و دشمنان ظاهری پیروزمندانه و سرافراز امتحان خویش را دادند و برای اسلام سرافرازی آفریدند.

و هان ای فرزندان قرآن کریم و نیروهای ارتش و سپاهی و بسیج و ژاندارمری و شهربانی و کمیته ها و عشایر و نیروهای مردمی داوطلب و ملت عزیز، هوشیار باشید که پیروزی ها هرچند عظیم و حیرت انگیز است شما را از یاد خداوند که نصر و فتح در دست اوست غافل نکند و غرور و فتح شما را به خود جلب نکند؛ که این آفتی بزرگ و دامی خطرناک است که با وسوسه ی شیطان به سراغ آدم می آید و برای اولاد آدم تباهی می آورد. و من با آنکه به همه ی شما اطمینان تعهد به اسلام دارم، لکن از تذکر، که برای مومنان نفع دارد، باید غفلت نکنم؛ چنان چه از نصیحت به حکومت های همجوار و منطقه دریغ ندارم. و آنان می دانند امروز با فتح خرمشهر مظلوم، دولت و ملت پیروزمند ما از موضع قدرت سخن می گوید. و من به پیروی از آنان به شما اطمینان می دهم که اگر از اطاعت بی چون و چرای آمریکا و بستگان آن دست بردارید و با ما به حکم اسلام و قرآن کریم رفتار کنید، از ما جز خیر و پشتیبانی نخواهید دید. و شما بدانید آن قدر که ابرقدرت ها از صدام، این نوکر چشم و گوش بسته، پشتیبانی کردند از شماها که قدرت های کوچک و حکومت های ضعیف هستید پشتیبانی نمی کنند. و شما عاقبت این جنایتکار و هم قطار جنایتکارش شاه مخلوع را به عیان دیده اید. قدرت های بزرگ بیش از آن چه از شما استفاده نمایند از شما طرفداری نمی کنند. و شماها را برای منافع خویش به هلاکت می کشند. و من نصیحت برادرانه به شما می کنم که کاری نکنید که قرآن کریم برای برخورد با شما تکلیف نماید و ما به حکم خدا با شما رفتار کنیم. و یقین بدانید که امثال حسنی مبارک مصری و حسین اردنی و دیگر هم جنایتکاران آنان برای شما نفعی ندارند و دین و دنیای شما را تباه می کنند. و اگر با نشست های خود بخواهید طرح کمپ دیوید یا فهد را که مرده اند، زنده کنید؛ که ما خطر بزرگ برای کشورهای اسلامی خصوصا حرمین شریفین می دانیم، اسلام به ما اجازه ی سکوت نمی دهد و این جانب در پیشگاه مقدس خداوند تکلیف الهی خود را ادا نمودم. اکنون دست تضرع و دعا به سوی خالق یکتا بلند کرده و به قوای مسلح اسلام و فداکاران قرآن کریم و میهن عزیز ایران دعا می کنم، و سلامت و سعادت و پیروزی آنان را خواستار هستم.

سلام و درود بی پایان بر فرماندهان متعهد قوای مسلح و بر رزمندگان فداکار و بر ملت دلیر ایران عزیز و سرشار از شادی ها. والسلام علی عبادالله الصالحین.

روح الله الموسوی الخمینی

منبع: صحیفه امام خمینی ره ))

جلد شانزدهم صفحه ۲۵۷


قیام 29 بهمن تبریز

تاریخ معاصر آذربایجان، در کمتر از یک قرن دو نقش عمده در تحولات ایران ایفا نموده است؛ قیام مردم تبریز در دوره استبداد صغیر و شکست محمدعلی شاه و قیام 29 بهمن 56 علیه محمدرضا شاه که هر دو تأثیر شگرفی در روند تاریخ معاصر ایران به جا گذاشته است. در بررسی مسیر حوادث منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، قیام 29 بهمن تبریز اولین حلقه زنجیره‌ای بود که قیام 19 دی قم را به قیام های پی در پی ایران زمین متصل نمود. با صلاحدید آیت الله قاضی طباطبایی تصمیم بر این شد، در بزرگداشت چهلمین روز شهدای 19 دی  شهر قم مجلس بزرگداشتی در تبریز برگزار شود.لذا به همین مناسب، جمعه 28 بهمن ماه 1356 اعلامیه‌ای با عنوان دعوت مردم به برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در مسجد قزل‌لی و در  سطح شهر پخش شد، این اعلامیه به امضای 11 تن از علما و روحانیون از جمله آیت الله قاضی طباطبایی، آیت الله غروی، آیت الله قزلجه‌ای، آیت الله انگجی و ... رسیده بود.یکی دیگر از پیش زمینه ‌های این قیام را می ‌توان در مسجد شعبان تبریز که در آن زمان به پایگاه انقلابیون تبدیل شده بود، جستجو کرد.




آغاز درگیری:

ساعت 9 صبح روز بهمن 56، مردم جهت شرکت در مراسم اربعین در مقابل مسجد قزل لی تجمع کردند و منتظر شروع مراسم بودند، در این حال، حق شناس، رئیس کلانتری ناحیه شش تبریز دستور داد که در مسجد را ببندند، وقتی دوباره مراجعه کرده بود دیده بود هم چنان مردم در حال رفت و آمدند. این بار با لحن اهانت آمیزی گفت؛ مگر من نگفته بودم درِ این طویله را ببندید! مردم که تاب تحمل اهانت به مسجد را نداشتند، حرکت او را بی‌ جواب نگذاشتند. جوانی از بین مردم بلند شد و به جسارت رئیس کلانتری پاسخ ‌داد. همهمه و سر و صدا در بین مردم بلند شد و مردم به حرکت در‌آمدند. در این هنگام، نیروهای شهربانی شروع به تیراندازی ‌کردند، محمد تجلایی، اولین شهیدی که در آن روز به­ دست سرگرد حق‌ شناس به شهادت ‌رسید. به دنبال این جریانات، مردم به خروش آمده و جنازه شهید تجلایی را بالای دست گرفته و تظاهرات گسترده‌ای را آغاز کردند. حرکت مردم به سمت مرکز شهر آغاز شد و جوانان پرشور و انقلابی با آتش زدن سینماها و مشروب فروشی ‌ها و مقر حزب رستاخیز و بانک صادرات(که در اختیار بهائی ‌ها بوده) خشم خود را نسبت به رژیم بروز داده و با شعار«مرگ بر شاه» و«درود بر خمینی»[6] خط قرمزها را شکستند. تمام شهر دست به تظاهرات زد و نیروهای شهربانی تاب و توان هیچ گونه مقابله ای را نداشتند. مردم تا مدتی کنترل شهر را از دست مأموران رژیم خارج کردند. حوالی ظهر به دستور"آزموده"؛ استاندار آذربایجان، ارتش وارد عمل شد و با کامیون ‌های پر از سرباز و تانک ‌های خود صحنه‌ای خونین به وجود آورد و ده ‌ها نفر را به شهادت رساند و صدها نفر را زخمی نمودند


واکنش حضرت امام خمینی(ره):

شاید یکی از زیباترین پیام‌های امام(ره) نسبت به ملت، پیامی بود که به مناسبت قیام 29 بهمن سال 56 تبریز صادر کردند، پیامی که آکنده از مهر و لطف ایشان به مردم غیور تبریز بود: «سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز! درود بر مردان برومند و جوانان غیرتمند تبریز! درود بر مردانی که در مقابل دودمان بسیار خطرناک پهلوی قیام کردند و با فریاد«مرگ بر شاه» خط بطلان بر جزافه گویی‌ های او کشیدند! زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز، که با نهضت عظیم خود مشت محکم بر دهان یاوه گویانی زدند که با بوق ‌های تبلیغاتی، "انقلاب خونین استعمار" را که ملت شریف ایران با آن صد در صد مخالف است"انقلاب سفید شاه و ملت" می ‌نامند و این نوکر اجانب و خود باخته مستعمرین را نجات دهنده کشور می ‌شمارند[12]...من نمی ‌دانم با چه زبانی به اهالی محترم تبریز و به مادران داغدیده و پدران مصیبت کشیده، تسلیت بگویم. با چه بیانی این قتل عام ‌های پی در پی را محکوم کنم... .»[13] قیام 29 بهمن سال 1356، تبریز، یکی از نقاط عطف انقلاب محسوب می ‌شود، در کتب گوناگونی که پیرامون ریشه ‌های انقلاب اسلامی نوشته شده[14] قیام تبریز به عنوان یکی از ریشه‌ های اساسی انقلاب اسلامی ایران ذکر شده است؛ چون باعث شیوع سنت«چهلم‌ها» در کشور شد و قیام مردمی را از شهری به شهر دیگر سرایت داد و به ترتیب یزدی ‌ها، شیرازی‌ ها، جهرمی ‌ها، کازرونی‌ ها و نهایتاً همه ایران به پا خاستند. این قیام یک ماهیت اسلامی و مذهبی داشت؛ چرا که خاستگاه آن مسجد بود و دیدگاهش را از مراجع و علما وام گرفته بود. رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه‌ای در سفر به تبریز، در سخنرانی خود در بازار تبریز فرمودند: این تبریز، همان تبریزی است که نخستین ضربه را بر پیکر شاه بعد از مردم قم وارد کرد و هنوز هم سرآمد مبارزان و مجاهدان است».[15] تحلیل گرانی که روند انقلاب را دنبال می ‌کنند اذعان دارند؛ بیست و نهم بهمن 56 یک نقطه آغازین مردمی برای انقلاب اسلامی در خارج از حوزه قم محسوب می ‌شد. پس از قیام مردم تبریز، سخنرانان و خطبا با بیان آتشین خود، ماجرای تبریز را با شرح و بسط در خور توجه، در همه شهرها پخش کردند و به یک معنا، نخستین الگوی مبارزاتی عرضه شد و با تداوم حماسه ‌ها تا 22 بهمن 57، پیروزی انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد.




    


امام خمینی (ره):


در روز 22 بهمن حق بر باطل و جنود رحمانی بر اولیاء شیطان و حزب‌الله بر طاغوت و طاغوتیان غلبه نمود.

- در 22 بهمن نصرت اعجاز آمیز اسلام بر کفر تحقق یافت.

- 22 بهمن، غلبه ایمان بر کفرو الله بر طاغوت بود .

- در 22 بهمن دست انتقام حق از آستین ملت رزمنده ایران بیرون آمد.





مقام معظم رهبری:

بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهى، براى ملت ایران صورت عملى و تحقق خارجى گرفت.


خاطرات شنیدنی شیخ حسین انصاریان از تختی و طیب

 


 

تاریخ انقلاب اسلامی پر است از رشادتها و مبارزات افرادی که برای اصلاح جامعه قیام کردند. در این میان نام و آوازه غلامرضا تختی و طیب حاج رضایی بیش از سایرین در میان مردم کوچه و بازار شنیده می شود و هنوز می توان عکس های آنان را در میان برخی از حجره ها و مغازه های سطح شهر دید. روایت های مختلفی از رفتار و منش آنها از مردم کوچه و بازار می توان شنید اما در این میان منابع موثقی که واقعیت ماجرا را بدون دخل و تصرفی برای ما روایت کنند، کمتر هستند. شیخ حسین انصاریان که در بطن وقایع انقلاب اسلامی حضور داشته و از نزدیک با غلامرضا تختی و طیب حاج رضایی آشنا بوده است در کتاب خاطرات خود روایتی دست اول از این دو پهلوان نامدار عصر طاغوت بیان می کند که خواندن آن خالی از لطف نیست.



دستگیری طیب از ضعفا


طیب حاج رضایی، یکی از افراد فعال قیام پانزده خرداد 1342 بود. از آنجا که همسایه دیوار به دیوار ما بودند، من از بچگی او را می‌شناختم. مردی پر جذبه و قدرتمند و یک سر و گردن از دیگران بالاتر و به عبارتی قلدر زمانه بود. کسی جرأت رویارویی با او را نداشت. این خصوصیات، با نکات مثبتی که در اخلاق و رفتارش بود، درآمیخته شده و از او یک جوانمرد ساخته بود. مثلاً، هیچگاه به افراد ضعیف و ناتوان تعدی نمی‌کرد، بلکه از آنها حمایت می‌کرد. او در میدان تره‌بار کار می‌کرد. کشاورزان و روستاییانی که بار به میدان می‌آوردند و دچار مشکلی می‌شدند، به اون پناه می‌آوردند. اگر نمی‌توانستند حق خود را بگیرند، فقط کافی بود که طیب‌خان شاگرد خود را بفرستد و پیغام دهد که حق این بنده خدا را بده، با همان پیغام، به سرعت حق به حق‌دار می‌رسید و مشکل برطرف می‌شد. عشق به دفاع از مظلوم در خون و پوست او بود.
حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «هر رشته از اخلاق حسنه که در وجود کسی باشد، در مقابل دری از رحمت خدا بر روی او باز است.» باتوجه به این حدیث جای تعجب نیست که مشاهده می‌کنیم چگونه خداوند این گونه افراد را دستگیری کرده، به آنها توفیق توبه و عاقبت به خیری می‌دهد.


در محله ما (محله لرزاده)، کسی می‌خواست جشن عروسی مفصل و پرسرو صدایی برپا کند و از زنان خواننده و رقاص دعوت کرده بود. حاج آقا برهان خیلی ناراحت شده بود. به در خانه او رفته و با زبان خوش از او خواسته بود که این کار را نکند و جشن عروسی را سالم برگزار کند. صاحب خانه نه تنها قبول نکرده، بلکه به حاج آقا توهین هم کرده بود. آقای برهان دنبال طیب فرستاده بود که من در خانه فلانی رفته‌ام و خواسته‌ام که زنان خواننده را به این محله متدین‌نشین نیاورد و جوّ سالم اینجا را آلوده نکنند، اما او به حرف من گوش نداده است، اگر ممکن است شما تذکری بدهید. پس از این پیغام، طیب خان خودش می‌رود و با لگد به در می‌کوبد. صاحب‌خانه می‌آید. طیب می‌گوید: «شنیده‌ام پیرمردی روحانی در خانه‌ات آمده و حرفی زده، اما تو سربالا جواب داده‌ای، خجالت نمی‌کشی؟ یا عروسی را تعطیل می‌کنی یا این که سرت را روی سینه‌ات می‌گذارم.» آن بیچاره به دست و پا افتاده، بسیار عذرخواهی می‌کند.

 
نجات دختر جوان از منجلاب فساد و تباهی توسط طیب


در اقدامی دیگر، طیب با دختر جوانی که به فساد کشیده شده بود، برخورد کرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من شاهد بودم که او خانمی محجبه، با وقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاکی برای خود دست و پا کرده است.

خصوصیت بارز دیگری که از طیب باید یادآور شد، عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا(ع) بود. مجلس روضه‌خوانی و دسته سینه‌زنی او در ایام محرم، از شلوغ‌ترین مجالس بود. همه این‌ها از اصالت خانوادگی او حکایت داشت. من که با بچه‌های او دوست بودم و به خانه‌شان رفت و آمد می‌کردم، عکس پدر طیب را دیده بود؛ مردی با وقار و با محاسن بلند حنایی بود که عبا و قبا بر تن داشت.
حاج مسیح، برادر طیب،‌ نیز مرد نکویی بود. او که کوره آجرپزی داشت، علاوه بر باطن پاک، برخلاف طیب خان ظاهر خوب و صالحی هم داشت. او مؤمنی روشن‌ضمیر و دائم‌الوضو و دائم‌الذکر بود و نیز برخلاف برادرش به مسجد لرزاده رفت و آمد داشت.


لحظه تیرباران طیب و برادرش اسماعیل رضایی

او هر سه نوبت در نماز جماعت حاضر می‌شد و بدین دلیل با ما رابطه نزدیکی داشت. طبق برنامه‌ای هفتگی، ظهرهای پنجشنبه با هم به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) می‌رفتیم. کرایه رفت و برگشت و پول ناهار را همیشه او حساب می‌کرد و به ما اجازه نمی‌داد دست به جیب شویم. می‌گفت: «از من سنی گذشته و باید تا می‌توانم ثواب جمع کنم.» حاج مسیح واقعاً مردی با کرامت، مشکل‌گشا، خوش اخلاق و اهل گریه و مناجات بود.

مجالس روضه و سینه زنی منشا اصلی نقش طیب در قیام پانزده خرداد

خصوصیت بارز دیگری که از طیب باید یادآور شد، عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا(ع) بود. مجلس روضه‌خوانی و دسته سینه‌زنی او در ایام محرم، از شلوغ‌ترین مجالس بود. همه این‌ها از اصالت خانوادگی او حکایت داشت. من که با بچه‌های او دوست بودم و به خانه‌شان رفت و آمد می‌کردم، عکس پدر طیب را دیده بود؛ مردی با وقار و با محاسن بلند حنایی بود که عبا و قبا بر تن داشت.
منشأ اصلی نقش طیب در قیام پانزده خرداد همان مجالس روضه و سینه‌زنی بود. خطیبی هم که در آنجا منبر می‌رفت، خیلی شجاعانه و تند بر ضددستگاه حرف می‌زد. می‌توان گفت جمعیت شایان توجهی از مردم جنوب شهر تهران، تحت تأثیر آن مجلس در نهضت پانزده خرداد شرکت کردند. حکومت نیز برای زهرچشم گرفتن از مردم، طیب‌خان، آن چهره سرشناس، را دستگیر و زندانی کرد.
حاج مسیح، هفته‌ای یک بار برای دیدن برادرش به زندان می‌رفت و هربار برای ما تعریف می‌کرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه داده‌اند. حاج مسیح می‌گفت: «من خیلی به برادرم دلگرمی داده و او را به صبر و استقامت سفارش نموده‌ام و برای آرامش بیشترش کیفیت نماز شب را به او آموخته‌ام


هفته‌های آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود که «به من پیشنهاد کرده‌اند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند و اتوبوس‌ها را بسوزانند و شیشه‌های مغازه‌ها و تلفن را بشکنند، اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی این پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...» او براستی به قول خود عمل نمود و عاقبت جان خود را در راه انقلاب ایثار کرد.



ذکر خیری از پهلوان تختی


پهلوان تختی بچه‌ی خانی آباد بود. چندسالی که در آن جا منبر می‌رفتم، وی همراه خانواده‌اش پای منبر می‌آمدند. خود من نیز گاه گاهی به زورخانه می‌رفتم. بدین ترتیب به مرور زمان باهم آشنا شده بودیم.

عللی برای کشته شدن او ذکر می‌کنند. برای مثال روزی به بازار رفته بودم، از جلوی مغازه آقای شکوهی، پدر یکی از دوستان هم‌دوره‌ای مدرسه‌ام، رد می‌شدم. مرا صدا زد و خواست تا باهم چای بخوریم. ایشان سید بزرگواری بود و مغازه چای فروشی داشت. صحبت از تختی شد. او گفت که «زمانی وقتی تختی اینجا بود. من به او گفتم پهلوان باید حواست خیلی جمع باشد. من می‌ترسم با دوـ سه برنامه‌ای که داری به مشکلی بربخوری و خدای ناکرده کار دست خودت دهی. یکی، ارتباط با سیدمحمود طالقانی است، دیگری عضویت در جبهه ملی و بالاخره محبوبیتی که در بین مردم داری


هدیه دادن یک قرآن از سوی  آیت‌الله سیدمحمود طالقانی به جهان پهلوان تختی

مرحوم غلامرضا تختی در بین مردم خیلی عزیز و پرطرفدار بود. در زلزله بویین زهرا، برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی از طرف دولت چادرهایی برپا شده بود، اما مردم به آن‌ها توجه چندانی نمی‌کردند. یک مرتبه آقای تختی وسط سبزه‌میدان بازار، بلند فریاد زد: «ای مردم، کمک کنید.» با ندای آن رادمرد سیل کمک‌های مردمی سرازیر و انبوهی از انواع مایحتاج زلزله‌زدگان وسط میدان جمع شد.

یک بار نیز در باشگاهی در نزدیکی پارک شهر، مجلسی برپا و شاهپور غلامرضا، برادر شاه، دعوت بوده است. وقتی وارد می‌شود، مردم توجهی نمی‌کنند و استقبالی از او به عمل نمی‌آورند. دقایقی بعد، غلامرضا تختی وارد می‌شود. مردم همه سرپا می‌ایستند و کف مرتبی برایش می‌زنند و با سردادن شعارهایی ابراز احساسات می‌کنند. بدین ترتیب شاهپور غلامرضا خیلی کوچک می‌شود و پیش روی مردم احساس خواری و ذلت می کند.


 

عکسی از مراسم ختم تختی که ساواک آنرا سانسور کرد

چندی بعد، در محله خانی آباد در مجلس ختم او شرکت کردم. مراسم به آرامی برگزار شد، اما در مجلس شب هفت او که در ابن‌بابویه برگزار شد، از اقشار مختلف مردمی، همه شرکت داشتند، به خصوص انقلابیون و ملی‌گراها که در تضاد با حکومت بودند.

 


 

 

 

خاطره مقام معظم رهبرى از روز بازگشت امام خمینى (ره) به ایران
یکى از خاطرات خیلى جالب من، آن شب اوّلى است که امام وارد تهران شدند؛ یعنى روز دوازدهم بهمن - شب سیزدهم - شاید اطّلاع داشته باشید و لابد شنیده‌اید که امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى کردند، بعد با هلى‌کوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! علّت هم این بود که هلى‌کوپتر، امام را در جایى که خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‌خواسشت جایى بنشیند که جمعیت باشد، مردم مى‌ریختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند که امام، یک جا بروند و استراحت کنند. مى‌خواستند دور امام را بگیرند.

هلى‌کوپتر در نقطه‌اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد. همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مى‌کنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مى‌گویند: مرا به خیابان ولى‌عصر ببرید؛ آن‌جا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‌روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‌گیرند، بالاخره پیدا مى‌کنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بى‌خبر، امام وارد منزل آنها مى‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح که ایشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده‌اى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندکى استراحت کرده بودند! آن‌جا مى‌روند که نمازى بخوانند و استراحتى بکنند. دیگر تماس با کسى نمى‌گیرند؛ یعنى آن‌جا که مى‌روند، با کسى تماس نمى‌گیرند. حالا کسانى که در این ستادهاى عملیاتى نشسته بودند - ماها بودیم که نشسته بودیم - چقدر نگران مى‌شوند! این دیگر بماند. چند ساعت، هیچ کس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند که بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‌آیند، کسى دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم که مرکز عملیاتِ مربوط به استقبال از امام بود - همین دبستان دخترانه رفاه که در خیابان ایران است که شاید شما آشنا باشید و بدانید - آن‌جا در یک قسمت، کارهایى را که من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما یک روزنامه روزانه منتشر مى‌کردیم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر کردیم. عدّه‌اى آن‌جا بودیم که کارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‌دادیم.

آخر شب - حدود ساعت نه‌ونیم، یا ده بود - همه خسته و کوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى که کار مى‌کردم، نشسته بودم و مشغول کارى بودم؛ ناگهان دیدم مثل این که صدایى از داخل حیاط مى‌آید - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، یک حیاط کوچک دارد که محلِّ رفت و آمد نیست؛ البته آن هم به کوچه در دارد، لیکن محلِّ رفت و آمد نیست - دیدم از آن حیاط، صداى گفتگویى مى‌آید؛ مثل این‌که کسى آمد، کسى رفت. پا شدم ببینم چه خبر است. یک وقت دیدم امام از کوچه، تک و تنها به طرف ساختمان مى‌آیند! براى من خیلى جالب و هیجان‌انگیز بود که بعد از سالها ایشان را مى‌بینم - پانزده سال بود، از وقتى که ایشان را تبعید کرده بودند، ما دیگر ایشان را ندیده بودیم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شاید حدود بیست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ایشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ایشان ریختند و دست ایشان را بوسیدند. بعضیها گفتند که امام را اذیّت نکنید، ایشان خسته‌اند.

براى ایشان در طبقه بالا اتاقى معیّن شده بود - که به نظرم تا همین سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ایام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند - به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزدیک پاگرد پله که رسیدند، برگشتند طرف ما که پاى پله‌ها ایستاده بودیم و مشتاقانه به ایشان نگاه مى‌کردیم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد که خود ایشان هم دلشان نمى‌آید که این بیست، سى نفر آدم را رها کنند و بروند استراحت کنند! روى پله‌ها به قدر شاید پنج دقیقه نشستند و صحبت کردند. حالا دقیقاً یادم نیست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشید» گفتند و امید به آینده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت کردند.

البته فرداى آن روز که روز سیزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند که برِ خیابان ایران است - نه مدرسه علوى شماره یک که همسایه رفاه است - و دیگر رفت و آمدها و کارها، همه آن‌جا بود. این خاطره به یادم مانده است






آن روزها ، منزل امام (ره) تنها کانون امید بخـش در قـم بـود .

از عصـر روز دوم فروردیـن خاطره اى دارم ، تصمیـم گرفتـم که به منزل امام بروم ، حادثه مدرسه فیضیه تازه تمام شده بود .

طلبه ها تا آنجا که تـوانسته بودند فرار کرده بـودنـد و عده اى هـم با کماندوها در داخل مدرسه بودند ، ما که در خیابان بودیـم ، فکر کـردیم که به منزل امام بـرویـم ، به آنجا که رسیـدیـم ، دیدم چند تـن از دوستان و طلبه ها و فضلا دور و بر خانه ایستاده اند و در ایـن فکرند که اگر کماندوها به منزل آقا حمله کننـد ، چه تـدبیرى براى دفاع از ایشان به کار ببندند ، طبیعتا طلبه ها وسیله اى هـم براى دفاع نداشتند ، جز مشت و احیانا یکى ـ دو تا چوب .

مـن هم به جمع آنها پیوستـم و درباره نقشه هاى مختلف باهم صحبت مى کردیـم ، در همین حیـن متـوجه شدم که در منزل آقا باز است .

اعتراض کردم : که چرا در را باز گذاشته اید ؟ اقلا در را که مـى تـوانید ببندید ، گفتند : خود آقا گفته اند که کسى نباید در را ببندد ، و تهدید کرده اند که اگر در را ببنـدیـد از خانه بیرون مـى روم ، حـدود غروب بـود وارد خانه که شدم آقا را دیدم که در حیـاط ایستـاده انـد و با آرامش خـاصى نماز مى خواندد .

آرامش ایشان تا حدودى به مـن هـم آرامش بخشید ، البته نه به آن انـدازه که بتـوانم حاضر شـوم و نماز بخـوانـم ، از دیدن منظره درگیـرى مـدرسه شـدیـدا هیجـان زده بودم .

امام (ره) نمازشان را تمام کـردنـد و به داخل اتاق رفتنـد ، ما هـم به دنبال ایشان داخل اتاق شدیم ، حدود پنجاه یا شصت نفر از طلبه ها و چند نفـرى غیر طلبه داخل اتاق نشسته بـودنـد ، ایشان حـدود بیست دقیقه صحبت کـردنـد ، سخنان ایشـان چنان آرامشـى به حاضران ، از جمله خود مـن ، داد که احساس کردیم از هیچ چیز نمى تـرسیـم و آماده ایـم تـا صبح در منزل امام (ره) بمـانیـم و از ایشان دفاع کنیـم ، البته ایشان ، آخر شب همه را مرخص کردنـد و گفتنـد لازم نیست کسـى بمـانـد و از منزل دفـاع کند.

گر چه در روزنامه ها چیزهایى نوشته بـودند ، عمق و دامنه فاجعه بـراى هیچ کـس روشـن نبـود ، آن روز نقشه امام که ماجرا را با همه ابعاد و عمق و عظمتـش براى مردم بازگـو کنند .

اطمینان داشتنـد که اگـر مـردم از دامنه فاجعه آفـرینـى دستگاه مطلع شـوند و بـدانند جهتگیرى رژیـم تا چه حد صراحتا ضد اسلام و ضـد مـردم است ، حـرکت خـواهنـد کرد .

از ایـن رو همه سعى خـود را صرف آگاه ساختـن مردم کردنـد ، اگر کسـى اعلامیه هاى آن روزها را ، در فاصله بیـن بیست و پنج شـوال تـا محـرم ، مطـالعه کنـد به این نکته پى خـواهـد برد .

حدود بیست روز به محرم مانده بود که امام تصمیـم گرفتند از دهه عاشـورا ، دهه اى که به طـور طبیعى مـردم در آن شـور و هیجان و آمادگـى زیادى دارنـد ، تا حـد ممکـن بهره بـردارى کننـد ، مـى خواستند در ایـن دهه ، ماجراى مدرسه فیضیه را به اطلاع همه مردم بـرسانند ، به همیـن منظور افرادى را به شهرستانها فرستادنـد و به علماى تهران و شهرستانهاى بزرگ مثل تبـریز ، شیراز و اصفهان پیام دادند ، خـود مـن ، آن طـور که به خاطر دارم ، مإمور شدم به مشهد بروم و موضـوع را خدمت مرحـوم آیت الله میلانى بگویـم .

آیت الله میلانـى آن مـوقع شخص اول مشهد بـود.

روز شمار وقایع انقلاب اسلامی در یک نگاه

پنجشنبه 10فروردین 1340

 وفات آیت‌الله العظمی حاج سید حسین بروجردی

آیت‌الله العظمی حاج سید حسین بروجردی با سی واسطه نسبت به حضرت امام حسن مجتبی (ع) می‌رساندند. در سال 1253 ش در بروجرد متولد شده و در سن 18 سالگی برای تکمیل تحصیل به اصفهان رفت و پس از ده سال به نجف اشرف عزیمت نموده و به درس آیت‌الله خراسانی وارد گردید. ایشان پس از مراجعت و اقامت در بروجرد به قم مهاجرت کرده و به عنوان مرجع تقلید شیعیان جهان معرفی گردیدند و مدت 16 سال مرجعیت عامه را عهده‌دار بودند.

یکشنبه 16 مهر 1340

 تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی

رژیم پهلوی بعد از وفات آیت‌الله بروجردی زمینه را برای پاک کردن اسلام از متن فعالیت‌های مردم ایران مناسب دید و به این دلیل قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی را به تصویب دولت و مجلس وقت رساند و آن را در مطبوعات اعلام کرد. در این قانون قسم به قرآن و شرط مسلمان بودن برای نمایندگان مجلس حذف شده بود و همین باعث اعتراض علمای اسلام و مردم مسلمان گردید.

جمعه 8 آذر 1341

 لغو قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی

با اعتراض علمای اسلام از جمله آیت‌الله روح‌الله خمینی و آیت‌الله حائری و دیگر علما و حضور گسترده مردم در پشتیبانی از علمای اسلام پس از مکاتبات و تظاهرات و اعتراضات ، دولت خائن ا سدالله علم قانون فوق را ملغی اعلام کرد.

چهارشنبه 19 دی 1341

  اعلام انقلاب سفید

رژیم پهلوی و در رأس آن محمدرضا در جهت خواستهای استعمارگرانه امریکا و همچنین تغییر فکر مردم ایران دستورالعمل دیکته شده استکبار را که در کشوهای دیگر به اجرا درآمده بود به عنوان انقلاب سفید به مردم ایران عرضه نمود و آن را به رفراندم گذاشت.

 

سه شنبه دوم بهمن 1341

 تظاهرات مردم در تهران

با تحریم رفراندم از طرف امام خمینی بازار تهران تعطیل شد و مردم در اطراف بازار اجتماع کردند و گروهی به منزل آیت‌الله خوانساری و آیت‌آلله بهبهانی رفتند.

پنجشنبه اول فروردین 1342

 اعلام عزای عمومی در عید نوروز

امام خمینی برا ی جوابگویی به اقدامات شاه و اطرافیانش عید نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد مردم مسلمان ایران با برافراشتن پارچه سیاه به ندای او لبیک گفتند و روحانیون از خطرات دولت برای اسلام صحبت کردند.

جمعه دوم فروردین 1342

 تهاجم رژیم پهلوی به مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه

عصر این روز مراسم عزاداری در مدرسه فیضیه قم برپا بود که سربازان مسلح و مأمورین امنیتی محل را محاصره نمودند و سپس گروهی از آنها با لباس مبدل به درون مدرسه رفتند و در میان سخنرانی یکی از گویندگان به او حمله کردند. سپس به طلاب مدرسه فیضیه حمله نمودند و آنها را از حجره‌هایشان به بیرون پرتا ب کردند و با به شهادت رساندن گروهی از آنان در تاریکی شب محل را ترک کردند.

دوشنبه 13 خرداد1342

 دستگیری حضرت امام خمینی

بعد از سخنرانی تاریخی امام خمینی در عصر عاشورای 1342 ش که در آن رژپم پهلوی و ایادی آن را محکوم نمود نیمه شب کامیونهایی از سربازان و مأموران امنیتی خانه ایشان را محاصره کرده و ایشان را بازداشت نموده و به تهران منتقل کردند، مأمورین حضرت امام خمینی را یک روز در باشگاه افسران و بعد در زندان قصر به مدت 19 روز و پس از آن در پادگان عشرت‌آباد محبوس ساختند.

چهارشنبه 15خرداد 1342

 قیام ملت ایران در اعتراض به دستگیری امام خمینی

پس از اعلام خبر دستگیری امام خمینی ، مردم مسلمان قم جلوی خانه آیت‌الله گلپایگانی و صحن مطهر حضرت معصومه (س) تجمع نموده و پس از صدور بیانیه‌ای به تظاهرات پرداختند و با شعار یا مرگ یا خمینی از حرم بیرون آمدند ولی فاصله‌ای را طی نکرده که با رگبار مسلسل مواجه شدند و درگیری بسیار شدیدی بین مردم و مأمورین به وجود آمد، مأمورین مردم را محاصره کرده و به تیراندازی پرداختند. در این هنگام حاج مصطفی خمینی پسر امام از مردم خواست به خانه‌هایشان بروند. در شهرهای دیگر هم درگیری بین مردم و مأمورین رژیم پهلوی باعث به شهادت رسیدن عده زیادی از مردم گشت و رژیم خون‌آشام پهلوی توانست با اعلام حکومت نظامی و ایجاد وحشت و کشتار وسیع انقلاب مردم را برای مدتی مهار نماید.

جمعه 11 مرداد 1342

 آزادی از زندان و بازداشت خانگی امام خمینی

پس از تظاهرات 15 خرداد رژیم که از عواقب بازداشت امام خمینی هراس داشت ایشان را از زندان پادگان عشرت‌آباد به منزلی مربوط به ساواک در داودیه تهران منتقل نمودند و آنجا را تحت نظر کامل قرارداد ولی ساعتی بعد سیل جمعیت به سوی داودیه سرازیر شد. در این منزل بود که روحانیون وقایع 15 خرداد را برای امام تشریح کردند و اطلاع مردم از قیام مردم ایشان را به سختی منقلب نمود تا آنجا که فرمود: «تا ملت عمر دارد غمگین در مصیبت 15 خرداد است …. واقعه 15 خرداد پشت ما و هر مسلم غیرتمندی را می‌شکند.»



ضرورت شناخت انقلاب اسلامى

در قرن ما پیروزى انقلاب اسلامى در ایران حادثه مهم و حیرت انگیزى بـراى جـهان بود کـه مـى توانست در رابـطه با مسأل سیاسى جهان و منطقه ایفاگر نقش تعیین کننده و تحولات غیر قابل پیش بینى باشد.

ایـن حادثه بزرگ قرن از یکسو معادلات سیاسى استکبار را در ادامه سـیاست سلطه وتقسیم استعمارى جهان بهم زد و از سوى دیگر یکى از اسـتـوارترین رژیـمهاى وابـسته را کـه از حـمایت قـدرتهاى بـزرگ برخوردار بود ریشه کن نمود و در کشورى چون ایران با اهمیتى که از نـظـر اسـتراتژیکى و اقـتصادى بـراى قـدرتهاى بـزرگ جـهان دارد تحولى سیاسى - مردمى و عظیم بوجود آورد.

مـهمتر از ایـن دو رونـد انـقلاب اسلامى با آگاهیهاى عمیقى که در مـیان مـلتهاىمسلمان جـهان بـویژه در کشورهاى اسلامى بوجود آورد زمـینه تـحولات سـیاسى ریشه دار و بـینشها و گـرایشها و حـرکتها و سازماندهیهاى سیاسى چشمگیرى را فراهمآورد.

ایـن جـریان سـیاسى یکبار دیگر اسلام را به عنوان یک قدرت تعیین کننده در جهان مطرح نمود و چشم انداز وحدت بزرگ جهان اسلام و حرکت عـظیم بـازیابى خویشتن خـود و گریز از سلطه و ایستادگى در برابر اسـتعمار کـهنه و نـو و ایجاد قطب سیاسى جدید در جهان و فروریزى رژیـمهاى وابـسته و تـحمیلى را در سـرزمینهاى پـرنعمت اسلامى در بـرابر دیدگان مشتاق ولى غم و یاس گرفته یک میلیارد مسلمان گشود و مـوجـى از وحـشـت و اضـطـراب در دلـهاى پـر از امـید و آرزوى جهانواران آفرید.

بـه اعـتراف تحلیل گران سیاسى شگفتیهأى که انقلاب اسلامى در جهان آفـرید بـیشتراز آنـهأى است که دنیا در طول شصت سال اخیر بخود دیـده اســت، شــگـفتیهأى کـه تحلیله، تـئوریها و پـیش بینیهاى صاحب نظران سیاسى را بى اعتبار نموده است.

انـقلاب اسـلامى بـلوک بندیها و نـظام دوقـطبى تـثبیت شده در نظام بـین المللى کنونى جهان را درهم ریخت و با وجود تضاد عمیقى که بر روابط دو ابرقدرت حاکم بود وآن دو را آشتى ناپذیر مى نمود وادار بـه سازش و اتخاذ موضع واحد در برابر این پدیده سیاسى جدید نمود و تحولات عمده اى را در مسأل مختلف جهان بدنبالآورد.

غـرب طـى چـند تـجربه تـلخ در مـصاف با یکپارچگى اسلام در جریان جنگهاىصلیبى و درگیرى با امپراطوریهاى اسلامى و مانند آن خاطرات تـرسناک وتکان دهنده اى را در حافظه تاریخ خود بیان دارد ولى این بـار خـطر عـظیمتر وگسترده تر و دهشتناکتر از آن بود که درگذشته دیده بود.

پـدیده کاملا نوظهور مقاومت در لبنان با الهام از انقلاب اسلامى و جـهان اسـلامى درمصر و دیگر کشورهاى اسلامى براى غرب بیش از آنچه که تصور مى کرد وحشتناک و طلیعه جهنمى سوزان براى استکبار بود.

انـقلاب اسـلامى در مـقایسه بـا انـقلابهاى دیگر جهان از یک سلسله ویژگیها وامتیازهاى اصولى برخوردار است که از نظر فرهنگ و دانش و تـئورى انــقـلاب آن رادر رده بـالاى پـدیده هاى سـیاسى بـزرگ و انقلابهاى مهم جهان قرار داده است مزایأى چون ماهیت ایدئولوژیکى ، قـدرت رهـبرى ، و عـمق تـحولات نـاشى ازانـقلاب موجب گردیده که بـسیارى از صـاحب نظران علوم سیاسى در تئوریهاىانقلاب در کشورهاى اسلامى تجدید نظر کنند و الگوى جدیدى را مورد بررسى قرار دهند.

و از سـوى دیـگر متفکران و بنیان گذاران حرکتها و نهضتهاى اسلامى همواره الگوهاىانقلاب را در لابلاى تاریخ اسلام جستجو مى کردند و هر کـدام سعى بر آن داشتند که از حوادث برجسته تاریخ اسلام در تبیین راه و حرکت و خط مشى و شیوه خود الهام بگیرند و روند و حرکت خود را دنباله جریانهاى تاریخى گذشته اسلام قلمداد کنند.

فـروغ انـقلاب اسـلامى کـه پس از صدر اسلام مهمترین و ریشه دارترین وشـکوهمندترین حـادثه تـاریخ اسلام است همه درخشندگیهاى فرازهاى بـرجسته تاریخ اسـلام را دربـرگرفت و جـایگزین همه الگوهاى گذشته تاریخ اسلام گردید.

بـى شک با مطالعه حتى سطحى و گذرا در زمینه ماهیت انقلاب اسلامى و بازتابهاىجهانى آن و دستاوردهأى که براى ملل مسلمان بویژه ملت مـسلمان ایـران به ارمغانآورده است ما را به این نتیجه مى رساند کـه انـقلاب اسلامى نه تنها حادثه بزرگ قرن در جهان و تاریخ ایران اسـت بـــلــکـه خـود از مــهـمترین فـرازهـاى تـاریـخ اسـلام و پـدیده اىشگفت انگیز و معجزه ایست الهى که تجلى قدرت لایزال خداوند - عـلى رغم قدرتهاى مـادى و شـرأط بـر حـسب ظاهر غیر قابل تغییر سیاسى و اجتماعى محسوب مى گردد

  







  •     جمله تاریخی امام خمینی(ره) درباره دولت بختیار + عکس 

امام


برداشت از سایت خط امام




امام خمینى از ولادت تا رحلت 

در روز بیستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهریـور 1281 هجرى شمسى ( 21 سپتامپر 1902 میلادى) در شهرستان خمین   از توابع استان مرکزى ایران در خانواده اى اهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله علیها، روح الـلـه المـوسـوى الخمینـى پـاى بـر خـاکدان طبیعت نهاد .
او وارث سجایاى آباء و اجدادى بـود که نسل در نسل در کار هـدایـت  مردم وکسب مـعارف الهى کـوشیـده انـد. پـدر بزرگـوار امام خمینـى  مرحوم آیه الـله سید مصطفى مـوسـوى از معاصریـن مرحـوم آیه الـلـه  العظمـى میرزاى شیـرازى (رض)، پـس از آنکه سالیانـى چنـد در نجف  اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نایل  آمـده بـود بـه ایـران بازگشت و در خمیـن ملجاء مردم و هادى آنان  در امـور دینـى بـود. در حـالیکه بیـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه  نمى گذشت، طاغوتیان و خوانین تحت حمایت عمال حکومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را که در برابر زورگـوئیهایشان بـه مقاومت بـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسیر خمیـن به اراک وى را بـه شهادت رسانـدنـد. بستگان شهیـد بـراى اجراى حکـم الهى قصاص به  .تهران (دار الحکـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزیدند تا قاتل قصاص گردید
بدیـن ترتبیب امام خـمیـنى از اوان کـودکى با رنج یـتیـمىآشـنا و با مفهوم شهادت روبرو گردید. وى دوران کـودکـى و نـوجـوانى را تحت  سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) که خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آیـه الـلـه خـوانسـارىبوده است .

همچنیـن نزد عمه مـکـرمه اشکه بانـویى شجاع و حقجـو بـود سپرى کرد اما در سـن 15 سالگى از  نعمت وجـود آن دو عزیز نیز محـروم گـردید.