چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

۲۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

قیام 29 بهمن تبریز

تاریخ معاصر آذربایجان، در کمتر از یک قرن دو نقش عمده در تحولات ایران ایفا نموده است؛ قیام مردم تبریز در دوره استبداد صغیر و شکست محمدعلی شاه و قیام 29 بهمن 56 علیه محمدرضا شاه که هر دو تأثیر شگرفی در روند تاریخ معاصر ایران به جا گذاشته است. در بررسی مسیر حوادث منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، قیام 29 بهمن تبریز اولین حلقه زنجیره‌ای بود که قیام 19 دی قم را به قیام های پی در پی ایران زمین متصل نمود. با صلاحدید آیت الله قاضی طباطبایی تصمیم بر این شد، در بزرگداشت چهلمین روز شهدای 19 دی  شهر قم مجلس بزرگداشتی در تبریز برگزار شود.لذا به همین مناسب، جمعه 28 بهمن ماه 1356 اعلامیه‌ای با عنوان دعوت مردم به برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در مسجد قزل‌لی و در  سطح شهر پخش شد، این اعلامیه به امضای 11 تن از علما و روحانیون از جمله آیت الله قاضی طباطبایی، آیت الله غروی، آیت الله قزلجه‌ای، آیت الله انگجی و ... رسیده بود.یکی دیگر از پیش زمینه ‌های این قیام را می ‌توان در مسجد شعبان تبریز که در آن زمان به پایگاه انقلابیون تبدیل شده بود، جستجو کرد.




آغاز درگیری:

ساعت 9 صبح روز بهمن 56، مردم جهت شرکت در مراسم اربعین در مقابل مسجد قزل لی تجمع کردند و منتظر شروع مراسم بودند، در این حال، حق شناس، رئیس کلانتری ناحیه شش تبریز دستور داد که در مسجد را ببندند، وقتی دوباره مراجعه کرده بود دیده بود هم چنان مردم در حال رفت و آمدند. این بار با لحن اهانت آمیزی گفت؛ مگر من نگفته بودم درِ این طویله را ببندید! مردم که تاب تحمل اهانت به مسجد را نداشتند، حرکت او را بی‌ جواب نگذاشتند. جوانی از بین مردم بلند شد و به جسارت رئیس کلانتری پاسخ ‌داد. همهمه و سر و صدا در بین مردم بلند شد و مردم به حرکت در‌آمدند. در این هنگام، نیروهای شهربانی شروع به تیراندازی ‌کردند، محمد تجلایی، اولین شهیدی که در آن روز به­ دست سرگرد حق‌ شناس به شهادت ‌رسید. به دنبال این جریانات، مردم به خروش آمده و جنازه شهید تجلایی را بالای دست گرفته و تظاهرات گسترده‌ای را آغاز کردند. حرکت مردم به سمت مرکز شهر آغاز شد و جوانان پرشور و انقلابی با آتش زدن سینماها و مشروب فروشی ‌ها و مقر حزب رستاخیز و بانک صادرات(که در اختیار بهائی ‌ها بوده) خشم خود را نسبت به رژیم بروز داده و با شعار«مرگ بر شاه» و«درود بر خمینی»[6] خط قرمزها را شکستند. تمام شهر دست به تظاهرات زد و نیروهای شهربانی تاب و توان هیچ گونه مقابله ای را نداشتند. مردم تا مدتی کنترل شهر را از دست مأموران رژیم خارج کردند. حوالی ظهر به دستور"آزموده"؛ استاندار آذربایجان، ارتش وارد عمل شد و با کامیون ‌های پر از سرباز و تانک ‌های خود صحنه‌ای خونین به وجود آورد و ده ‌ها نفر را به شهادت رساند و صدها نفر را زخمی نمودند


واکنش حضرت امام خمینی(ره):

شاید یکی از زیباترین پیام‌های امام(ره) نسبت به ملت، پیامی بود که به مناسبت قیام 29 بهمن سال 56 تبریز صادر کردند، پیامی که آکنده از مهر و لطف ایشان به مردم غیور تبریز بود: «سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز! درود بر مردان برومند و جوانان غیرتمند تبریز! درود بر مردانی که در مقابل دودمان بسیار خطرناک پهلوی قیام کردند و با فریاد«مرگ بر شاه» خط بطلان بر جزافه گویی‌ های او کشیدند! زنده باشند مردم مجاهد عزیز تبریز، که با نهضت عظیم خود مشت محکم بر دهان یاوه گویانی زدند که با بوق ‌های تبلیغاتی، "انقلاب خونین استعمار" را که ملت شریف ایران با آن صد در صد مخالف است"انقلاب سفید شاه و ملت" می ‌نامند و این نوکر اجانب و خود باخته مستعمرین را نجات دهنده کشور می ‌شمارند[12]...من نمی ‌دانم با چه زبانی به اهالی محترم تبریز و به مادران داغدیده و پدران مصیبت کشیده، تسلیت بگویم. با چه بیانی این قتل عام ‌های پی در پی را محکوم کنم... .»[13] قیام 29 بهمن سال 1356، تبریز، یکی از نقاط عطف انقلاب محسوب می ‌شود، در کتب گوناگونی که پیرامون ریشه ‌های انقلاب اسلامی نوشته شده[14] قیام تبریز به عنوان یکی از ریشه‌ های اساسی انقلاب اسلامی ایران ذکر شده است؛ چون باعث شیوع سنت«چهلم‌ها» در کشور شد و قیام مردمی را از شهری به شهر دیگر سرایت داد و به ترتیب یزدی ‌ها، شیرازی‌ ها، جهرمی ‌ها، کازرونی‌ ها و نهایتاً همه ایران به پا خاستند. این قیام یک ماهیت اسلامی و مذهبی داشت؛ چرا که خاستگاه آن مسجد بود و دیدگاهش را از مراجع و علما وام گرفته بود. رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی، حضرت آیت الله خامنه‌ای در سفر به تبریز، در سخنرانی خود در بازار تبریز فرمودند: این تبریز، همان تبریزی است که نخستین ضربه را بر پیکر شاه بعد از مردم قم وارد کرد و هنوز هم سرآمد مبارزان و مجاهدان است».[15] تحلیل گرانی که روند انقلاب را دنبال می ‌کنند اذعان دارند؛ بیست و نهم بهمن 56 یک نقطه آغازین مردمی برای انقلاب اسلامی در خارج از حوزه قم محسوب می ‌شد. پس از قیام مردم تبریز، سخنرانان و خطبا با بیان آتشین خود، ماجرای تبریز را با شرح و بسط در خور توجه، در همه شهرها پخش کردند و به یک معنا، نخستین الگوی مبارزاتی عرضه شد و با تداوم حماسه ‌ها تا 22 بهمن 57، پیروزی انقلاب اسلامی را به ارمغان آورد.



شکوه 22 بهمن

روز 22 بهمن 57 نیز روز نجات ملت ایران از چنگال طاغوتیان زمان، روز آشکار شدن نعمت بزرگ الهی; یعنی، استقلال و آزادی بوداین مسلم است که هر ملتی تا از وابستگی ها نجات پیدا نکند و از چنگال اسارت و استثمار آزاد نشود، نمی تواند نبوغ و استعداد خود را آشکار سازد و در راه «الله » که راه مبارزه با هر گونه شرک و ظلم و بیدادگری است، گام نهد

یادآوری 22 بهمن

یادآوری یوم الله 22 بهمن

  


    


امام خمینی (ره):


در روز 22 بهمن حق بر باطل و جنود رحمانی بر اولیاء شیطان و حزب‌الله بر طاغوت و طاغوتیان غلبه نمود.

- در 22 بهمن نصرت اعجاز آمیز اسلام بر کفر تحقق یافت.

- 22 بهمن، غلبه ایمان بر کفرو الله بر طاغوت بود .

- در 22 بهمن دست انتقام حق از آستین ملت رزمنده ایران بیرون آمد.





مقام معظم رهبری:

بیست و دوم بهمن، در حکم عید غدیر است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهى، براى ملت ایران صورت عملى و تحقق خارجى گرفت.



زندگی حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ به دو دوره مهم تقسیم میشود.


1. تولد و کودکی در مدینه
2. حضرت در راه ایران و قم.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از بانوان با فضیلت و با شخصیت خاندان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ میباشد. پدر بزرگوار او حضرت «موسی بن جعفر» امام هفتم شیعیان میباشد. مادر گرامی حضرت معصومه «نجمه» مادر بزرگوار امام رضا ـ علیه السّلام ـ میباشد. نجمه از بانوان با فضیلت و از اسوههای تقوا و شرافت و از مخدرات کم نظیر تاریخ بشریت است.[1]
دربارهزمان تولد و وفات فاطمه معصومه ـ سلام الله علیها ـ آن چه مسلم است این است که زمان تولد آن حضرت پیش از سال یکصد و هفتاد و نه هجری بوده است زیرابنابر نقل شیخ کلینی در شوال 179 هارون الرشید امام موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ پدر حضرت معصومه ـ علیه السّلام ـ را از مدینه به بغداد برد و درآن جا در ماه رجب 183 از دنیا رحلت فرمود.[2] و بنابر مدت عمر حضرت معصومه که از 23 سال کمتر است، نمیتواند بعد از سال 179 باشد چون در آن سالهاپدرش در زندان بود. پس تاریخ ولادت آن حضرت به طور دقیق مشخص نیست ولی طبقاسناد به دست آمده ولادت آن حضرت را در مدینه در سال 173 نقل میکنند.[3]
درباره تعداد فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ و این که چند تن از آنها فاطمه نام داشتهانداختلاف است. شیخ مفید تعداد آنان را سی و هفت تن ذکر کرده است؛ نوزده پسر وهجده دختر که دو تن از دختران، فاطمه نام داشتند. فاطمه‌الکبری و فاطمه الصغری.[4] حضرت فاطمه معصومه بعد از امام رضا ـ علیه السّلام ـ از دیگر فرزندان حضرت موسی بن جعفر ـ علیه السّلام ـ فاضلتر و دارای مقامی شامختر میباشد.
با گذشت ایام، حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ هم دوران خردسالی را پشت سر گذاشت. و در این سالهامحل رشد آن حضرت خاندانی بود که او را با دریایی از علم و معرفت رو به رو ساخت. ولی بیش از ده بهار از عمر شریفش نگذشته بود که پدر بزرگوارش با زهر جفا در زندان هارون به شهادت رسید و دریایی از غم و اندوه بر قلب شریفش فروریخت که در این ایام غم و تنهایی، تنها مایه تسلی او برادرش امام رضا ـ علیه السّلام ـ بود که ناگهان «مأمون» وجود اقدس امام هشتم را از کانون خانواده جدا نمود و به اجبار به خراسان جلب کرد و به اقامت اجباری در خراسان وادار نموده. حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ دوری یک ساله فراق برادر را تحمل کرد.
2. حضرت معصومه در راه ایران و قم
یک سال بعد از رفتن حضرت علی بن موسی الرضا ـ علیه السّلام ـ به سرزمین خراسان یعنی در سال 201 هـ حضرت معصومه ـ علیها السّلام ـ خواهر حضرت رضا، برای زیارت برادر از مدینه به مقصد خراسان حرکت کرد یا به موجب نقلی که چندان اعتبار ندارد طبق دعوت برادر رهسپار خراسان شد. چون آن حضرت با همراهانش وارد ساوهشد، بیمار و رنجور بود[5] و میدانست در آن نزدیکی شهری است به نام قم که مردم آن از دوستداران اهل بیت اطهار هستند. از این امر چنین استنباط میشود که آوازه تشیع مردم قم و علاقه شدید ایشان به اهل بیت به مدینه هم رسیده بود.
درهر حال، حضرت پرسید میان ما و قم چند فرسخ فاصله است. گفتند: ده فرسخ و حضرت دستور حرکت به سوی قم را صادر کردند. در اینجا معلوم نیست که آیا مردمقم از آمدن حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به ساوه اطلاع یافته و بهاستقبال آن حضرت رفتهاند و با تجلیل و احترام به قم آوردهاند،یا خود او به طرف قم حرکت کرده است. طبق نقل کتاب قم، روایت صحیح و درست این است که چون خبر به آل سعد رسید با هم اتفاق کردند که از او درخواست کنند به قم بیاید. از میان ایشان، موسی بن خزرج بن سعد اشعری بیرون آمد، و چون به شرف ملازمت حضرت فاطمه رسید زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشیدو به در سرای خود فرود آورد.[6] از این نقل معلوم میشود که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ به طرف قم حرکت کرده بود و موسی بن خزرج در اثنای راه به وی رسیده بوده است.
محل سرای موسی بن خزرج و حجرهای که حضرت معصومه در آن به عبادت میپرداختهاکنون معین و زیارتگاه است. گویا در این سخن اختلافی نباشد که حضرت فاطمه معصومه ـ علیها السّلام ـ مدت هفده روز در آن محل توقف داشته و پس از آن رحلت فرموده است. بنابر نوشته کتاب قم، بعد از غسل دادن و کفن کردن و نمازگزاردن برجسد مطهر او، موسی بن خزرج آن حضرت را در زمینی در بابلان (همین محل فعلی) نیمه دوّم قرن چهارم که به او تعلق داشت دفن کرد و بر سر تربت او سایهبانی درست کرد.
نویسنده کتاب قم مینویسد:
روایتکرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابوبه از محمد بن حسن بن احمد بنالولید و او از راویان دیگر، که چون حضرت فاطمه وفات یافت بعد از غسل و تکفین او را به مقبره بابلان بردند و در کنار سردابی گذاشتند. آل سعد (اشعری) با یکدیگر اختلاف کردند در این باب که چه کسی سزاوار است در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بگذارد و به خاک سپارد که در این هنگام از جانب ریگستان دو سوار که جلو دهان خود را بسته بودند بدان جا آمدند چون به جنازهفاطمه رسیدند، از اسب پیاده شدند و بر او نماز گذارده و در سرداب رفتند و جسد مطهر او را دفن کردند و برهیچ کس معلوم نشد که آن دو سوار که بودند.[7]
بدون هیچ اختلافی سال وفات آن حضرت را یقیناً 201 هـ نقل کردهاند ولی در این که در چه روز و ماهی از این سال بوده اختلاف میباشد که بعضی دهم ربیع الثانی را قوی میدانند.[8]


[1]. صدوق، عیون الاخبار، ج 1، ص 14؛ طبرسی، اعلام الوری، ص 302؛ طبری، امامی، دلائل الامامت، ص 309؛ اثباه الهداه، ج 3، ص 233؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 396.
[2] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات ولی عصر، تهران، 1375، ج 2، کتاب الحجه.
[3] . مستدرک سفینه، شیخ علی نمازی، ج 8، ص 257.
[4] . الاِرشاد، محمد بن نعمان (مفید)، انتشارات، ج 2، ص 242.
[5] . کتاب قم، چاپخانه مجلس، تهران، ص 213.
[6] . همان، ص 213.
[7] . کتاب قم، ص 312.
[8] . تاریخ قم، حسن قمی، چ قم، ص 213؛ بحار الانوار، ج 48،
ص 290؛ اعیان الشیعه، چ بیروت، ج 8، ص 391؛ انوار المشعشعین، ج 1، ص 208.




رحلت شهادت گونه کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام اله علیها تسلیت باد



السلام علیک یا فاطمه معصومه سلام اله علیها


 

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ رَسوُل الله ؛ سلام بر تو اى دختر رسول خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ فاطِمَةَ وَ خَدیجَةَ ؛ سلام بر تو اى دختر فاطمه و خدیجه

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ اَمیر ِالْمُۆْمِنینَ ؛ سلام بر تو اى دختر امیر مۆمنان

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ الْحَسَن ِ وَ الْحُسَیْنِ ؛ سلام بر تو اى دختر امام حسن و امام حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ وَلِىِّ الله ِ ؛ سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ الله ؛ سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ ؛ سلام بر تو اى عمه ولىّ خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ موُسَى بْنِ جَعْفَر ؛ سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر

وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ رحمت و برکات خدا بر تو باد.

 


 درخاطرات بسیاری از روحانیون مبارز پیش از انقلاب از سنگی در مدرسه فیضیه باعنوان «سنگ انقلاب» نام برده می‌شود که مرور این خاطرات خالی از لطف نیست

سنگ

اینتخته‌سنگ از زمان مبارزات شهید نواب صفوی مورد توجه قرار گرفته است. چرا که وی برای نخستین بار برای رساندن صدای خود به حاضران در مدرسه و اغلب پس از اقامه نماز جماعت بر روی آن می‌رفت و به سخنرانی می‌پرداخت.

آیتالله مهدوی کنی در این باره می‌گوید: «فداییان اسلام قم در جلسات خود تصمیم گرفتند تا شش نفر از طلبه‌های فداییان اسلام پس از غسل شهادت هر روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند و طلاب را نسبت به فجایع رضا شاه آگاه کنند تاهیچ طلبه‌ای در تشییع جنازه شرکت نکند. هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی از سخنگویان فداییان اسلام روی سنگ فیضیه – که بعدا به سنگ انقلاب معروف شدسخنرانی می‌کرد» (۱)


پساز رحلت آیت الله بروجردی این سنگ تبدیل به محل سخنرانی بسیاری از مبارزانشد. «با مرگ آیت الله بروجردی و قرار گرفتن امام خمینی در رأس امور، این مدرسه به کانونی برای تصمیم‌گیری‌های مهم و پایگاهی برای افشاگری و روشنگریمردم در برابر رژیم شاهنشاهی تبدیل شد. بنابراین می‌توان گفت مطرح شدن مدرسهٔ فیضیه در صحنهٔ سیاسی کشور به سال‌های پس از ۱۳۴۰ بازمی‌گردد که اصلی‌ترین پایگاه سخنرانی امام و سپس شاگردان ایشان برای تهیه، تکثیر و توزیع اعلامیه، نامه‌ها و سخنرانی‌های امام می‌شود. همچنین در این مدرسه سنگی قرار داشت که سخنرانان انقلابی روی آن می‌ایستادند و سخنرانی می‌کردنداز این رو این سنگ به «حجر انقلاب» معروف شد. (۲)


محمدجعفری گیلانی نیز در خاطرات خود از سنگ انقلاب می‌گوید: «در پی دستگیری دونفر از طلاّب به خاطر یک مسئله جزئی – به دستور رئیس شهربانی -،آقایان محمد جواد حجتی کرمانی و علی حجتی کرمانی، سید هادی خسروشاهی و گرامی که تیپ‌های جوان آن روز حوزه بودند، درمدرسه فیضیه جمع می‌شوند. علی حجتی، روی سنگ معروف به حجرالانقلاب می‌ایستد و سخنرانی می‌کند.» (۳) و علیحجتی کرمانی نیز درباره سخنرانی‌های خود می‌گوید: «یکی دو سال قبل از فوت آیت الله بروجردی، در قضیه‌ای به دو نفر از طلاّب قم اهانتی شد، به طوری کهآنها را دستبند زده و به شهربانی بردند. این، در حوزه خیلی اثر گذاشت. ما با عده‌ای از دوستان در مدرسه فیضیه جمع شدیم و روی همان سنگ معروف به «حجرالانقلاب» سخنرانی کردیم و طلاّب را تهییج کردم که باید به منزل آقای بروجردی برویم و تظلم کنیم که چرا شهربانی به طلاّب اهانت کرده است». (۴)


پی‌نوشت:

۱. خاطرات آیت‌الله مهدوی کنی، تدوین: غلامرضا خواجه سروی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۵، ص ۷۲.

۲. مدرسه فیضیه به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۰، صص ۵۸- ۵۵.

۳. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، چاپ اول – ۱۳۸۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۵.

۴. کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، چاپ اول- ۱۳۸۰، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۹.



منبع :  فرهنگ نیوز


خاطرات شنیدنی شیخ حسین انصاریان از تختی و طیب

 


 

تاریخ انقلاب اسلامی پر است از رشادتها و مبارزات افرادی که برای اصلاح جامعه قیام کردند. در این میان نام و آوازه غلامرضا تختی و طیب حاج رضایی بیش از سایرین در میان مردم کوچه و بازار شنیده می شود و هنوز می توان عکس های آنان را در میان برخی از حجره ها و مغازه های سطح شهر دید. روایت های مختلفی از رفتار و منش آنها از مردم کوچه و بازار می توان شنید اما در این میان منابع موثقی که واقعیت ماجرا را بدون دخل و تصرفی برای ما روایت کنند، کمتر هستند. شیخ حسین انصاریان که در بطن وقایع انقلاب اسلامی حضور داشته و از نزدیک با غلامرضا تختی و طیب حاج رضایی آشنا بوده است در کتاب خاطرات خود روایتی دست اول از این دو پهلوان نامدار عصر طاغوت بیان می کند که خواندن آن خالی از لطف نیست.



دستگیری طیب از ضعفا


طیب حاج رضایی، یکی از افراد فعال قیام پانزده خرداد 1342 بود. از آنجا که همسایه دیوار به دیوار ما بودند، من از بچگی او را می‌شناختم. مردی پر جذبه و قدرتمند و یک سر و گردن از دیگران بالاتر و به عبارتی قلدر زمانه بود. کسی جرأت رویارویی با او را نداشت. این خصوصیات، با نکات مثبتی که در اخلاق و رفتارش بود، درآمیخته شده و از او یک جوانمرد ساخته بود. مثلاً، هیچگاه به افراد ضعیف و ناتوان تعدی نمی‌کرد، بلکه از آنها حمایت می‌کرد. او در میدان تره‌بار کار می‌کرد. کشاورزان و روستاییانی که بار به میدان می‌آوردند و دچار مشکلی می‌شدند، به اون پناه می‌آوردند. اگر نمی‌توانستند حق خود را بگیرند، فقط کافی بود که طیب‌خان شاگرد خود را بفرستد و پیغام دهد که حق این بنده خدا را بده، با همان پیغام، به سرعت حق به حق‌دار می‌رسید و مشکل برطرف می‌شد. عشق به دفاع از مظلوم در خون و پوست او بود.
حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «هر رشته از اخلاق حسنه که در وجود کسی باشد، در مقابل دری از رحمت خدا بر روی او باز است.» باتوجه به این حدیث جای تعجب نیست که مشاهده می‌کنیم چگونه خداوند این گونه افراد را دستگیری کرده، به آنها توفیق توبه و عاقبت به خیری می‌دهد.


در محله ما (محله لرزاده)، کسی می‌خواست جشن عروسی مفصل و پرسرو صدایی برپا کند و از زنان خواننده و رقاص دعوت کرده بود. حاج آقا برهان خیلی ناراحت شده بود. به در خانه او رفته و با زبان خوش از او خواسته بود که این کار را نکند و جشن عروسی را سالم برگزار کند. صاحب خانه نه تنها قبول نکرده، بلکه به حاج آقا توهین هم کرده بود. آقای برهان دنبال طیب فرستاده بود که من در خانه فلانی رفته‌ام و خواسته‌ام که زنان خواننده را به این محله متدین‌نشین نیاورد و جوّ سالم اینجا را آلوده نکنند، اما او به حرف من گوش نداده است، اگر ممکن است شما تذکری بدهید. پس از این پیغام، طیب خان خودش می‌رود و با لگد به در می‌کوبد. صاحب‌خانه می‌آید. طیب می‌گوید: «شنیده‌ام پیرمردی روحانی در خانه‌ات آمده و حرفی زده، اما تو سربالا جواب داده‌ای، خجالت نمی‌کشی؟ یا عروسی را تعطیل می‌کنی یا این که سرت را روی سینه‌ات می‌گذارم.» آن بیچاره به دست و پا افتاده، بسیار عذرخواهی می‌کند.

 
نجات دختر جوان از منجلاب فساد و تباهی توسط طیب


در اقدامی دیگر، طیب با دختر جوانی که به فساد کشیده شده بود، برخورد کرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من شاهد بودم که او خانمی محجبه، با وقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاکی برای خود دست و پا کرده است.

خصوصیت بارز دیگری که از طیب باید یادآور شد، عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا(ع) بود. مجلس روضه‌خوانی و دسته سینه‌زنی او در ایام محرم، از شلوغ‌ترین مجالس بود. همه این‌ها از اصالت خانوادگی او حکایت داشت. من که با بچه‌های او دوست بودم و به خانه‌شان رفت و آمد می‌کردم، عکس پدر طیب را دیده بود؛ مردی با وقار و با محاسن بلند حنایی بود که عبا و قبا بر تن داشت.
حاج مسیح، برادر طیب،‌ نیز مرد نکویی بود. او که کوره آجرپزی داشت، علاوه بر باطن پاک، برخلاف طیب خان ظاهر خوب و صالحی هم داشت. او مؤمنی روشن‌ضمیر و دائم‌الوضو و دائم‌الذکر بود و نیز برخلاف برادرش به مسجد لرزاده رفت و آمد داشت.


لحظه تیرباران طیب و برادرش اسماعیل رضایی

او هر سه نوبت در نماز جماعت حاضر می‌شد و بدین دلیل با ما رابطه نزدیکی داشت. طبق برنامه‌ای هفتگی، ظهرهای پنجشنبه با هم به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) می‌رفتیم. کرایه رفت و برگشت و پول ناهار را همیشه او حساب می‌کرد و به ما اجازه نمی‌داد دست به جیب شویم. می‌گفت: «از من سنی گذشته و باید تا می‌توانم ثواب جمع کنم.» حاج مسیح واقعاً مردی با کرامت، مشکل‌گشا، خوش اخلاق و اهل گریه و مناجات بود.

مجالس روضه و سینه زنی منشا اصلی نقش طیب در قیام پانزده خرداد

خصوصیت بارز دیگری که از طیب باید یادآور شد، عشق و محبتش به حضرت سیدالشهدا(ع) بود. مجلس روضه‌خوانی و دسته سینه‌زنی او در ایام محرم، از شلوغ‌ترین مجالس بود. همه این‌ها از اصالت خانوادگی او حکایت داشت. من که با بچه‌های او دوست بودم و به خانه‌شان رفت و آمد می‌کردم، عکس پدر طیب را دیده بود؛ مردی با وقار و با محاسن بلند حنایی بود که عبا و قبا بر تن داشت.
منشأ اصلی نقش طیب در قیام پانزده خرداد همان مجالس روضه و سینه‌زنی بود. خطیبی هم که در آنجا منبر می‌رفت، خیلی شجاعانه و تند بر ضددستگاه حرف می‌زد. می‌توان گفت جمعیت شایان توجهی از مردم جنوب شهر تهران، تحت تأثیر آن مجلس در نهضت پانزده خرداد شرکت کردند. حکومت نیز برای زهرچشم گرفتن از مردم، طیب‌خان، آن چهره سرشناس، را دستگیر و زندانی کرد.
حاج مسیح، هفته‌ای یک بار برای دیدن برادرش به زندان می‌رفت و هربار برای ما تعریف می‌کرد که او را خیلی اذیت کرده و شکنجه داده‌اند. حاج مسیح می‌گفت: «من خیلی به برادرم دلگرمی داده و او را به صبر و استقامت سفارش نموده‌ام و برای آرامش بیشترش کیفیت نماز شب را به او آموخته‌ام


هفته‌های آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود که «به من پیشنهاد کرده‌اند تا در رادیو و تلویزیون اعلام کنم که آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریک کنم که شلوغی به راه بیندازند و اتوبوس‌ها را بسوزانند و شیشه‌های مغازه‌ها و تلفن را بشکنند، اما برادر، اگر مرا زیر شکنجه وادار به هر اقراری بکنند، حاضر نخواهم شد به آبروی این پسر فاطمه لطمه بزنم حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود...» او براستی به قول خود عمل نمود و عاقبت جان خود را در راه انقلاب ایثار کرد.



ذکر خیری از پهلوان تختی


پهلوان تختی بچه‌ی خانی آباد بود. چندسالی که در آن جا منبر می‌رفتم، وی همراه خانواده‌اش پای منبر می‌آمدند. خود من نیز گاه گاهی به زورخانه می‌رفتم. بدین ترتیب به مرور زمان باهم آشنا شده بودیم.

عللی برای کشته شدن او ذکر می‌کنند. برای مثال روزی به بازار رفته بودم، از جلوی مغازه آقای شکوهی، پدر یکی از دوستان هم‌دوره‌ای مدرسه‌ام، رد می‌شدم. مرا صدا زد و خواست تا باهم چای بخوریم. ایشان سید بزرگواری بود و مغازه چای فروشی داشت. صحبت از تختی شد. او گفت که «زمانی وقتی تختی اینجا بود. من به او گفتم پهلوان باید حواست خیلی جمع باشد. من می‌ترسم با دوـ سه برنامه‌ای که داری به مشکلی بربخوری و خدای ناکرده کار دست خودت دهی. یکی، ارتباط با سیدمحمود طالقانی است، دیگری عضویت در جبهه ملی و بالاخره محبوبیتی که در بین مردم داری


هدیه دادن یک قرآن از سوی  آیت‌الله سیدمحمود طالقانی به جهان پهلوان تختی

مرحوم غلامرضا تختی در بین مردم خیلی عزیز و پرطرفدار بود. در زلزله بویین زهرا، برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی از طرف دولت چادرهایی برپا شده بود، اما مردم به آن‌ها توجه چندانی نمی‌کردند. یک مرتبه آقای تختی وسط سبزه‌میدان بازار، بلند فریاد زد: «ای مردم، کمک کنید.» با ندای آن رادمرد سیل کمک‌های مردمی سرازیر و انبوهی از انواع مایحتاج زلزله‌زدگان وسط میدان جمع شد.

یک بار نیز در باشگاهی در نزدیکی پارک شهر، مجلسی برپا و شاهپور غلامرضا، برادر شاه، دعوت بوده است. وقتی وارد می‌شود، مردم توجهی نمی‌کنند و استقبالی از او به عمل نمی‌آورند. دقایقی بعد، غلامرضا تختی وارد می‌شود. مردم همه سرپا می‌ایستند و کف مرتبی برایش می‌زنند و با سردادن شعارهایی ابراز احساسات می‌کنند. بدین ترتیب شاهپور غلامرضا خیلی کوچک می‌شود و پیش روی مردم احساس خواری و ذلت می کند.


 

عکسی از مراسم ختم تختی که ساواک آنرا سانسور کرد

چندی بعد، در محله خانی آباد در مجلس ختم او شرکت کردم. مراسم به آرامی برگزار شد، اما در مجلس شب هفت او که در ابن‌بابویه برگزار شد، از اقشار مختلف مردمی، همه شرکت داشتند، به خصوص انقلابیون و ملی‌گراها که در تضاد با حکومت بودند.

 


 

 

   امام حسن عسگری(علیه السلام) زمینه ساز غیبت

به علت فشارهای روز افزون عباسیان بر امامان معصوم و آزار و شکنجة آنان و نیز آماده نبودن جامعه برای پذیرش امامت امام مهدی علیه السلام ، مشیّت الهی چنین تعلق گرفت که آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  و ائمه علیهم السلام ، حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف  در غیبت فرو رود؛ تا وجود مقدسش از گزند حوادث زمان، مصون بماند، در فرصت مناسبی به میان مردم بیایند و مردم از وجود پرفروغ آن امام بهره‌مند شوند.


طبیعی است که مردم و جامعه می‌بایست آمادگی‌های لازم را می‌داشتند تا موضوع غیبت امام را بپذیرند و دچار سردرگمی و انحراف در دین نشوند. از این رو، امام عسگری علیه السلام ، با انجام اقداماتی حکیمانه، در مسیر زمینه سازی و آماده کردن مردم برای پذیرش امر مهم غیبت امام دوازدهم (حضرت مهدی علیه السلام ) قدم‌های بسیار مؤثری برداشتند؛ 

 

  اول. خبر دادن از غیبت

  از جمله اقدامات مهم امام حسن عسگری علیه السلام ، در زمینه سازی غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، طرح پیشاپیش مسألة غیبت بود. ‌ایشان در موارد متعددی، غیبت فرزندشان را ـ که جانشین پس از خودشان محسوب می‌شد ـ خبر دادند و اینگونه مردم و جامعه را برای پذیرش غیبت آماده کردند.


موسوی بغدادی نقل می‌کند: از امام حسن عسگری علیه السلام ، شنیدم که می‌فرمود: «گویا شما را می‌بینم که پس از من درباره جانشینم اختلاف می‌کنید. آگاه باشید که هر کس به ائمة بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، اقرار کند، اما منکر فرزندم شود؛ مانند کسی است که به همه انبیای الهی و رسولانش اقرار داشته باشد، اما نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، را انکار کند؛ زیرا اطاعت از آخرین نفر ما، مانند اطاعت از اولین ماست و منکر آخرین نفر ما مانند منکر اولین ماست. آگاه باشید که برای فرزندم، غیبتی است که مردم در آن شک می‌کنند؛ مگر کسی که خدای تعالی وی را حفظ فرماید».

از جمله اقدامات مهم امام حسن عسگری علیه السلام ، در زمینه سازی غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، طرح پیشاپیش مسألة غیبت بود. ‌ایشان در موارد متعددی، غیبت فرزندشان را ـ که جانشین پس از خودشان محسوب می‌شد ـ خبر دادند و اینگونه مردم و جامعه را برای پذیرش غیبت آماده کردند

علی بن همام نیز از محمد بن عثمان عمری و او از پدرش نقل کرده است: من نزد امام عسگری علیه السلام  بودم که از آن حضرت درباره خبری که از پدران بزرگوارش روایت شده است، مبنی بر این که: زمین از حجت الهی تا روز قیامت خالی نمی‌ماند و کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت در گذشته است، پرسیدند. ایشان فرمود: «این سخنان، حق است؛ همچنان که روز روشن، حقیقت دارد». گفتند: ای فرزند رسول خدا! حجت و امام پس از شما کیست؟ فرمود: «فرزندم محمد؛ او امام و حجت پس از من است هر که بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت درگشته است. آگاه باشید که برای او غیبتی است که نادانان در آن سرگردان شوند، مبطلان در آن هلاک گردند و کسانی که برای آن، وقت، معیّن کنند، دروغ گویند. سپس خروج می‌کند و گویا به پرچم‌های سپیدی می‌نگرم که بر بالای سر او در نجف و کوفه در اهتراز است».

 

   دوم. ارتباط حداقلی با شیعیان

  امام عسگری علیه السلام ، برای مهیا نمودن ذهنیت مردم و خصوصاً شیعه، درباره امر غیبت، شیوه نهان سازی خود را بیش از آنچه در زندگی امام هادی علیه السلام ، مورد توجه بود، به کار گرفت. از این رو، ایشان به جز ایامی که به دستور معتمد، برای دیدار وی از خانه بیرون می‌رفت و یا به جهت مصالحی که در نظر داشت، به کسی اجازه ملاقات می‌داد، یا خود، شخصاً به دیدار آنها می‌رفت، دیدار و ملاقات دیگری با مردم نداشت.3 به گفته مسعودی، امام حتی برای شیعیان خود ظاهر نمی‌شد و از پشت پرده، با آنان سخن می‌گفت.

این عمل حضرت عسگری و پدر بزرگوارش، مقدمه‌ای برای غیبت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، بود تا شیعیان با آن مأنوس شده و منکر غیبت نشوند؛ چرا که اگر غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، به صورت ناگهانی رخ می‌داد، وضعیت بسیار سخت و غیر قابل تحمّلی برای شیعیان به وجود می‌آمد و چه بسا درک غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، برای یاران و اصحاب خاص حضرت هم مشکل می‌شد؛ تا چه رسد به مردم عادی که مدت‌های زیادی با امام و حجت خدا به طور مستقیم ارتباط برقرار می‌کردند. در آن شرایط، حتی ممکن بود در اصل وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، نیز شبهه ایجاد شود.

 

   سوم. تقویت سازمان وکالت

  ا قدام دیگر امام حسن عسگری علیه السلام ، برای زمینه سازی غیبت، ایجاد سازمان وکالت و تقویت آن بود. این نهاد در عصر امام صادق علیه السلام ، تشکیل شد با فعالیت‌های مختلف و با نظارت امامان معصوم علیهم السلام ، کار خود را آغاز کرد و به تدریج تا زمان امام حسن عسگری علیه السلام  ، شکل منسجم نظام مندی به خود گرفت.

هرچه شیعه به عصر غیبت نزدیک‌تر می‌شد، راه ارتباط مستقیم او با امام نیز محدودتر می‌گشت و در مقابل، نهاد وکالت نیز تقویت می‌شد؛ تا حدی که در زمان امامین عسگریین (علیهما السلام) غالب ارتباطات شیعه با این دو امام بزرگوار، از راه مکاتبه و یا وکلا و نمایندگان، صورت می‌گرفت

برداشت از سایت تبیان


امام حسن عسکری(ع) می فرمایند:


   از جمله تواضع و فروتنى، سلام کردن بر هر کسى است که بر او مىگذرى، و نشستن در پایین مجلس است.


خشم و غضب، کلید هر گونه شرّ و بدى است.



دوست نادان، مایه رنج است.



هشتم ربیع الثانی
سالروز ولادت  امام حسن عسگری (ع) بر تمامی شیعیان و مسلمانان جهان مبارک باد


   پسر فاطمه، نور هدی
  
سبزترین باغ بهار خدا
  
با تو دل از غصه رها می شود
  
پاکتر از آینه ها می شود
  
ای گل گلزار خدا، یا حسن عسکرى (ع)
  
آینه ی قبله نما یا حسن عسکرى (ع
)



میلاد یازدهمین امام، و سیزدهمین کشتی نجات آقا امام حسن عسکرى (ع) بر شما مبارک باد.



شناخت مختصرى از زندگانى امام عسکرى (ع)
 

نام: حسن بن علی.

کنیه: ابومحمد.

القاب: عسکرى، زکى، خالص، صامت، سراج، تقى و خاص (به امام حسن عسکرى(ع)، امام على النقى(ع) و امام محمد تقى(ع)، ابن الرضا نیز گفته مى‏شد.)

منصب: معصوم سیزدهم و امام یازدهم شیعیان.

تاریخ ولادت: هشتم ربیع الثانى سال 232هجرى.

محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).

نسب پدرى: ابوالحسن، على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).

نام مادر: حُدیث، که او را جدّه مى‏گفتند.

برخى نام او را سلیل و برخى دیگر، سوسن نقل کرده‏اند. این بانوى پاکیزه، که در عصر خویش از بهترین زنان عالم بوده و مفتخر به همسرى ذریه پیامبر اکرم(ص) است، در ولایت خویش پادشاه زاده بود. امام هادى(ع) در شأن او فرمود: سلیل، دور از هر آفت، پلیدى و آلودگى است.

مدت امامت: از زمان شهادت پدرش، حضرت امام هادى(ع)، در سال 254 تا سال 260هجرى، نزدیک به شش سال.

تاریخ و سبب شهادت: هشتم ربیع الاول سال 260 هجرى، در سن 28 (یا 29) سالگى، به وسیله زهرى که معتمد عباسى به آن حضرت خورانید.

محل‏دفن: سامرا (درسرزمین عراق‏کنونى)، در جوار مرقد پدرش، امام‏هادى(ع).

همسر: نرجس (صیقل).

فرزند : ابوالقاسم، محمد بن حسن، صاحب الزمان(ع).

امام زمان(ع) تنها فرزند امام حسن عسکرى(ع) هستند. امام عسکرى(ع) تولد و زندگىِ تنها فرزندش را بر بیگانگان پنهان نگه مى‏داشت تا از سوى دشمنان اهل‏بیت(ع) و مزدوران خلیفه‏آسیبى به وى نرسد. 

اصحاب و یاران:

1. احمد بن اسحاق اشعرى.
2. احمد بن محمد بن مطهر.
3. اسماعیل بن على نوبختى.
4. محمد بن صالح همدانى.
5. عثمان بن سعید عمروى.
6. محمد بن عثمان عمروى.
7. حفص بن عمرو عمروى.
8. ابوهاشم، داود بن قاسم جعفرى.
9. احمد بن ابراهیم بن اسماعیل.
10. احمد بن ادریس قمى.

در برخى منابع، تعداد اصحاب و یاران امام حسن عسکرى(ع) بیش از صد نفر ذکر شده است.