چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

۱۲۱ مطلب با موضوع «چهارده معصوم» ثبت شده است

فوائد مداومت بر زیارت عاشورا

 

شیخ ما ثقة الا سلام نورى رحمه الله فرموده امّا زیارت عاشوراء پس در فضل و مقام آن بس که از سنخ سایر زیارات نیست که بظاهر از انشاى و املاى معصومى باشد هر چند که از قلوب مطهّره ایشان چیزى جز آنچه از عالم بالا به آنجا رسد بیرون نیاید بلکه از سنخ احادیث قدسیّه است که به همین ترتیب از زیارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احدیّت جَلَّتْ عَظَمَتُه به جبرئیل امین و از او به خاتم النبیین صلى الله علیه و آله رسیده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز یا کمتر در قضاى حاجات و نیل مقاصد و دفع اعادى بى نظیر و لکن احسن فواید آن که از مواظبت آن بدست آمده فایده اى است که در کتاب دارالسّلام ذکر کردم

و اجمال آن آنکه ثقه صالح متّقى حاجّ ملاحسن یزدى که از نیکان مجاورین نجف اشرف است و پیوسته مشغول عبادت و زیارت نقل کرد از ثقه امین حاجّ محمد على یزدى که مرد فاضل صالحى بود در یزد که دائماً مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج یزد که در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار بسر مى برد و او را همسایه اى بود که در کودکى با هم بزرگ شده و در نزد یک معلّم مى رفتند تا آنکه بزرگ شد و شغل عشّارى پیش گرفت تا آنکه مرد و در همان مقبره نزدیک محلّى که آن مرد صالح بیتوته مى کرد دفن کردند پس او را در خواب دید پس از گذشتن کمتر از ماهى که در هیئت نیکوئى است پس به نزد او رفت و گفت من مى دانم مبداء و منتهاى کار تو و ظاهر و باطن تو را و نبودى از آنها که احتمال رود نیکى در باطن ایشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به کدام عمل به این مقام رسیدى گفت چنان است که گفتى و من در اشدّ عذاب بودم از روز وفات تا دیروز که زوجه استاد اشرف حدّاد فوت شد و در این مکان او را دفن کردند و اشاره کرد به موضعى که قریب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات اوحضرت ابى عبداللّه الحسین علیه السلام سه مرتبه او را زیارت کرد و در مرتبه سیّم امر فرمود به رفع عذاب از این مقبره پس حالت ما نیکو شد و در سعه و نعمت افتادیم پس ازخواب متحیّرانه بیدار شد وحدّاد را نمى شناخت و محلّه او را نمى دانست پس در بازار حدّادان از او تفحص کرد و او را پیدا نمود از او پرسید براى تو زوجه اى بود گفت آرى دیروز وفات کرد و او را در فلان مکان و همان موضع را اسم برد دفن کردم گفت او به زیارت ابى عبداللّه علیه السلام رفته بود گفت نه گفت ذکر مصائب او مى کرد گفت نه گفت مجلس تعزیه دارى داشت گفت نه آنگاه پرسید چه مى جوئى خواب را نقل کرد گفت آن زن مواظبت داشت به زیارت عاشوراء.




 

خبر صفوان در فضیلت زیارت عاشورا

 

صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام به من فرمود که مواظب باش این زیارت را و بخوان این دعا را و زیارت کن به آن پس بدرستى که من ضامنم بر خدا براى هرکه زیارت کند به این زیارت و دعا کند به این دعا از نزدیک یا دور اینکه زیارتش مقبول شود و سعیش مشکور و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او قضا شود از جانب خداى تعالى بهر مرتبه که خواهد برسد و او را نومید برنگرداند. اى صفوان یافتم این زیارت را به این ضمان از پدرم و پدرم از پدرش علىّ بن الحسین علیه السلام به همین ضمان و او از حسین علیه السلام به همین ضمان و حسین علیه السلام از برادرش حسن علیه السلام به همین ضمان و حسن از پدرش امیرالمؤ منین علیه السلام با همین ضمان و امیرالمؤ منین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله با همین ضمان و رسول خدا صلى الله علیه و آله از جبرئیل با همین ضمان و جبرئیل از خداى تعالى با همین ضمان و بتحقیق که خداوند عزّوجلّ قسم خورده به ذات مقدس خود که هرکه زیارت کند حسین علیه السلام را به این زیارت از نزدیک یا دور و دعا کند به این دعا قبول مى کنم از او زیارت او را و مى پذیرم از او خواهش او را بهرقدر که باشد و مى دهم مسئلتش را پس بازنگردد از حضرت من با ناامیدى و خَسار و بازش گردانم با چشم روشن به برآوردن حاجت و فوز به جنّت و آزادى از دوزخ و قبول کنم شفاعت او را در حقّ هرکس که شفاعت کند حضرت فرماید جز دشمن ما اهلبیت که در حقّ او قبول نشود قسم خورده حقّ تعالى به این بر ذات اقدسش و گواه گرفته ما را بر آنچه که گواهى دادند به آن ملائکه ملکوت او پس جبرئیل گفت یا رسول الله خدا فرستاده مرا بسوى تو بجهت سرور و بشارت تو و شادى و بشارت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان از اولاد تو علیهم السلام تا روز قیامت پس مستمرّ و پاینده باد مسرّت تو و مسرّت على و فاطمه و حسن و حسین و امامان علیهم السلام و شیعه شما تا روز رستخیز پس صفوان گفت که حضرت صادق علیه السلام با من فرمود اى صفوان هرگاه روى داد از براى تو بسوى خداى عزّوجلّ حاجتى پس ‍ زیارت کن به این زیارت از هر مکانى که بوده باشى و بخوان این دعا را و بخواه از پروردگار خود حاجتت را که برآورده شود از خدا و خدا خلاف نخواهد فرمود وعده خود را بر رسول خود بجود و امتنان خویش وَالحَمْدُلِلّهِ

مؤ لّف گوید که در نجم ثاقب در ذیل حکایت تشرّف جناب حاجّ سید احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حجّ و فرمایش آن حضرت به او که چرا شما عاشورا نمى خوانید عاشوراء عاشوراء عاشوراء و آن حکایت را ما انشاءاللّه بعد از زیارت جامعه کبیره نقل خواهیم کرد

بشارتهای انبیای الهی درباره آمدن رسول خدا

از جمله این بشارتها آیه 14 و 15 از کتاب یهودا است که می‏گوید:

«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص خبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داوری نماید و جمیع بی دینان را ملزم سازد و بر همه کارهای بی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکاران بی دین به خلاف او گفتند...»

که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا(ص)تطبیق می‏کند که در داستان فتح مکه با او بودند.بخصوص با توجه به این مطلب که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی(ع)نوشته شده. [2] .

و از آن جمله در سفر تثنیه،باب 33،آیه 2 چنین آمده:

«و گفت خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها و درخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از راستش با یک قانون آتشین...»

که طبق تحقیق جغرافی دانان منظور از«پاران» یا فاران مکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانکه قبلا گفته شد فقط قابل تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا(ص)است.

و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین است:

«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم خواست و او دیگری را که فارقلیط است به شما خواهد داد که همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتی که جهان آن را نتواند پذیرفت زیرا که آن را نمی‏بیند و نمی‏شناسد،اما شماآن را می‏شناسید زیرا که با شما می‏ماند و در شما خواهد بود اینها را به شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که او را پدر به اسم من می‏فرستد او همه چیز را به شما تعلیم دهد و هر آنچه گفتم به یاد آورد».

که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربی«پریکلیتوس»است به معنای«احمد»است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آن را به«تسلی دهنده»ترجمه کرده‏اند.

و در فصل پانزدهم:26 چنین است:

«لیکن وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر می‏فرستم و او روح راستی است که از جانب پدر عمل می‏کند و نسبت به من گواهی خواهد داد».

و در فصل شانزدهم:7،12،13،14 چنین است:

«و من به شما راست می‏گویم که رفتن من برای شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزد شما می‏فرستم اکنون بسی چیزها دارم که به شما بگویم لیکن طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت بیاید او شما را به هر حقیقتی هدایت خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم نمی‏کند بلکه آنچه می‏شنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد...»




هفدهم ربیع الاول
سالروز ولادت نبی مکرم محمد بن مصطفی (ص) و فرزند برومندش امام جعفر صادق (ع) بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد 

ولادت حضرت محمد(ص) 

به اتّفاق نظر شیعیان در ۱۷ ربیع الاول در سال عام الفیل می‏باشد، ولی برخی از مسلمانان، این واقعه را در روز دوازدهم این ماه دانسته‏اند. کنیه‏ی آن حضرت، ابوالقاسم و القاب ایشان، رسول اللَّه، نبی اللَّه، خاتم الانبیا، سَیِّدُالبَشَر و... می‏باشد. پدر ایشان عبداللَّه بن عبدالمطلب و نیز مادر آن حضرت آمنه بنت وَهَب است. رقیه، ام کلثوم، زینب، قاسم، عبداللَّه، ابراهیم و حضرت فاطمه‏ی زهرا(س) فرزندان پیامبر اسلام می‏باشند که به جز فاطمه(س) همگی در دوران حیات پیامبر، از دنیا رفتند. دوران زندگی پیامبر اکرم(ص) در دو شهر مکه و مدینه سپری شد. 

نور محمدی (ص) ...

ومن کتاب له علیه السلام

إلى الاَشعث بن قیس عامل أذربیجان وَإِنَّ عَمَلَکَ لَیْسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَلکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانةٌ، وَأَنْتَ مُسْتَرْعىً لِمَنْ فَوْقَکَ، لَیْسَ لَکَ أَنْ تَفتَاتَفِی رَعِیَّةٍ، وَلاَ تُخَاطِرَ إِلاَّ بِوَثِیقَةٍ، وَفی یَدَیْکَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَأَنْتَ مِنْ خُزَّانِهِحَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَیَّ، وَلَعَلِّی أَلاَّ أَکُونَ شَرَّ وُلاَتِکَلَکَ، وَالسَّلاَمُ

نامه‏ امام علیه السلام‏به‏«اشعث‏بن قیس‏»فرماندار آذربایجان [1]

فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نیست،بلکه امانتى است که در گردنت تونیز باید مطیع ما فوق باشى.

درباره رعیت‏حق ندارى استبداد بخرج دهى!در مورد بیت المال بهیچ‏کارى جز با احتیاط و اطمینان اقدام مکن!اموال خدا در اختیار تو است،و تویکى از خزانه‏داران او هستى که باید آنرا بدست من بسپارى،و امید است من‏رئیس بدى براى تو نباشم(و السلام)

توضیحها

[1]این نامه را امام(ع)پس از پایان جنگ‏«جمل‏»و ورود بکوفه به‏«اشعث‏بن قیس‏»نوشته،و طبق آنچه در کتاب‏«صفین‏»نوشته‏«نصر ابن مزاحم‏»آمده‏قسمتى از آغاز نامه را«شریف رضى‏»حذف نموده است.در پایان این نامه آمده‏است کاتب نامه‏«عبید الله بن ابى رافع‏»است که در ماه شعبان سال‏36 آن رانگاشته.و این نامه را وسیله‏«زیاد بن مرحب همدانى‏»فرستاده است.

«ابن عبد ربه‏»در کتاب‏«عقد الفرید»جلد3 صفحه 104 و«ابن قتیبه‏»در کتاب‏«الامامة و السیاسة‏»جلد 2 صفحه 91 مختصر تر از آنچه‏«نصر بن مزاحم‏»آورده‏آنرا نقل کرده است.(مصادر نهج البلاغه جلد3 صفحه 202 و شرح ابن میثم‏جلد 4 صفحه 350) .

 

آجرک الله یا صاحب الزمان

رحلت جانگداز پیامبر اکرم و شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا بر شیعیان جهان تسلیت باد






ارتحال رسول خدا

شیخ مفید رحمه الله در ارشاد چنین می نویسد: راویان بالاتفاق نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله پیش از رحلت خویش، به مردم چنین فرمود: ایهاالناس من پیش از شما از دنیا خواهم رفت و شما بر من وارد خواهید شد و من از ثقلین (کتب و عترت) از شما خواهم پرسید ببینید چطور به جای من آن دو را حفظ خواهیدکرد خدای لطیف و خیبر به من اطلاع داده که آن دو را از هم جدا نخواهند شد تا پیش من آیند از خدا این را خواسته ام و او به من عطا فرموده است. بدانید که من کتاب خدا و عترت و اهل بیت خویش را میان شما می گذارم بر آنها پیشی نگیرید وگرنه اتفاق از دستتان می رود، از آنها دور نمانید وگرنه هلاک می شوید. به آنها چیز نیاموزید که آن ها از شما داناترند. ایهاالناس نبینم که بعد از من از دین خود برگشته و گردن یکدیگر را می زنید. آنگاه روز قیامت مرا در کتبیه ای مانند دریای سیل جرار ملاقات می کنید. بدانید علی بن ابیطالب برادر من و وصی من است. بعد از من تأویل قرآن جهاد خواهد کرد، چنان که من بر تنزیل آن جهاد کردم.آن حضرت در هر مجلس این کلمات را تکرار می کرد، آنگاه اسامة بن زید را فرماندهی داد و فرمود:و با جمهوریت امت از بلاد روم بجایی رود که پدرش در آن جا کشته شده است... و بعد به زیارت قبور بقیع رفت و بر آنها استغفار فرمود...بعد به منزلش برگشت و سه روز در حال تب شدید بود، پس از سه روز به مسجد آمد، سرش را بسته بود، بعد بالای منبر رفت و بر آن نشست و به حاضران چنین فرمود: معاشرالناس! رفتن من از میان شما نزدیک شده. به هر کس که وعده ای کرده ام بیاید و به وعده ام وفا کنم و به هر کس که مقروض ‍ هستم به من اطلاع بدهد. مردم میان خدا و انسان ها جز عمل صالح چیزی نیست که با آن خیری بدهد یا شری را دفع کند؛اگر من هم گناه می کردم هلاک شده بودم؛خدایا شاهد باش که مطلب را رساندم.بعد از منبر پایین آمد و با مردم نماز خواند، ولی سبک و کوتاه. آنگاه داخل منزلش شد.

وصیت پیامبر(ص) در لحظات پایانی

بخاری در صحیح خود ج 7، ص 156 کتاب الطب باب قول المریض ‍ قواموا عنی از ابن عباس نقل کرده: چون رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید عده ای از مردان از جمله عمربن الخطاب در خانه حضرت بودند. حضرت فرمود: بیایید برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید. عمربن الخطاب گفت: مرض پیغمبر غالب شده (هذیان می گوید) قرآن نزد شماست، کتاب خدا ما را کافی است. حاضران با هم به مخاصمه برخاستند.یکی می گفت: نزدیک بروید، پیامبرتان نامه ای بنویسد که بعد از وی گمراه نشوید. بعضی دیگر سخنی مانند عمربن الخطاب می گفتند و چون زیاد قیل وقال کردند، حضرت فرمود: برخیزید و بروید. عبیدالله گوید: عبدالله بن عباس می گفت: بلا و تمام بلا آن است که نگذاشتند رسول خدا صلی الله علیه وآله آن نامه را بنویسد.

مسلم در صحیخ خود ج 2، ص 15 باب ترک الوصیة با سه طریق آن را نقل کرده که عبدالله بن عباس اشک ریزان می گفت: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس... احمدبن حنبل نیز آن در مسند خود ج 1، 325 نقل می کند، مرحوم شرف الدین در الراجعات، ص ‍ 238، مراجعه 86 فرماید: کلمه ای که عمر به کار برد این بود که: ان النبی یهجر پیامبر هذیان می گوید چنان که عبدالعزیز جوهری در کتاب سقیفه آورده است؛ولی محدثان نقل به معنی کرده و گفته اند که عمر گفت: ان النبی غلبه الوجع مرض بر پیامبر غالب آمده است.

رسول خدا صلی الله علیه وآله بار سوم: ادعوا الی اخی و صاحبی ام سلمه گفت: علی را بخوانید؛او فقط علی را می خواهد. چون علی علیه السلام را خواندند حضرت به او اشاره کرد، علی علیه السلام سر خویش را کنار دهان حضرت آورد، رسول خدا صلی الله علیه وآله باوی مناجات مفصلی کرد، علی علیه السلام برخاست و در گوشه حجره نشست و رسول خدا صلی الله علیه وآله را خواب برد. آن حضرت از حجره بیرون آمد. مردم گفتند: یا اباالحسن پیامبر چه چیز به شما گفت؟ فرمود:

علمنی الف باب من العلم فتح لی باب الف باب و اوصانی بماانا قائم به ان شاءالله؛ هزار باب از علم به من تعلیم کرد و هر باب هزار باب دیگر بر من گشود و بر من چیزی وصیت کرد که ان شاء الله به عمل خواهم آورد بعد مرضش باز شدت یافت و علائم مرگ نمایان گردید و علی علیه السلام در محضرش حاضر بود. فرمود: یا علی! سر مرا در آغوش خود بگیر که امر خدا آمده وچون روح من خارج شد آن را با دستت بگیر و به صورت خویش مسح کن. سپس مرا روبه قبله نماز و به تجهیز من مباشرت کن و اول تو بر من نماز بخوان و از من جدا مباش تامرا در قبرم دفن کنی و از خدای تعالی مدد بخواه.

علی علیه السلام سر آن حضرت را در آغوش گرفت و فاطمه علیهاالسلام سر پایین آورد، به چهره پدرش نگاه کرده و ناله و گریه می نمود .


بسم الله الرّحمن الرّحیم

یکی از شعائر مختصّ شیعه که در هیچ مکتب و ملّتی نظیر و مشابهی برای او نمی‌توان یافت مسأله اربعین حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام است؛ و این از اختصاصات فرهنگ تشیّع است. زیارت مخصوصه آن حضرت در روز اربعین شعار مخصوص شیعه است، و برای هیچ فردی از سایر معصومین علیهم السّلام حتّی برای رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم این مسأله وجود ندارد. زیارت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام در روز اربعین و اقامه مجلس عزا برای آن حضرت فقط و فقط اختصاص به ایشان دارد!

امام حسن عسکری علیه‌السّلام زیارت اربعین را علامت ایمان و شعار شیعه می‌داند 

در کتاب «إقبال»، سیّد بن طاووس با إسنادش به أبی‌جعفر طوسی، و او با إسنادش به امام حسن عسکری علیه السّلام روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند:

عَلاماتُ المؤمنِ خَمسٌ: صَلَواتُ إحدی و خَمسینَ، و زیارةُ‌ الأربعینَ، و التَّخَتُّم بِالیَمینِ، و تَعفیرُ الجَبینِِ، و الجَهْرُ بِبسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ.

 «نشانه‌های مؤمن پنج چیز است: اوّل: نماز پنجاه و یک رکعت (واجب و نافله در طول شبانه روز). دوّم: زیارة اربعین حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام. سوّم: انگشتر در دست راست نمودن. چهارم: پیشانی بر خاک گذاردن. پنجم: بلند گفتن بسم‌ الله ‌الرّحمن الرّحیم در نمازهای جهریّه (صبح، مغرب و عشاء).»

زیارت حضرت سیّد الشّهداء در روز اربعین از مختصّات شیعه می‌باشد، و امام حسن عسکری علیه السّلام آنرا بعنوان شعار و علامت شیعه بیان فرموده‌اند. چنانچه سر بر خاک گذاردن، و بسم الله را بلند گفتن، و نوافل را طبق دستور أئمّه معصومین علیهم السّلام بجای آوردن، و انگشتر در دست راست نمودن نیز از اختصاصات شیعه است.

منبع : إقبال الأعمال، ج 3، ص 100؛ عوالی اللئالی، ج 4‌، ص 37، در پاورقی از «مصباح المتهجّد» جزء ثالث، ص 730 (فی فضیلة زیارة الأربعین)؛ و نظیر این روایت از امام صادق علیه السّلام نیز نقل شده است.

 

 هفتم صفر روز ولادت امام موسی بن جعفر علیه السلام  بر تمامی دوستداران اهل بیت علیه السلام مبارکباد

            

  السلام على المعذب فى قعر السجون و ظلم المطامیر، ذى الساق المرضوض بحلق القیود

درود بر آن سرورى که در تنگناى زندان ھا و در تاریکی ھاى زیر زم ین ھا، حلقه ھاى زنجیر پا ھاى م بارکش را م جروح

ساخته بود

نام امام ھفتم ما، موسى و لقب آن ح ضرت کاظم (ع ) کن یه آن امام (ابوالحسن ) و (ابوا براھیم ) ا ست . شیعیان و

دوستداران لقب (باب الحوائج ) به آن حضرت داده اند. تولد امام موسى کاظم (ع ) روز یکشنبه ھفتم ماه صفر سال

١٢٨ ھجرى در (ابواء) اتفاق افتاد. دوران امامت امام ھفتم ح ضرت موسى بن جعفر (ع ) مقارن بود با سالھاى آخر

خلافت منصور عباسى و در دوره خلافت ھادى و سیزده سال از دوران خلا فت ھارون که سخت ترین دوران عمر آن

حضرت به شمار است .

  امام موسى کاظم (ع ) از حدود ٢١ سالگى بر اثر وصیت پدر بزرگوار و امر خداوند متعال به م قام بلند اما مت ر سید، و

زمان امامت آن حضرت سى و پنج سال و اندکى بود و مدت امامت آن حضرت از ھمه ائمه بیشتر بوده است ، البته غیر

از حضرت ولى عصر (عج ).

  

ولادت  امام محمّد باقر علیه السلام - امام پنجم مبارکباد
نهال گلشن دین ، نور دیده زهرا سپهر دانش و بینش محیط علم و ادب شه سریر ولایت محمّد بن على (ع ) که آمدش ز خدا (باقرالعلوم ) لقب .
(دکتر رسا)
نام مبارک امام پنجم محمّد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت ذکر کرده اند که هر یک باز گوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .
کنیه امام (ابوجعفر) بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسین (ع ) مى رسید. پدرش حضرت سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، على بن الحسین (ع ) است .

ولادت آن حضرت در سوم صفر .....

حدیث شریف کساء

بِسَنَدٍ صَحیحٍ عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِاللّهِ الاَْنْصارى عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ

به سندى صحیح از جابر بن عبداللّه انصارى روایت شده از فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دختر رسول خدا صلى اللّه علیه

وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَةَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ

و آله ، جابر گوید شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود: وارد شد بر من پدرم رسول خدا در بعضى از روزها و فرمود: سلام بر تو اى فاطمه در پاسخش گفتم : بر تو باد سلام فرمود:

اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ فَقَالَ یا فاطِمَةُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ

من در بدنم سستى و ضعفى درک مى کنم ، گفتم : پناه مى دهم تو را به خدا اى پدرجان از سستى و ضعف

فرمود: اى فاطمه بیاور برایم کساء یمانى را و مرا بدان بپوشان من کساء یمانى را برایش آوردم

الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَةِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ فَما کانَتْ اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ

و او را بدان پوشاندم و هم چنان بدو مى نگریستم و در آن حال چهره اش مى درخشید همانند ماه

شب چهارده پس ساعتى نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد و

اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ

گفت سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى نور دیده ام و میوه دلم گفت : مادرجان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى

جَدّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

جدم رسول خدا است گفتم : آرى همانا جد تو در زیر کساء است پس حسن بطرف

کساء رفت و گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار اى رسول خدا آیا به من اذن مى دهى

اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا صاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَما کانَتْ

که وارد شوم با تو در زیر کساء؟ فرمود: بر تو باد سلام اى فرزندم و اى صاحب حوض من اذنت دادم پس حسن با آن جناب بزیر کساء رفت

اِلاّ ساعَةً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّةَ عَیْنى وَثَمَرَةَ فُؤ ادى فَقالَ

ساعتى نگذشت که فرزندم حسین وارد شد و گفت : سلام بر تو اى مادر گفتم : بر تو باد سلام اى فرزند من و اى نور دیده ام و میوه دلم فرمود:

لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَةً طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ

مادر جان من در نزد تو بوى خوشى استشمام مى کنم گویا بوى جدم رسول خدا است (ص ) گفتم آرى همانا جد تو و برادرت در زیر کساء هستند

فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ

حسین نزدیک کساء رفته گفت : سلام بر تو اى جد بزرگوار، سلام بر تو اى کسى که خدا او را برگزید آیا به من اذن مى دهى که داخل شوم با شما در زیر کساء

فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ

فرمود: و بر تو باد سلام اى فرزندم و اى شفاعت کننده امتم به تو اذن دادم پس او نیز با آن دو در زیر کساء وارد شد در این هنگام ابوالحسن على بن ابیطالب وارد شد

وَقالَالسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَا الْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ فَقالَ یا فاطِمَةُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ رائِحَةً

و فرمود سلام بر تو اى دختر رسول خدا گفتم : و بر تو باد سلام اى ابا الحسن و اى امیر مؤ منان فرمود: اى فاطمه من بوى خوشى نزد تو استشمام مى کنم

طَیِّبَةً کَاَنَّها راَّئِحَةُ اَخى وَابْنِ عَمّى رَسُولِ اللَّهِ فَقُلْتُ نَعَمْ ها هُوَ مَعَ وَلَدَیْکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عَلِىُّ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ

گویا بوى برادرم و پسر عمویم رسول خدا است ؟ گفتم : آرى این او است که با دو فرزندت در زیر کساء هستند پس على نیز بطرف کساء رفت و گفت سلام بر تو

یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ قالَ لَهُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَخى یا وَصِیّى وَخَلیفَتى وَصاحِبَ لِواَّئى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ

اى رسول خدا آیا اذن مى دهى که من نیز با شما در زیر کساء باشم رسول خدا به او فرمود: و بر تو باد سلام اى برادر من و اى وصى و خلیفه و پرچمدار من به تو اذن دادم

فَدَخَلَ عَلِىُّ تَحْتَ الْکِساَّءِ ثُمَّ اَتَیْتُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقُلْتُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ اَتَاْذَنُ لى اَن اَکُونَ مَعَکُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ

پس على نیز وارد در زیر کساء شد، در این هنگام من نیز بطرف کساء رفتم و عرض کردم سلام بر تو اى پدرجان اى رسول خدا آیا به من هم اذن مى دهى که با شما در زیر کساء باشم ؟

قالَ وَعَلَیْکِ السَّلامُ یا بِنْتى وَیا بَضْعَتى قَدْ اَذِنْتُ لَکِ فَدَخَلْتُ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَلَمَّا اکْتَمَلْنا جَمیعاً تَحْتَ الْکِساَّءِ اَخَذَ اَبى رَسُولُ اللَّهِ

فرمود: و بر تو باد سلام اى دخترم و اى پاره تنم به تو هم اذن دادم ، پس من نیز به زیر کساء رفتم ، و چون همگى در زیر کساء جمع شدیم پدرم رسول خدا

بِطَرَفَىِ الْکِساَّءِ وَاَوْمَئَ بِیَدِهِ الْیُمْنى اِلَى السَّماَّءِ وَقالَ اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى وَخاَّصَّتى وَحاَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى وَدَمُهُمْ دَمى

دو طرف کساء را گرفت و با دست راست بسوى آسمان اشاره کرد و فرمود: خدایا اینانند خاندان من و خواص ونزدیکانم گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است

یُؤْلِمُنى ما یُؤْلِمُهُمْ وَیَحْزُنُنى ما یَحْزُنُهُمْ اَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَهُمْ وَسِلْمٌ لِمَنْ سالَمَهُمْ وَعَدُوُّ لِمَنْ عاداهُمْ وَمُحِبُّ لِمَنْ اَحَبَّهُمْ اِنَّهُمْ

مى آزارد مرا هرچه ایشان را بیازارد وبه اندوه مى اندازد مراهرچه ایشان را به اندوه در آورد من در جنگم با هر که با ایشان بجنگد و در صلحم با هر که با ایشان درصلح است ودشمنم باهرکس که با ایشان دشمنى کند و دوستم با هر کس که ایشان را دوست دارد اینان

مِنّى وَاَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَواتِکَ وَبَرَکاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَغُفْرانَکَ وَرِضْوانَکَ عَلَىَّ وَعَلَیْهِمْ وَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَطَهِّرْهُمْ تَطْهیراً

از منند و من از ایشانم پس بفرست درودهاى خود و برکتهایت و مهرت و آمرزشت و خوشنودیت را بر من و بر ایشان و دور کن از ایشان پلیدى را و پاکیزه شان کن بخوبى

فَقالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا مَلاَّئِکَتى وَیا سُکّانَ سَمواتى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضِیَّئَةً وَلا

پس خداى عزوجل فرمود: اى فرشتگان من و اى ساکنان آسمانهایم براستى که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه ماه تابان و نه مهر درخشان و نه

فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ فى مَحَبَّةِ هؤُلاَّءِ الْخَمْسَةِ الَّذینَ هُمْ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ وَمَنْ

فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر بخاطر دوستى این پنج تن اینان که در زیر کسایند پس جبرئیل امین عرض کرد: پروردگارا کیانند

تَحْتَ الْکِساَّءِ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ هُمْ اَهْلُ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ هُمْ فاطِمَةُ وَاَبُوها وَبَعْلُها وَبَنُوها فَقالَ جِبْراَّئیلُ یا رَبِّ اَتَاْذَنُ لى اَنْ

در زیر کساء؟ خداى عزوجل فرمود: آنان خاندان نبوت و کان رسالتند: آنان فاطمه است و پدرش و شوهر و دو فرزندش جبرئیل عرض کرد: پروردگارا آیا به من هم اذن مى دهى

اَهْبِطَ اِلَى الاَْرْضِ لاَِکُونَ مَعَهُمْ سادِساً فَقالَ اللَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَهَبَطَ الاَْمینُ جِبْراَّئیلُ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ الْعَلِىُّ

که به زمین فرود آیم تا ششمین آنها باشم خدا فرمود: آرى به تو اذن دادم پس جبرئیل امین به زمین آمد و گفت : سلام بر تو اى رسول خدا، (پروردگار) علىّ

الاَْعْلى یُقْرِئُکَ السَّلامَ وَیَخُصُّکَ بِالتَّحِیَّةِ وَالاِْکْرامِ وَیَقُولُ لَکَ وَعِزَّتى وَجَلالى اِنّى ما خَلَقْتُ سَماَّءً مَبْنِیَّةً وَلا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَلا

اعلى سلامت مى رساند و تو را به تحیت و اکرام مخصوص داشته و مى فرماید: به عزت و جلالم سوگند که من نیافریدم آسمان بنا شده و نه زمین گسترده و نه

قَمَراً مُنیراً وَلا شَمْساً مُضَّیئَةً وَلا فَلَکاً یَدُورُ وَلا بَحْراً یَجْرى وَلا فُلْکاً یَسْرى اِلاّ لاَِجْلِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَقَدْ اَذِنَ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکُمْ

ماه تابان و نه مهر درخشان و نه فلک چرخان و نه دریاى روان و نه کشتى در جریان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما و به من نیز اذن داده است که با شما

فَهَلْ تَاْذَنُ لى یا رَسُولَ اللَّهِ فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَمینَ وَحْىِ اللَّهِ اِنَّهُ نَعَمْ قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ جِبْراَّئیلُ مَعَنا تَحْت

در زیر کساء باشم پس آیا تو هم اى رسول خدا اذنم مى دهى ؟ رسول خدا(ص ) فرمود و بر تو باد سلام اى امین وحى خدا آرى به تو هم اذن دادم پس جبرئیل با ما وارد در زیر

الْکِساَّءِ فَقالَ لاَِبى اِنَّ اللَّهَ قَدْ اَوْحى اِلَیْکُمْ یَقُولُ اِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً فَقالَ عَلِىُّ لاَِبى

کساء شد و به پدرم گفت : همانا خداوند بسوى شما وحى کرده و مى فرماید: ((حقیقت این است که خدا مى خواهد پلیدى (و ناپاکى ) را از شما خاندان ببرد و پاکیزه کند شما را پاکیزگى کامل )) على علیه السلام به پدرم گفت :

یا رَسُولَ اللَّهِ اَخْبِرْنى ما لِجُلُوسِنا هذا تَحْتَ الْکِساَّءِ مِنَ الْفَضْلِ عِنْدَ اللَّهِ فَقالَ النَّبِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً

اى رسول خدا به من بگو این جلوس (و نشستن ) ما در زیر کساء چه فضیلتى (و چه شرافتى ) نزد خدا دارد؟ پیغمبر(ص ) فرمود: سوگند بدان خدائى که مرا به حق به پیامبرى برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق )

ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شَیعَتِنا وَمُحِبّینا اِلاّ وَنَزَلَتْ عَلَیْهِمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْ بِهِمُ الْمَلاَّئِکَةُ

برگزید که ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما در انجمن و محفلى از محافل مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند جز آنکه نازل شود بر ایشان رحمت (حق ) و فرا گیرند ایشان را فرشتگان

وَاسْتَغْفَرَتْ لَهُمْ اِلى اَنْ یَتَفَرَّقُوا فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَفازَ شیعَتُنا وَرَبِّ الْکَعْبَةِ فَقالَ النَّبِىُّ ثانِیاً یا عَلِىُّ وَالَّذى بَعَثَنى بِالْحَقِّ نَبِیّاً

و براى آنها آمرزش خواهند تا آنگاه که از دور هم پراکنده شوند، على (که این فضیلت را شنید) فرمود: با این ترتیب به خدا سوگند ما رستگار شدیم و سوگند به پروردگار کعبه که شیعیان ما نیز رستگار شدند، دوباره پیغمبر فرمود: اى على سوگند بدانکه مرا بحق به نبوت

وَاصْطَفانى بِالرِّسالَةِ نَجِیّاً ما ذُکِرَ خَبَرُنا هذا فى مَحْفِلٍ مِنْ مَحافِلِ اَهْلِ الاَْرْضِ وَفیهِ جَمْعٌ مِنْ شیعَتِنا وَمُحِبّینا وَفیهِمْ مَهْمُومٌ اِلاّ

برانگیخت و به رسالت و نجات دادن (خلق ) برگزید ذکر نشود این خبر (و سرگذشت ) ما درانجمن ومحفلى از محافل

مردم زمین که در آن گروهى از شیعیان و دوستان ما باشند و در میان آنها اندوهناکى باشد جز

وَفَرَّجَ اللَّهُ هَمَّهُ وَلا مَغْمُومٌ اِلاّ وَکَشَفَ اللَّهُ غَمَّهُ وَلا طالِبُ حاجَةٍ اِلاّ وَقَضَى اللّهُ حاجَتَهُ فَقالَ عَلِىُّ اِذاً وَاللَّهِ فُزْنا وَسُعِدْنا وَکَذلِکَ

آنکه خدا اندوهش را برطرف کند و نه غمناکى جز آنکه خدا غمش را بگشاید و نه حاجتخواهى باشد جز آنکه خدا حاجتش را برآورد، على گفت : بدین ترتیب به خدا سوگند ما کامیاب و سعادتمند شدیم و هم چنین

شیعَتُنا فازُوا وَسُعِدُوا فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ

شیعیان ما کامیاب و سعادتمند شدند در دنیا و آخرت به پروردگار کعبه سوگند

 بر گرفته از مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی