چهارده معصوم

چراغ راه

چراغ راه

فتنه خلق قرآن

یکى از مهمترین و داغترین جریانهاى فکرى و عقیدتى در دوران امام هادى - علیه السلام - جنجال و کشمکش شدید بر سر مخلوق بودن یا مخلوق نبودن قرآن بود.

گروه «معتزله» که عقل گراى افراطى بودند و در مسائل عقیدتى کند و کاو عقلى بیش از حدى مى‏کردند، مسئله «مخلوق» و «حادث» بودن قرآن را در ارتباط با صفات خدا مطرح کردند و با «قدیم» بودن قرآن که گروه «اشاعره» و اهل حدیث از آن جانبدارى مى‏کردند، به مخالفت برخاستند و درگیرى بین طرفداران این دو بینش اعتقادى رخ داد. ادامه مطلب....



به گفته اهل تحقیق، بحث پیرامون مخلوق بودن قرآن، از اواخر حکومت بنى امیه آغاز گردید (اوائل قرن دوم هجرى) و نخستین کسى که این بحث را در محافل اسلامى مطرح کرد، «جَعْد بن درهم»، معلم «مروان بن محمد» آخرین خلیفه اموى، بود. او این فکر را از «ابان بن سمعان»، و «ابان» نیز از «طالوت بن اعصم» یهودى فرا گرفته بود.

«جَعْد» پس از طرح این بحث مورد تعقیب قرار گرفت و به کوفه فرار کرد و در آنجا این نظریه را به «جَهْم بن صفوان ترمذى» منتقل کرد

برخى بر این باورند که اعتقاد به قدیم بودن قرآن از مسیحیت به جامعه اسلامى نفوذ کرده بود، زیرا آنان «مسیح» را «کلمة الله» مى‏دانستند و در نتیجه، کلام خدا - که از خداست - از نظر آنان «قدیم» شناخته مى‏شد.

مؤید این نظریه این است که مأمون در بخشنامه‏اى که در این مورد به «اسحاق بن ابراهیم» حاکم بغداد نوشت، «اشاعره» را متهم کرد که در مورد قرآن، همچون سخنان مسیحیان در مورد حضرت عیسى، سخن مى‏گویند.

در هر حال در زمان خلافت «هارون»، «بِشْر مَریسى»، که گفته مى‏شود یهودى تبار بوده، این بحث را دنبال کرد و مدت چهل سال به ترویج فکر مخلوق بودن قرآن پرداخت و چون روزى شنید که هارون سخنان او را شنیده و وى را غیاباً به مرگ تهدید کرده است، متوارى شد.

این بحث همچنان بین دو گروه مطرح بود تا آنکه «مأمون» به آن دامن زد و آتش اختلاف را شعله ورتر کرد. او که فردى دانشمند و مطلع، آشنا به فلسفه و فقه و ادبیات عرب، و اهل بحث و مناظره و دقت علمى بود، از همان زمان جوانى به اعتزال گرایش داشت و از «مخلوق» بودن قرآن جانبدارى مى‏کرد. فقها و اهل حدیث مى‏ترسیدند مبادا وى خلیفه شود و این عقیده را ترویج کند، به حدى که «فُضیل بن عیاض» علناً مى‏گفت: «من از خدا براى هارون طول عمر مى‏خواهم تا از شر خلافت مأمون راحت باشم»!

حدس آنان درست بود. مأمون پس از رسیدن به قدرت، رسماً از «معتزله» و در نتیجه از نظریه مخلوق بودن قرآن طرفدارى کرد و آن را عقیده رسمى دولت اعلام نمود و قدرت دولت را جهت سرکوبى مخالفان این نظریه به کار گرفت. و چون مخالفان که در آن زمان اهل سنت نامیده مى‏شدند، مقاومت نشان دادند، بحران به اوج خود رسید و جریان از حد بحث علمى و مذهبى خارج شد و به یک بحث جنجالى و حادّ عقیدتى - سیاسى تبدیل گردید و صحبت روز شد و همه جا حتى در میان عوام با حرارت مطرح گشت.

مأمون در سال 218 قمرى فرمانى خطاب به «اسحاق بن ابراهیم»، حاکم بغداد، صادر کرد که باید تمام قضات و شهود و محدثان و مقامات دولتى مورد آزمایش قرار گیرند، هر کس معتقد به خلق قرآن باشد، در کار خود ابقا شود و گرنه از کار بر کنار گردد این کار که در واقع نوعى تفتیش عقاید بود، در تاریخ، به عنوان «مِحنَةالْقُرْآن» مشهور شده است/

کسى که مأمون - و پس از او معتصم و واثق عباسى - را به این کار تشویق مى‏کرد، «ابن ابى دُؤاد»، قاضى مشهور دربار عباسى بود که پس از برکنارى «یحیى بن اکثم» قاضى القضات شده بود. او که از شهرت و آوازه بلند علمى برخوردار بود و در بذل و بخشش و میزان نفوذ و قدرت در دربار عباسى با برامکه مقایسه مى‏شد، در «مِحنَةُ القُرْآن» نقش مهمى داشت و از این رو برخى تصور کرده‏اند که بنیانگذار این نظریه او بوده است (که دیدیم چنین نیست).

در هر حال سختگیرى دولت عباسى به جایى رسید که مخالفان مورد شکنجه و آزار قرار گرفتند و زندانهاپر از آنان گردید. «احمد بن حنبل» که در دفاع از عقیده خویش پافشارى مى‏کرد، تازیانه خورد! و در زمان حکومت «واثق»، «احمد بن نصر خزاعى» به قتل رسید و «یوسف بن یحیى بُرَیطى»، شاگرد شافعى، مورد شکنجه قرار گرفت و در زندان مصر در گذشت. «یعقوبى» در این باره داستان عجیبى نقل مى‏کند. وى مى‏نویسد:

«امپراتور روم به واثق خلیفه عباسى نامه نوشت و به او خبر داد که اسیران بسیارى از مسلمانان در اختیار دارد، اگر خلیفه در مقابل آنها فدیه (سربها) دهد، او حاضر است اسیران مسلمان را آزاد کند. واثق این پیشنهاد را پذیرفت و نمایندگانى به مرز فرستاد. نمایندگان خلیفه اسیران را که تحویل مى‏گرفتند و عقیده آنان را در باره مخلوق بودن قرآن مى‏پرسیدند، و تنها کسانى را که به این سؤال جواب مثبت مى‏دادند، مى‏پذیرفتند و لباس و پول در اختیارشان قرار مى‏دادند!».

این سختگیریها سبب نفرت مردم از معتزله گردید، لذا وقتى که «متوکل عباسى» به خلافت رسید، جانب اهل حدیث را گرفت و به «محنة القرآن» خاتمه داد. ولى این بحث فوراً از رونق نیفتاد و تا مدتها در جامعه اسلامى مطرح بود .

 

موضع امام هادى (ع)

امامان معصوم که رهبرى اندیشه اصیل اسلامى را به عهده داشتند، سکوت در برابر چنین بحث و جدال فکرى را ناروا شمرده، خطّ بطلان بر فکر انحرافى کشیده، اندیشه درست را مشخص مى‏کردند و با تبیین موضع اصولى و هدایتگرانه خود، مسلمانان را از وارد شدن در چنین بحث و جدال بیهوده‏اى بر حذر مى‏داشتند.

«ریّان بن صلت» به محضر امام رضا - علیه السلام - عرض کرد: نظر شما درباره قرآن چیست؟ فرمود: قرآن کلام خداست، همین! در این باره بیش از این بحث نکنید که گمراه مى‏شوید.

سخنى که در این زمینه از امام هادى - علیه السلام - نقل شده نسبتاً گسترده و روشن است، امام در پاسخ یکى از شیعیان «بغداد» چنین نوشت 

بسم الله الرحمن الرحیم. خداوند ما و تو را از دچار شدن به این فتنه حفظ کند که در این صورت بزرگترین نعمت را بر ما ارزانى داشته است، وگرنه هلاکت و گمراهى است. به نظر ما بحث و جدال درباره قرآن (که مخلوق است یا قدیم؟) بدعتى است که سؤال کننده و جواب دهنده در آن شریکند، زیرا پرسش کننده دنبال چیزى است که سزاوار او نیست وپاسخ دهنده نیز براى موضعى بى جهت خود را به زحمت و مشقت مى‏افکند که در توان او نمى‏باشد.

خالق، جز خدا نیست و بجز او همه مخلوقند، قرآن نیز کلام خداست، از پیش خود اسمى براى آن قرار مده که از گمراهان خواهى گشت. خداوند ما و تو را از مصادیق سخن خود قرار دهد که مى‏فرماید: (متقیان) کسانى هستند که در نهان از خداى خویش مى‏ترسند و از روز جزا بیمناکند

این موضعگیرى امامان باعث شد که شیعیان از این درگیریها بدور باشند و گرفتار بدعت و گمراهى نشوند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی